شماره 174    |    19 شهريور 1393



پاسخ دکتر مجد به مصاحبه با دکتر تفرشی

سردبیر محترم هفته‌نامه تاریخ شفاهی
با سلام و احترام

در شماره 172 آن هفته‌نامه، 5 شهریور 1393، گفتگویی با آقای دکتر مجید تفرشی، محقق محترم مقیم انگلستان، انتشار یافته که ایشان طی آن درباره کتاب «قحطی بزرگ» اینجانب مطالبی ابراز نموده‌اند.
مطلع هستم که آقای تفرشی سال‌ها اوقات خود را صرف کاوش در آرشیوهای بریتانیا کرده‌اند و طبعاً منکر اهمیت اسناد فوق یا کارهای ایشان نیستم. هر چند آرشیوهای بریتانیا برای تاریخ‫نگاری ایران واجد اهمیت فراوان است، ولی طبعاً تنها آرشیوهای مفید موجود در جهان در این حوزه نیست. بویژه باید بر آرشیوهای ایالات متحده آمریکا تأکید کنم که سال‌های متمادی از عمرم را صرف کاوش در آن کرده‌ام و آثارم، از جمله «کتاب قحطی بزرگ»، مبتنی بر اسناد آن است.


آرشیو ملّی آمریکا (نارا)  نه تنها بزرگ‌ترین مجموعه اسناد بلکه بزرگ‌ترین مجموعه آثار چاپی و الکترونیک جهان نیز هست که بیش‌ترین تعداد مراجعه‌کنندگان را، در مقایسه با مراکز مشابه در سایر کشورها، به خود اختصاص داده و به این دلیل هر ساله تعداد زیادی از محققین از همه جای دنیا، از جمله از بریتانیا و خاورمیانه، به کالج پارک در مریلند، واقع در حومه واشنگتن دی. سی.، مراجعه می‌کنند تا از این مرکز استفاده کنند. ولی، متأسفانه، طی سالیان مدید این مرکز مهم اسناد مورد غفلت محققین ایرانی بوده و تنها اتکاء آن‌ها بر اسناد بریتانیا بوده است.


برایم حیرت‫انگیز است که مصاحبه‌کننده محترم از آقای تفرشی می‌پرسد: «در مقدمه کتاب قحطی بزرگ آقای مجد اشاره می‌کند که تقاضای اسناد بایگانی انگلستان را می‌کند اما به او نمی‌دهند. الان برای او امکان دیدن این اسناد هست؟» و آقای تفرشی پاسخ می‌دهد: «بنظر من، دسترسی نداشتن به اسناد بریتانیا در این مورد و مقطع خاص یک حرف کاملاً نادرست و غیرفنی است. زمانی می‌شود که پرونده خاصی به دلایل مختلفی که به منافع ملی و مصالح امنیتی بریتانیا مربوط است که در اختیار افراد نمی‌گذارند یا حتی در زمان تولید سند یا مدتی بعد از آن، بنا به ملاحظات مختلف امنیتی یا ملی بریتانیا کلاً سند را امحاء می‏کنند. ولی اسناد به جا مانده اغلب قابل ردیابی و دریافت است. درباره جنگ جهانی اول ادعا این است که همه اسناد نجات یافته آزاد و در دسترس هستند. لذا یا سندی اساساً موجود نیست و یا آزاد شده است. این که سندی موجود است و در اختیار محقق قرار نمی‌دهند، در این موضوع و مقطع تاریخی درست نیست. خود من سال‌ها است که دنبال شناسایی اسناد آزاد نشده مربوط به ایران و موضوعات و مجموعه‌های خاصی در بین آنها هستم که از دسترس خارج است و در چند مورد نیز در این موارد موفق بوده‎ام. اما تا آنجایی که من می‌دانم، سندی راجع به جنگ جهانی اوّل نیست که اطلاعی از آن وجود داشته باشد و آزاد نشده باشد. آقای مجد اگر سندی را سراغ دارند، شماره یا دست کم سرنخی از آن را بدهند، من پیگیری می‌کنم. همان‌طور که گفتم حدود 250 هزار برگ سند راجع به جنگ جهانی اول در انگلیس الآن در دسترس عموم است. من واقعاً نمی‌دانم چه چیزی را به ایشان نداده‌اند.»


حیرت من از اینروست که در کتاب «قحطی بزرگ» چنین مطلبی وجود ندارد و آقای دکتر تفرشی، که علی‌القاعده باید کتاب مرا خوانده باشد، باید متوجه اشتباه مصاحبه‌کننده می‌شد. تأکید می‌کنم که من هیچ‫گاه از مراکز اسناد بریتانیا درخواست سند نکرده‌ام و در کتاب «قحطی بزرگ» نیز چنین ادعایی دیده نمی‌شود.


ظاهراً بی‫دقتی فوق به این دلیل رخ داده که اینجانب در دو مورد به مسئله سانسور و محدودیت‌های استفاده از اسناد بریتانیا اشاره کرده‌ام:


اوّل، در کتاب «ایران در جنگ جهانی اوّل و اشغال آن توسط بریتانیا» نوشته‌ام که اسناد وزارت جنگ بریتانیا و سایر اسناد نظامی مربوط به ایران طی سال‌های 1914-1921، که شامل اسناد مربوط به کودتای 3 اسفند 1299/ 1921 نیز می‌شود، تا سال 2053 «طبقه‌بندی شده» و غیرقابل دستیابی اعلام شده است. توجه فرمائید: یعنی تا 132 سال پس از کودتای فوق و تا 39 سال دیگر که بسیاری از محققین کنونی در قید حیات نخواهند بود. طبعاً خوشحال می‌شوم که آقای دکتر تفرشی، طبق وعده‫ای که در گفتگوی فوق داده‌اند، در این زمینه پیگیری کنند تا امثال من، تا زمانی که زنده هستند، بتوانند از این اسناد مهم بهره برند و خوانندگان مصاحبه ایشان نیز مطلع شوند که این اسناد در کجاست و کی و چگونه «آزاد» خواهد شد و در اختیار محققان قرار خواهد گرفت.


دوّم، گفتگویی با من است که یازده سال پیش منتشر شد: «گفتگوی عبدالله شهبازی با محمدقلی مجد: اسناد علنی شده دولت آمریکا، تاریخ پهلوی، و لابی سانسور- بایکوت در حوزه تاریخنگاری معاصر ایران»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 25، بهار 1382، صص 181- 200.


در گفتگوی فوق به مسئله سانسور در اسناد تاریخی بریتانیا پرداختم و گفتم: «میان عملکرد دولت‌های آمریکا و انگلیس در زمینه انتشار اسناد طبقه‌بندی شده تفاوت جالبی وجود دارد. در آمریکا قانون آزادی اطلاعات وجود دارد. طبق این قانون دستگاه‌های دولتی موظف‌اند پس از گذشت 30 سال اسناد طبقه‌بندی ‌شده خود را علنی کنند و اگر بخواهند سندی را همچنان در حالت طبقه‌بندی‌ شده نگه دارند، باید دلیل موجهی ارائه کنند. در چنین مواردی، محقق می‌تواند با استناد به قانون آزادی اطلاعات خواستار علنی شدن سند فوق شود. اگر دستگاه دولتی مربوطه امتناع کند، محقق می‌تواند در دادگاه فدرال اقامه دعوی کند و سرانجام با حکم دادگاه سند را به ‌دست آورد. بر اساس این رویه، بسیاری از اسناد تاریخی در اختیار محققین قرار گرفته‌اند. در انگلستان مسئله کاملاً فرق می‌کند. در این کشور قانون آزادی اطلاعات وجود ندارد. دولت بریتانیا می‌تواند اسناد را همچنان در حالت طبقه‌بندی‌ شده نگه دارد و تنها اسناد گزیده و دستچین شده را در اختیار محققین قرار دهد. بعلاوه، امکان اقامه دعوی محققان علیه دولت به‌ خاطر علنی نکردن اسناد تاریخی نیز وجود ندارد. به این دلیل، دستگاه‌های دولتی بریتانیا می‌توانند تا هر وقت که بخواهند اسناد را در حالت طبقه‌بندی ‌شده نگه دارند و از انتشار آن خودداری کنند.»


گفتگوی آقای دکتر تفرشی نه تنها گفته‌های فوق را نقض نمی‌کند بلکه تأیید می‌کند. ایشان به روشنی توضیح داده‌اند که «تا سال 1997 امکان پیگیری اسناد از دسترس عموم خارج شده وجود نداشت. در مبارزات انتخاباتی 1997، یکی از شعارهای انتخاباتی حزب کارگر تصویب قانون آزادی اطلاعات بود. مبدع اولیه این طرح تبلیغاتی در بریتانیا یکی از رهبران حزب به نام جان اسمیت بود. او با توجه به شکست حزب کارگر از مارگارت تاچر، حزب را احیا کرد. ولی جان اسمیت به طرزی ناگهانی درگذشت و رهبری حزب به تونی بلر جوان رسید. بعد از روی کار آمدن حکومت کارگری و تونی‌ بلر، این قانون تصویب شد اما به خاطر دشواری‌های مقدماتی تا ده سال عملاً اجرایی نشد. ده سال طول کشید که ساز و کار آن مهیا شد و از سال 2007 مصادف با روی کار آمدن گوردون براون قانون اجرایی شد. طبق این قانون وقتی شما سندی را ردیابی کنید که آزاد نشده باشد، می‌توانید شکایت کنید و اجازه انتشار آن را بگیرید. من از سال 2007 تا الان دوبار از این قانون استفاده کرده‌ام و توانستم پرونده‌های زیادی را در رابطه با ایران آزاد کنم.»


مسئله روشن است. مصاحبه من متعلق به یازده سال پیش (2003) است و قانون آزادی اطلاعات در بریتانیا از سال 2007، یعنی هفت سال پیش، تحقق یافته است. به عبارت دیگر، آقای تفرشی تأیید کرده‌اند که تا هفت سال پیش چیزی بنام «قانون آزادی اطلاعات» در آرشیوهای بریتانیا وجود نداشت. بنابراین، آقای دکتر تفرشی نباید می‌گفتند «من نظر بدبینانه پرفسور محمد قلی مجد درباره اسناد انگلیسی... را تقریباً قبول ندارم» زیرا ایشان سخنان سال 2003 مرا درباره وضع آن روز مراکز اسناد بریتانیا کاملاً تأیید کرده‌اند. بهرروی، طلیعه این «آزادی اطلاعات» برای محققین غنیمت است و امید که آقای تفرشی، با اتکاء به این قانون، بتوانند اسناد نظامی و اطلاعاتی مربوط به کودتای 1921 را «آزاد» کرده و به جای سال 2053 به زودی زود در اختیار محققین قرار دهند.


آن‫چه بنده در کتاب «قحطی بزرگ» عنوان کرده‌ام نظرات شخصی نیست بلکه گزارشی است از اسناد دولت آمریکا درباره قحطی ایران در سال‌های جنگ اوّل جهانی. اگر می‌خواستم به منابع دیگر، از جمله به منابع ایرانی، اعم از اسناد و خاطرات و مطبوعات، استناد کنم، حجم کتاب چند برابر می‌شد ولی روش من، مانند روش آقای تفرشی، گزارش مبتنی بر اسناد دولت‌های خارجی بوده است که در تحولات ایران تأثیرگذار یا ناظر فعال بوده‌اند. آقای دکتر تفرشی می‌توانند بگویند که گزارش‌های مقامات آمریکایی درباره قحطی ایران «بدبینانه» یا «مغرضانه» یا «اغراق‌آمیز» است ولی نمی‌توانند بگویند نظر محمدقلی مجد «بدبینانه» و «مغرضانه» و «اغراق‌آمیز» است زیرا  مجد چیزی از خود به اسناد نیفزوده و برای اثبات نظر خود به گزینش از میان انبوه اسناد دولت آمریکا درباره ایران دست نزده است.


در گزارش سال 1925 والاس اسمیت موری، شارژدافر آمریکا در تهران، گفته می‌شود که یک سوّم جمعیت ایران طی قحطی سال‌های 1917-1918 مرده‌اند. موری جمعیت ایران را پس از قحطی ده میلیون نفر ذکر می‌کند و تصریح می‌کند که پنج میلیون نفر به علت قحطی از میان رفته‎اند. در کتابم نشان داده‎ام که قحطی تا سال 1919 ادامه داشت و بنابراین میزان مرگ و میر بیش از آن چیزی است که موری گزارش کرده است. آمارهای جمعیت ایران را نیز از اسناد آمریکایی سال‌های 1900 به بعد استخراج کرده‌ام. در ژانویه 1900 وزارت امور خارجه از هیئت نمایندگی آمریکا در تهران می‌خواهد که جمعیت ایران را به واشنگتن گزارش کند. وزیر مختار آمریکا پاسخ می‌دهد که در ایران آمار رسمی وجود ندارد ولی اروپائیان مقیم ایران و کسانی که نظرشان معتبر است جمعیت ایران را 12 میلیون نفر می‌دانند. سفارت آمریکا در سال 1910 جمعیت ایران را 13 تا 15 میلیون نفر گزارش می‌کند. مورگان شوستر نیز همین رقم را ارائه می‌دهد. وزیر مختار آمریکا تأکید می‌کند که ایرانیان تحصیل‌کرده و مطلع جمعیت ایران را در سال 1910 حدود هفده میلیون نفر می‌دانند. در همین گزارش، با استناد به میزان مصرف روزانه نان، جمعیت تهران 400 هزار نفر ذکر شده است. در سال 1917، بر اساس تعداد آراء انتخابات مجلس چهارم، جمعیت تهران بیش از 500 هزار نفر اعلام شده.


با توجه به ارقام موجود در گزارش‌های هیئت نمایندگی آمریکا در ایران، اگر جمعیت سال 1910 ایران را پانزده میلیون نفر بدانیم، بطور طبیعی در سال 1920 این جمعیت باید به 18 تا 20 میلیون نفر می‌رسید. ولی هم منابع آمریکایی و هم منابع انگلیسی جمعیت ایران را در سال 1920 ده میلیون نفر گزارش می‌کنند. به عبارت دیگر، 8 تا 10 میلیون نفر به دلیل قحطی، و ملزومات آن بویژه بیماری‌های مسری، از میان رفته‎اند. جمعیت تهران نیز به 200 هزار نفر رسیده یعنی 60 در صد کاهش یافته است. بنابراین، اگر دکتر تفرشی ایرادی به آمار فوق دارند باید ابتدا به بررسی اسناد آمریکایی و انگلیسی مربوط به جمعیت ایران در سال‌های فوق بپردازند و سپس آن را نقد کنند. مطلع نیستم که آیا ایشان درباره قحطی دوران جنگ اوّل جهانی در ایران بر اساس اسناد آمریکایی یا انگلیسی کار تحقیقی انجام داده‌اند یا خیر. ولی بنظر می‌رسد ایشان تنها پیشداوری خود را بیان کرده‌اند و به آمار و ارقام و گزارش‌های موجود در کتاب من بی‌توجه بوده‌اند و احتمالاً شاید کتاب را نخوانده‫اند.


ادعای آقای دکتر تفرشی دال بر مهاجرت ایرانیان در زمان قحطی نیز عجیب است. ایشان گفته‌اند: «در جنگ جهانی اوّل و دوّم شاهد مهاجرت گسترده جمعیت در داخل و یا به خارج بوده‌ایم، مثلاً در هر دو جنگ بندر لنگه خالی از سکنه شد؛ این بدین ‌معنا نیست که همه مردم لنگه مرده‌اند، بلکه به خاطر جنگ به عمان مهاجرت کرده‌اند.»


به عبارت دیگر، از نظر ایشان در یک دوره چهار ساله سالی دو میلیون ایرانی، یعنی حدود نیمی از جمعیت ایران، به خارج از کشور مهاجرت کرده‌اند. این گفته بیش‌تر به افسانه و تخیل شبیه است تا نظر تحقیقی. آقای دکتر تفرشی سندی ارائه نمی‌دهند و به منبعی ارجاع نمی‌دهند.  این ادعای عجیب برایم این شائبه را ایجاد می‌کند که آقای تفرشی بیش‌تر اوقات خود را مصروف آخرین اسناد آزاد شده در بریتانیا، اسناد سال‌های 1978 به بعد، کرده‌اند و درباره جنگ جهانی اوّل کار تخصصی مبتنی بر اسناد بریتانیا انجام نداده‌اند و این اسناد را نخوانده‫اند. اگر نه، ایشان باید می‌دانستند که در زمان هر دو جنگ اوّل و دوّم جهانی ارتش‌های بریتانیا و روسیه کلیه وسائل حمل‌ونقل ایران را به دست خود گرفتند و در جنگ اوّل بریتانیا بخش عمده اسب‫ها و قاطرها و شترها و الاغ‫های ایران را به عراق منتقل کرد و به این ترتیب برای مردم ایران وسائل حمل‌ونقل عمومی بسیار محدود شد و بسیاری از حیوانات باقیمانده نیز به دلیل قحطی مردند. در آن زمان مسافرت چنان سخت شد که حتی مقامات و کارمندان دولتی ایران نمی‌توانستند برای رسیدگی به امور جاری به سادگی از تهران به شهرهای دیگر بروند. بنابراین، ادعای مهاجرت میلیونی ایرانیان بی‌پایه است.


و حتی اگر فرض کنیم این ادعا صحت دارد و میلیون‌ها ایرانی در سال‌های جنگ اوّل جهانی مهاجرت کردند، این پرسش مطرح است که به کجا رفتند؟ بطور سنتی، جنوب روسیه مهم‌ترین محل مهاجرت ایرانیان بوده است. ولی ایرانیان نمی‌توانستند به جنوب روسیه بروند زیرا در سال‌های فوق این منطقه به شدت درگیر وقایع ناشی از انقلاب و جنگ بود. به همین دلایل، یعنی جنگ و آشوب، ایرانیان نمی‌توانستند به اروپا و ترکیه و عراق نیز مهاجرت کنند. ممکن است عده‌ای از مردم بندر لنگه به عمان رفته باشند ولی مهاجرت میلیون‌ها ایرانی به مناطق جنوبی خلیج فارس بکلی غیرقابل تصوّر است. طبعاً به آمریکا و هند و چین نیز نرفتند.

با احترام فراوان
محمدقلی مجد



http://www.ohwm.ir/show.php?id=2355
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.