شماره 89    |    19 مهر 1391



خاطرات عبدالمجید مجیدی

معرفی کتاب: خاطرات عبدالمجید مجیدی
زیر عنوان: وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه
‏‏ویراستار : حبیب لاجوردی
نشر: گام نو
چاپ چهارم
قیمت پشت جلد : 2500 تومان
شمارگان: 1200 جلد

عبدالمجید مجیدی یکی از وزیران برجسته دهه آخر سلطنت محمدرضا شاه است که بیش از بیست سال مداوم عهده‏دار مقام‏های بالای برنامه‏ریزی و اجرایی کشور بوده است. مجیدی در پنج سال آخر سلطنت محمدرضا شاه، در مقام رئیس سازمان برنامه و بودجه، نه تنها با نخست وزیر و کلیه وزیران تماس روزمره و مستمر داشت، بلکه به طور منظم برای دادن گزارش و دریافت دستور با شاه دیدار می‏کرد. او در بیشتر جلسات مهم تصمیم‏گیری حضور داشت و یا از طریق روابط نزدیکش با امیرعباس هویدا (1357- 1297) از نتایج آنها آگاه می‏شد. هویدا شخص مجیدی را مدیری خوشنام و متخصص امور بودجه می‏دانست (و وی را) به همکاری فراخواند.(1) از این رو برخلاف اغلب وزیران که تنها از امور مربوط به وزارتخانه خود آگاه بودند، مجیدی نسبت به مسائل مملکت دید وسیع‏تری داشت و از بیشتر وقایع سیاسی و به ویژه اقتصادی و اجتماعی آگاهی داشت، از آنجا که مجیدی تا آخرین لحظه‏های پیش از غرق کشتی پهلوی در عرشه آن حضور داشته، شاهد وقایعی بوده است که به سرنگونی سلطنت خاندان پهلوی منجر گردید.

خاطرات وی طی هفت ساعت و در سه جلسه در دفتر وی در پاریس ضبط گردید. شیوه کار مصاحبه‏کنندگان در دو مرحله انجام گرفته است. در مرحله اول روایت‏کننده نکات مهم داستان زندگی خود را تعریف می‏کند. در مرحله دوم مصاحبه‏کننده براساس مطالب اظهار شده در مرحله اول نکات و وقایع مهم تاریخی که روایت‏کننده از آن اطلاع داشت از او سئوال می‏کرد. پس از انجام مصاحبه وی به مطالعه مجدد خاطرات پرداخت تا عبارت‏های نامفهوم را روشن سازد، تاریخ‏ها و نام‏های ناقص را تکمیل کند.

مجیدی متولد 1307 است. علاقه وی به امور سیاسی در دوران دبیرستان و دانشگاه افزایش یافت. در دوران دبیرستان با فلسفه و ایدئولوژی‏های مختلف سیاسی آشنا شد. در سال‏های 1320 و کشمکش‏های سیاسی احزاب وی نیز به خیابان‏ها و تظاهرات کشیده شد. وی پس از اخذ کارشناسی در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در سن 21 سالگی برای ادامه تحصیل روانه پاریس شد و در آنجا در جلسات انجمن دانشجویان ایرانی شرکت کرد و با افکار نهضت چپ اروپا آشنا شد. وی پس از اخذ درجه دکترا در سال 1331 به ایران بازگشت. براندازی کابینه مصدق که پنج ماه بعد روی داد، بر مجیدی تاثیر زیادی برجای گذاشت. خود وی در این باره می‏گوید: «در آن موقع فکر می‏کردم که مصدق دارد کار درستی می‏کند و دارد درست می‏رود، ولی امروز می‏بینم که مصدق می‏بایست دید بلندتری می‏داشت. از جمله این که شکافی که بین مصدق و شاه در آن موقع پیش آمد، یک مقدارش مسئوولش مصدق است. اگر در آن موقع شاه مملکت و مصدق که نخست وزیر و مورد تائید اکثریت قاطع مردم بود با هم نشسته بودند و به مملکت فکر می‏کردند و به آینده مملکت فکر می‏کردند امروز مملکت ما به این روز نمی افتاد».(2)

در سال ۱۳۳۱ پس از اخذ درجه دکتری به ایران بازگشت. در سال ۱۳۳۵ با سمت کمک کارشناس اقتصادی در سازمان برنامه استخدام شد. چهار سال بعد برای تحصیل در رشته مدیریت به آمریکا رفت. در سال1340 درجه لیسانس در توسعه اقتصادی از دانشگاه‏هاروارد و دیپلم دوره مخصوص اقتصاد کشاورزی را از دانشگاه ایلینوی آمریکا اخذ کرد. سال بعد معاونت مالی و اداری سازمان برنامه را به عهده گرفت. در سال ۱۳۴۴ به سمت معاون نخست وزیر و رئیس دفتر بودجه منصوب شد. در انتخاب او فرح نیز نقش داشت. در سال ۱۳۴۷ به وزارت کار و امور اجتماعی رسید و چهار و نیم سال در این سمت باقی ماند. در دی ماه ۱۳۵۱ در مقام وزیر و رئیس به سازمان برنامه و بودجه بازگشت و تا مرداد ۱۳۵۶ (استعفای دولت هویدا) این مسوولیت را بر عهده داشت. از دیگر مشاغل وی، دبیر کل جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران، عضویت در دفتر سیاسی حزب ایران نوین، عضویت در هیات اجرایی دفتر سیاسی حزب رستاخیز و رهبر جناح پیشرو بعد از آموزگار بود. مجیدی در باشگاه امرسون سابق عضویت داشته است.(3)
وی از وزیران مهم دهه آخر سلطنت پهلوی بود، چرا که «مجیدی از وزرای معتمد هویدا بود».(4) وی بعد از دولت هویدا به دبیر کلی بنیاد فرح رسید.

همان گونه که از خاطرات مجیدی بر می‏آید او از تجربه‏های خود به صراحت سخن می‏گوید. به موفقیت‏های دوران شاه افتخار می‏کند و اشتباهات خود و دیگران را نیز می‏پذیرید. وی سال‏های نخست وزیری هویدا را دوران درخشانی می‏داند و اعتقاد دارد که در آن دوره کارهای فوق العاده انجام شده است. مجیدی به کرات به تحسین شاه سخن گفته است و این حمایت را در خاطرات خود به صراحت بیان می‏کند. با آن که مجیدی در بالاترین سطح دولت قرار داشت اما گاهی اطلاعات لازم برای انجام وظایف خود را در اختیار نداشت. در مورد یکی از اصول انقلاب شاه و مردم که به موجب آن سهام کارخانجات خصوصی به کارگران فروخته می‏شد. مجیدی اظهار می‏دارد «متاسفانه من در آن تصمیم موثر قرار نگرفتم. اصلاً مورد مشورت هم قرار نگرفتم.» مجیدی این را که چگونه او و همکارانش از بعضی از تصمیم‏گیری‏ها که به وظائف وزارتخانه آنها مربوط می‏شد بی‏اطلاع و یا در آنها بی‏اثر بودند، این گونه توضیح می‏دهد اعلیحضرت، اصولاً خوششان نمی‏آمد که روی این فکرهای اصلی که دارند و این برنامه‏هایی که دارند بحث بشود. روی بعضی مسائل که برایشان جنبه خیلی اساسی داشت، قبول نداشتند که در اصلش کسی شک و تردید بکند.»

به نظر مجیدی یکی دیگر از مشکلات رژیم سابق، شیوه برخورد دولت با مردم بود: «مسئله این است که شما در صورتی می‏توانید یک سیاست منطقی داشته باشید و تصمیمات درست و صحیحی و منطقی بگیرید که این قدرت را هم داشته باشید که به مردم بگویید که حقیقت این است و چاره ندارید جز این که این را قبول بکنید. ما نه به مردم آن طوری که باید و شاید حقیقیت را می‏گفتیم، نه این که به خودمان اجازه می‏دادیم که به مردم فشار بیاوریم. همه‏اش دلمان می‏خواست مردم راضی باشند. تامین رضایت روزمره مردم لازمه‏اش یکی مقدار کارهای بی‏معنی بود که می‏کردیم.»(5)

به گفته وی: «عدم تجانس مقامات دولتی و مردم کوچه و بازار طی سال‏های آخر سلطنت شاه عامل دیگر انقلاب بود.» مجیدی خود می‏گوید: «یک دفعه حکومت افتاد دست عده‏ای که از دید اکثریت غربزده بودند و ایجاد شکاف کرد و این شکاف روز به روز بیشتر شد. تا به آخر (اکثریت مردم باور داشتند) که این گروهی که حکومت می‏کنند یک عده آدمهایی هستند که نه مذهب می‏فهمند، نه مسائل مردم را می‏فهمند، نه به فقر مردم توجهی دارند، نه به مشکلات مردم توجه دارند. اینها آدم‏هایی هستند که آمده‏اند بر ما حکومت کنند. غاصب هستند، یا نمی‏دانم، مامور غربی‏ها هستند.»
به نظر مجیدی، انقلاب اسلامی پیروز شد چون مردم اعتقاد خود را نسبت به دولت از دست داده بودند: «در طول زمان، تمام کوشش در این بود که از نظر مادی و از نظر رفاهی مردم بهتر بشود و بهتر هم شد. موفقیت فوق‏العاده‏ای هم در این زمینه داشتیم که از نظر تغییر مادی، از نظر تغییر شکل زندگی، از نظر مدرنیزه شدن، از نظر توسعه آموزش مدرن خیلی پیش برویم. وضع زندگی مردم از نظر رفاهی خیلی بهتر شد. لیکن آن چه می‏بایست اینها را به هم متحد کند و به آنها تکلیف را بدهد که از دستگاه حمایت بکنند، از رژیمشان از مملکتشان، از سیستمشان دفاع بکنند، نکردند.»

یکی از نقطه نظرهای بحث‏انگیز مجیدی این است که استقرار حکومت حزبی در ایران مقدور نبود چون خواست‏های مردم با نیازهای مملکت در تضاد بود. مجیدی مدعی است: «مسئله این که در ایران آن زمان، به نظر من، کار سیاسی خیلی مشکل می‏توانست انجام بشود. برای این که اگر واقعاً می‏خواستید روی توده‏های مردم روی اجتماعات بزرگ تکیه بکنید، می‏بایست مطابق میل آنها حرف می‏زدید و احتیاجات آنها را برآورده می‏کردید. احتیاجات آنها و انتظاراتشان و خواست‏هایشان هم کاملاً در تضاد فاحشی بود با خطوط اصلی توسعه اقتصادی و اجتماعی و لزوم ساختن زیر بنای مملکت.»

مجیدی آشکارا از بازداشت همکارانش که در اواخر سلطنت محمدرضا شاه با اجازه شاه صورت گرفت گله‏مند بوده و مدعی است: «ولی در آن سیستم در آن شکل کار، در آن ترتیباتی که آن موقع بود، این عده‏ای که آن جا توی زندان بودند، بهترین خادمین بودند. همه‏شان در یک سطح نبودند. بالاخره بعضی‏هایشان ممکن است یک ایراداتی به آنها وارد بود. بعضی‏ها ممکن است اشتباهاتی کرده بودند. به بعضی‏ها از نظر مالی ممکن است ایراداتی وارد بود.»

مجیدی در دوران حکومت بختیار بازداشت شد. گروهی از منابع، تاریخ دستگیری وی را 15/11/1357ذکر نموده اند.(6) وی در نخستین روزهای انقلاب از زندان گریخت و پس از سه ماه و نیم زندگی مخفی، به فرانسه رفت.


پانوشت‏ها :
1- معمای هویدا، عباس میلانی، چاپ دوم، اختران، 1380، ص 206 .
2- ص 31 کتاب.
3- امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلد 1، 1382، ص 525.
4- معمای هویدا، همان ، ص 309.
5- ص 166 کتاب.
6- جمشید آموزگار به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382، ص 100.

منابع :
- خاطرات عبدالمجید مجیدی، ‏‏ویراستار حبیب لاجوردی، گام نو، چاپ چهارم 1385.

محمود فاضلی



http://www.ohwm.ir/show.php?id=1461
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.