شماره 135    |    17 مهر 1392



يادي از جمشید صداقت‌نژاد

دست و بال ما بسته است

نيمه نخست امسال از نظر فقدان و از دست دادن چهره‌هاي فرهنگي و هنري ايام تلخي براي دوستداران و فعالان اين عرصه بود، چرا كه درست از همان نخستين روزهاي سال جديد، اين مرگ‌ها رخ داد تا بهار نيز رويِ تلخ و نامهربان خود را به رخ دوستداران سينما و هنر كشيده باشد. از جمله اين رفتگان جمشید صداقت‌نژاد روزنامه نگار و فیلمنامه‌نویس قدیمی سینمای ایران و نویسنده و رمان‌نويس پركار بود كه به دلیل ابتلا به سرطان و ایست قلبی آواز رفتن سرداد.


البته حواشي و بازتاب‌هاي مرگ اين هنرمند و نويسنده، بسيار كمتر از ديگر فرهيختگان و پركشيده امسال هنرمندان رخ ‌نمود، چرا كه مثلاً بر خلاف بازيگران و اهل موسيقي كه اساساً به واسطه رشته مورد فعاليت‌شان همواره مي‌بايد بر صحنه حاضر و به اصطلاح «توي چشم‌ها» باشند و نيز برعكس زنده‌ياد دكتر اميرهوشنگ كاووسي (فيلمساز، مدرس سينما و منتقد مشهور و نيز نخستين هنرمند درگذشته امسال) كه همواره بايد در اَنظارْ و به‌صورت رودررو و با صراحتِ تمامْ به نقد، روشنگري و تدريس درباره سينما مي‌پرداخت، جمشید صداقت‌نژاد آدمي بود كه دل با يار و سر‌به‌كارْ فقط و فقط به دل‌مشغولي‌هاي خويش سرگرم بود. اين‌گونه بود كه نگارنده به عنوان كسي كه چند سال‌ْ فرصت همراهي و فيلم‌ديدن و همچنين گپ‌هاي دو يا چندنفره را در فاصله بين نمايش فيلم‌ها در ايام برگزاري جشنواره فيلم فجر با وي داشت، فقط از طريق پيامكي كه خبر درگذشت و زمان و محل برگزاري مراسم بزرگداشت او را به همكاران سينمايي‌نويس ‌رساند، متوجه اصل خبر شد. در ادامه نيز نگارنده خبري چندخطي را در يكي دو خبرگزاري و يك روزنامه سينمايي ملاحظه كرد كه كمترين اطلاعات را در خصوص اين نویسنده و روزنامه‌نگار قدیمی در بر داشتند.


حتي خبرگزاري مهر كه معمولاً با نوعي مداومتْ اخبار درگذشت بيشتر هنرمندان را پوشش مي‌دهد، بدون عكس و فقط با يك طرح گرافيكي حاوي آيه قرآنيِ «انالله و انا اليه راجعون» خبر كوچ هميشگي صداقت‌نژاد را منتشر كرد و در جاهاي ديگر نيز به غير از يك تصوير كوچك و همان چند خط، چيز بيشتري درباره اين نويسنده و سينماگرِ باسابقه ديده نمي‌شد.


صداقت‌نژاد (متولد 1326 تهران و داراي مدرك فوق ديپلم رشته ادبي) نزديك به نيم قرن به عنوان روزنامه‌نگار و سينمايي‌نويس در مجلات و نشریات مختلف فعالیت كرد و از اين نظر (پس از كاووسي) دومين  منتقد پيشكسوت و باسابقه‌اي بود كه در سال جديد روي در نقاب خاك كشيد. وي در زمینه فیلمنامه‌نویسی نیز  آثاري را در دهه‌ 50 در اختيار فيلمسازان قرار داد و عمدتاً به عنوان یکی از فعالان استودیو پارس فیلم شناخته می‌شد. در كتاب تاريخ سينماي ايران (جمال اميد) خوانده‌ايم كه زنده‌ياد دكتر اسماعيل كوشان در همان محدوده توليد آثاري كه در رده فيلمفارسي جاي مي‌گرفتند و معمولاً به سوددهي مي‌رسيدند يا دست‌كم دخل و خرج مي‌كردند، رابطه دوستانه‌اي با زيردستان و همكارانش برقرار كرده بود، به‌حدي كه به نشانه قدرداني، گاه نام برخي همكارانش را به عنوان كارگردان در فيلم‌هايي كه معمولاً خود يا برادرش محمود كوشان مي‌ساختند بر تيتراژ و پوستر اين توليدات قيد مي‌كرد. در چنين فضايي جمشيد صداقت‌نژاد نويسنده فيلمنامه چند تا از توليدات مؤسسه پارس‌فيلم بود. خوب به خاطر دارم كه زنده‌ياد صداقت‌نژاد هر وقت – به اصطلاح - سركيف بود با دقت، عشق و علاقه زيادي خاطرات و حرف‌هايش را درباره سينماي قديم ايران، فضاي موجود در پشت و جلو صحنه آن، شناختش از سينماگران و حواشي پرشمارِ بومي و «اينجاييِ» هنر هفتم بيان مي‌كرد. وقتي با توجه به علاقه قديمي‌ام به حيطه تاريخ شفاهي، از جمله جمع‌آوري خاطرات سينماگران ايراني، كه سال‌هاست به‌طور جدي بخشي از وقت و ذهنم را به خود مشغول كرده، درخواست مصاحبه و ثبت خاطراتش را كردم، كمترين رغبت را به درخواستم نشان داد؛ اين نيز وجه ديگري از به خود مشغول بودن و سر در گريبانِ خويش فروبردن در شخصيت ويژه صداقت‌نژاد بود. در عين حال تا همين چند سال پيش كه به‌طور مرتب به ديدن جشن ساليانه سينماي ايران و فيلم‌هاي جشنواره مي‌آمد، هيچ‌گاه اثري از كج‌خلقي و افسردگي در او ديده نمي‌شد، در حالي كه جسته و گريخته مي‌دانستم برخي كتاب‌هايش در مميزي ارشاد خاك مي‌خورند و اين امر براي او كه يك نويسنده حرفه‌اي بود و از اين راه ارتزاق مي‌كرد، مي‌توانست سمي مهلك تلقي شود. اما او در آستانه ورود به كهن‌سالي هيچ غمي را بروز نمي‌داد و هميشه با همان عينك، سبيل و اوركت معروف و جثه تراشيده‌اش هميشه قبراق و سرحال به نظر مي‌رسيد، در جمع جوان‌ترها حاضر مي‌شد و به سهم خويش بر گرماي جمع‌هاي مطبوعاتي و سينمايي مي‌افزود.


با اين همه، در تمامي سال‌هاي پس از انقلاب، گويا فقط يك بار در نخستين جشن رسانه‌هاي سينماي ايران (بهمن 1389) از وي به عنوان يك منتقد پيش‌كسوت تقدير شد. صداقت‌‌نژاد در همين مراسم و هنگام دريافت جايزه‌اش گفته بود: «45 سال است كه در اين عرصه مشغول فعاليت هستم و اگر ده بار ديگر نيز متولد شوم باز هم همين كار را ادامه مي‌دهم.»


او به‌راستي اهل ديروز بود و شايد به همين دليلْ پس از انقلابْ تقريباً كاري در زمينه حرفه قديمي‌اش در سينما (فيلم‌نامه‌نويسي) انجام نداد يا شايد فرصت اين كار به وي داده نشد (البته نگارنده از فعاليت‌هاي مخفيانه احتمالي وي، چنان‌كه در خصوص برخي فيلم‌نامه‌نويسان سينماي قبل از انقلاب با نام مستعار و به قصد برداشتن موانع تصويب فيلم‌نامه به بهانه ممنوع الفعاليت بودن اين افراد كه بيشتر ممنوعيت يك اسم از فعاليت در سينما به حساب مي‌آمد شكل مي‌گرفت، بي‌اطلاع است). اما صداقت‌نژاد همواره از سينماي قديم با عشق و علاقه زيادي حرف مي‌زد، به صورتي كه حتي مراسم بزرگداشت او نيز – شايد به دليل همين علاقه‌اش - به سياق بيشتر هنرمندان قديمي‌اي كه در دهه‌هاي شصت و هفتاد در‌گذشتند، حالا و در دهه نود خورشيدي در خانقاه صفی‌علیشاه در حوالي میدان بهارستان برگزار شد...

***

جمشید صداقت‌نژاد در نوشتار‌هاي غيرژورناليستي و كتاب‌هايش بیش از هرچیز نویسنده رمان‌های تاریخی و افسانه‌اي بود و به نوعي آخرين نفر از گونه نويسندگاني همچون ذبیح الله منصوری، سبکتکین سالور و - شايد - منوچهر مطيعي به شما مي‌آمد كه تا روزگار ما به فعاليت خود ادامه داد (مثلاً كتاب سميرا ميسِ صداقت‌نژاد، شرح‌دهنده شخصيتي است كه با چند پادشاه ازدواج مي‌كند و افسانه‌های زیادی در مورد شخصیت شجاع وی نقل شده است، حتي هنوز هم تلاش‌های گوناگونی از سوي برخي صورت مي‌گيرد تا سميرا ميس به عنوان یکی از شخصیت‌های تاریخی به همگان شناسانده شود).
شاهنامه فردوسي؛ تومار كهن - پانته‌آ (در 2 جلد) - ديوان و فال حافظ با معني - پدرخوانده  و سرانجامْ عشاق‌نامه یوسف و زلیخا و لیلی و مجنون (هر دو با همكاري دخترش لیلا صداقت‌نژاد، كه وي نيز مانند پدر به سينمايي‌نويسي هم اشتغال دارد) از آثار منتشرشده جمشید صداقت‌نژاد است. همچنين كتاب گذشتۀ یک مرد نوشته اریش ماریا ریمارک (رمان‌نویس آلمانی) نيز به عنوان مترجم در كارنامه‌ وي جاي گرفته است.
در كارنامه صداقت‌نژاد  به عنوان نويسنده فيلم‌نامه، آثاري همچون مادر دوستت دارم (محصول سال 1354 ) نيزار (۱۳۵۴) شير خفته (۱۳۵۵، همچنين بازيگر) گل خشخاش (۱۳۵۵) سكوت بزرگ (۱۳۵۶) سلام تهران (۱۳۵۶) فرياد عشق (۱۳۵۶) قول يك مرد (۱۳۵۷) ديده مي‌شود. يادش گرامي باد.

***

در سال‌هاي بعد از انقلاب، در پرونده‌ کاری نقدنويسي جمشید صداقت‌نژاد سابقه‌ قلم‌زدن در ماه‌نامه‌هاي نقد سينما، سینما ویدئو و صفحه‌ سينمايي روزنامه اخبار وجود دارد. به عنوان نمونهْ شايد خواندن بخشي از يكي از نوشته‌هاي سينمايي‌ جمشید صداقت‌نژاد براي خوانندگان اين مطلب خالي از لطف نباشد و دست‌كم لحن شوخ و صريحش را براي همه ‌ما تداعي كند:
«ما سينماي كمدي به صورت كامل نداريم، چون اصلاً كمدين نداريم. ما كمديني مثل چارلي چاپلين، نه داريم و نه مي‌توانيم داشته باشيم؛ كمدين‌بودن شرايط خاصي [لازم] دارد كه در ايران [موجود] نيست. تهيه‌كنندگان هم كمدي را در قالب داستان با يك‌سري بازيگر مي‌خواهند. در ايران طنزنويسان مجبورند غيرطنز هم بنويسند، در حالي كه طنزنويسي موقعيت جداگانه‌اي دارد... وقتي كساني مثل مهران مديري هم فيلم يا مجموعه‌اي مي‌سازند، مردم آن‌قدر اعتراض مي‌كنند كه دست‌شان بسته مي‌ماند. در گذشته، يك‌سري افراد خاصْ سوژه ثابت طنز بودند اما الان اگر بخواهيد در قالب طنز با دكتر و مهندس و غيره در بيفتيد و انتقادي بكنيد، مي‌روند و شكايت مي‌كنند و بدان رسيدگي هم مي‌شود! دست و بال ما بسته است؛ در مطبوعات نيز طنزنويس نداريم... ما نه‌تنها در سينما و مطبوعات ايران كه در خارج از كشور هم طنز مورد پسند تماشاگر نداريم. طنز در دنيا خريدار ندارد و مردم به فيلم‌هاي حادثه‌اي و قصه‌دار گرايش دارند.»*
راستش خواندن اين سطرها هنوز هم پس از گذشت پنج سال از نگارش آن‌ها جالب است. خوشبختانه و به هر حالْ آن سينماي سخيف و ناهگون – با نام بي‌مسما و غلطش «طنز» - گويا به انتهاي كار خود رسيده است و بر سر كار آمدن مديران جديد فرهنگي و هنري نويد روزهاي بهتري را در اين عرصه به همه ما مي‌دهد.


پانویس:
*نقد سینما، شماره 23، خرداد 1387

علی شیرازی
منتقد سينما



http://www.ohwm.ir/show.php?id=1976
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.