شماره 7    |    8 دي 1389



گفت و گو با هادی تهرانی درباره شهيد محلاتی

شهيد محلاتي از نظر تواضع فردي شاخص بودند

تاريخ گفت و گو: زمستان 1388
فروتني و گشاده روييِ آيت الله شهيد شيخ فضل الله محلاتي از ديدگاه هادی تهرانی يكي از همكاران و همراهان ايشان وجه شاخصه نماينده حضرت امام خميني(ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوده است. در اين مقاله شفاهي علاوه بر اين موضوع، نكات ديگري را نيز در خصوص آن شهيد والامقام از نظر مي گذرانيم:
***
من به جهت سكونت در تهران، در مجالس و محافل مذهبی، خانگی و بعدها نظامی اي که آقایان حاضر بودند، شرکت می کردم، با مرحوم شهيد محلاتی از قبل آشنایی داشتم. در واقع همه آن هایی که در اين مجالس و محافل بودند، با این مجموعه  ها آشنایی و رفت و آمد داشتند تا بدو انقلاب که من از طریق آقای عبدالله محمودزاده ارتباطی با مجموعه سپاه پیدا کردم. سال 1358 یا 1359 بود که شهيد محلاتي به عنوان نماینده ولی فقیه در سپاه برگزیده شد. ایشان در اين مجموعه، ضمن تحولی كه ایجاد کرد، آن چنان فعال با مسائل برخورد می کرد که همه را وادار به فعال بودن کرده بود. من شاهد بودم که برگزاری آن جلسات و محتوای آن بعد از برگزیده شدن آقاي محلاتي به نمايندگي حضرت امام، بسیار جدی تر، فعال و منظم تر شده بود و مهمترين دلیل آن نيز حضور ایشان بود. جلسات، مربوط به بحث در زمينه مسائل سپاه یا مسائل کل کشور بود که به خاطر فعالیت شدید ایشان بسیار منظم تر برگزار می شد. ایشان مصر بود که جلسات شورای عالی سپاه مرتب و منظم تشکیل شود، چون هنوز اوایل جنگ بود و نارسایی ها نيز زیاد.
شهيد محلاتي ارتباط خیلی خوبی با امام داشت و به واسطه این ارتباط و نيز خصوصيت فعال بودن شخص خودش، خيلي سریع و خوب می توانست مسائل را به پيش ببرد. نکته بعدی حضور ایشان در جبهه بود. خیلی مواقع، ما اصلاً نمی فهميدیم که حاج آقا به جبهه رفته است، غالباً یک دفعه از دوستان می شنیدیم يا متوجه می شدیم که ایشان رفته است، چه برای حضور در جلسات مختلفی که آن جا برگزار می شد یا سرکشی به مناطق جنگي.. از آقای فائقی که همکار آقای محمودزاده در دفتر شهيد محلاتي بود، می پرسیدیم حاج آقا کجاست؟ ایشان می گفت در منطقه است. باز هم تاكيد مي كنم كه همین فعال بودن آقاي محلاتي هم در ستاد و مسائل تهران و هم در منطقه ديده مي شد. همین امر باعث شده بود که خیلی از مسائل راحت تر جلو برود. در سال هاي 1359 و 1360، خلأهای اجرایی زیادی در کشور داشتیم. هنوز خیلی از ادارات و سازمان ها شکل خودش را پیدا نکرده بودند. این خلأ باعث شده بود که آقای محلاتی و دیگران، برخي زمینه های دیگر را هم پوشش بدهند، مثل مشکلاتی که در استان ها وجود داشت، چون سازمانی نبود که مسؤولیت خیلی از کارها را بپذیرد و مسائل را حل و فصل کند، خيلي از نيروهاي انقلاب نسبت به این قضیه اهتمام داشتند. مرحوم محلاتی نيز فراتر از آن چه جزو وظایفش در مجموعه سپاه و جنگ بود، به این مسائل اهتمام داشت. فرض کنید وقتي در بحث هاي جاري در مجلس،  راجع به استانی مساله يا مشکلی مطرح می شد، در خلال بحث نمایندگان یا مسائل جاری یا هر چه بود، ایشان نمی گفت کار من این است و به اندازه کافی هم وقتم در این قضیه پر است، بلكه درگیر مسائل مجلس یا آن استان هم می شد؛ به جهت کمک و حل و فصل، روشنگری یا هر آن چه لازم بود. پرکاری شهيد محلاتي، فراتر از مسؤولیتش کاملاً مشخص بود. به جهت شخصیتی، منهای سوابق مبارزاتی و شخصیتی علمي  اش که صد البته جای خود را دارد، از معدود افرادی بود که در آن دوران، با وجود آن مسؤولیت های سنگین و خطير، منش و روشی داشت که افراد برای برقراری ارتباط با او، به هيچ وجه، احساس مشکل نمی کردند. مثلاً فردی که هيچ سمتی نداشت و به فرض نیروی ساده جایی ـ در داخل یا بیرون سیستم نظامی یا در محیط کاري خود شهيد محلاتي ـ  بود، در برقرار کردن ارتباط با ایشان هیچ گونه احساس سختي نمی کرد و این به دلیل روی باز و گشادة شهيد بود. بعضی ها به راحتی جلوی ایشان اظهار نظر می کردند یا احیاناً با آن بزرگوار حشر و نشر و ابراز محبت های صمیمانه و خودمانی می کردند؛ به خاطر مثبت بودن و روحیه خاصی که داشت. او برخورد بسیار باز و راحتی داشت که اجازه می داد افراد به راحتي با ایشان نزديك شوند و رابطه برقرار کنند. ما در چندین مورد این مسأله را دیده بودیم. فرض کنید در زمان هايی که آقاي محلاتي داشت به مجلس می رفت، به راحتی یک فرد عادی، چه کارمند مجلس و چه از بين آدم هاي بیرون مجلس،  وقت ایشان را می گرفت و شروع به صحبت می کرد. خیلی از افراد عادي، به خودشان اجازه نمی دادند که این گونه با دیگران ارتباط برقرار کنند، چون شخصيت مقابل این فضا را در اختیار آن ها قرار نمی داد، اما هميشه از روحیه آقاي محلاتي، مشخص بود که می شود به طرف ایشان رفت و صحبت کرد. من می دانم که در محله ای كه حاج آقا زندگی می کردند نيز چنین روحیه ای داشتند؛ چه قبل و چه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تصدي آن مسؤوليت هاي مهم. هیچ وقت این سمت ها و مسؤولیت ها و مقاماتی که داشتند، مانع ارتباط برقرار کردن با مردم نشده بود. با این که مشکلات امنیتی و حفاظتی، همیشه و از قدیم وجود داشته، ولی با این حال مردم با ایشان راحت بودند؛ چه در محیط کار، چه در محله و محیط زندگی و چه در محیط هاي عمومی. این نكته اي است که درباره ایشان، به سرعت به ذهن می رسد و از اين نظر فردي شاخص بودند.
من به جهت کاری، زمان زیادی با شهيد محلاتي در ارتباط نبودم، ولی ایشان بسیار کم در حالت عصبانیت دیده می شد. حتی در موارد حساس و ناراحت کننده نيز ما کمتر ایشان را عصبانی دیدیم. ما دوستانی داشتيم که هنوز در قيد حياتند و حتي با طرح موضوعاتي بسیار ساده  و پيش پا افتاده، به شدت، عصبانی می شدند ـ به دلیل یک اتفاق، یک خبر یا پیگیری یک کار که انجام نمی شد ـ ولی ایشان حتي در مواجهه با مشکلات بسیار بزرگتر هم عصبانی نمی شدند و این باعث می شد كه بقیه هم روحیه شان را حفظ کنند و از کوره در نروند. وقتی انسان خودش آرامش دارد، خود به خود این آرامش را به بقيه نيز منتقل می کند، به اصطلاح امروزي ها، شهيد محلاتي از خودش انرژی مثبت ساطع می کرد. ایشان با این که در جامعه روحانیت مبارز و خیلی جاهای دیگر فعال بود و موقعیت اجتماعی بالايي داشت، ولی این باعث نمی شد كه کسی با او احساس راحتی نکند، چه در سلام و علیک و یک ارتباط ساده و چه در طرح مشکلات. این آرامشي که خودش داشت و به دیگران منتقل می کرد، همه كس و همه جا را آرام می کرد.
در اوايل جنگ که هنوز سپاه به آن صورت ساختار پیدا نکرده بود و هر يك از بچه ها بنا به تشخیص خودشان جایی را در دست می گرفتند، ایشان می رفت، سرکشی می کرد و حداقل مكان ها و افراد را می دید. وقتي دوستان می دیدند كه چنین شخصیتی آمده و در شرایط خیلی سخت دارد کار می کند، منهای کارها و مسؤوليت هاي خودشان که در جلسات رسمی داشتند، به جهت ارتباط برقرار کردن با رده های پایین در منطقه، آن هم در اوایل جنگ که شرایط خیلی حاد بود و هنوز سپاه سازمان پیدا نکرده بود و گردانی هم تشکیل نشده بود، قطعاً اثرات مهمی بر همگان مي گذاشته که در این سطح و مقام،  بروند و مستقیماً با ايشان تماس برقرار کنند.
خیلی ها با یکدیگر اختلاف نظر دارند، ممکن است نظر من هم با ده نفر مخالف باشد، ولی جالب است در مجموعه ای که شهيد محلاتي کار می کرد و عهده دار مسؤولیت بود، فضایی موجود بود که ایشان کمترین مخالف را داشت؛ به جهت کار حرفه اي و نه شخصیتی. در جلساتی که تشکیل می  شد، می دیدم من حیث المجموع طوری نیست که نظرات ایشان با نظرات بقیه خیلی متفاوت باشد یا نظرات بقیه با نظرات آقاي محلاتي کاملاً متفاوت باشد. مشخص بود جمع بندی ها یا نظراتی که ارائه می دهد كاملاً پخته است. به خصوص براي مسؤولانی که الآن هستند و سن و سال شان حدود پنجاه و پنج سال است، آن موقع کاملاً مشخص بود که برخوردهای ایشان کاملاً پخته است و حضور چنین آدمی با این روحیه و موقعیت اخلاقی و شخصیتی چقدر کمک می کرد به افراد جوانی که مسؤولیت هاي سنگینی داشتند. همواره تعدیل یا جمع بندی نظرات خوبی به دست مي آمد؛  بدون بروز اختلافات آن چنانی. این ها خیلی مشهود و واضح بود و چندان احتیاج به کنکاش و بررسی ندارد.
در هر سازمان و هر جایی، هر کسی که کار می کند بالاخره در موردش صحبت هایی می شود؛حرف هایي در زمينه هاي مختلف نه فقط حرف های خلاف و احياناً شامل بدگويي ها و نگاه هاي بدبينانه. مثلاً حاج آقا این طوری است، آقای دکتر این طوری است، آقای مهندس این طوری است، فلانی این طوری است، به هر حال هر کسی در خصوص آدم هاي دور و برش نظراتی دارد، اما هميشه کمترین حرف پشت سر شهيد محلاتي وجود داشت. حداقل ما این گونه استنباط می کردیم. قطعاً یک فرد، از پیشینه ای باید شروع کند تا به این موقعیت ها برسد و یک دفعه چنین اتفاقی برایش نمی افتد. در سن و سالی که ایشان بود نيز قطعاً یک پیشینه ای داشته، به هر حال مراحلی را گذرانده بود وخصوصیات اخلاقی ذاتی اي یا فراگیری های بعدی داشته است. مجموع این ها چنین شخصیتی را شکل داده بود. مسلم است وقتی کسی شهید می شود یا از جمع دور مي شود، نبودش خیلی محسوس است، این کاملاً قطعی است، ولی برخی به دلیل شؤونات مختلف کاری، وضعیت شان مشخص تر، و نبودشان خیلی ناراحت کننده تر و آزار دهنده تر است و به خلا وجودشان كاملاً به چشم می آید. شهيد محلاتي نيز اين چنين بود، چون در رأس کار بود و فضا، فضای مهمی بود.
البته شرایط متفاوت است و نمی توان در شرایط متفاوت قضاوت یکسان کرد، ولی این روحیه و وضعیت را ما بعد از شهيد محلاتي  نداشتیم، چون مشابهی نداشت. وقتی کسی حاشیه ندارد، یعنی در محیط عمومی موفق است و انعکاس عملکرد، سابقه و رفتارش مشکلی ندارد یا حرف و حدیث ندارد، برای همین است كه هيچ حاشیه اي ندارد. خیلی مهم است که یک نفر ارتباط اجتماعی خیلی خوب، فعال و مثبتي با همه داشته باشد. اگر همه این ها را داشته باشد، نشان می دهد كه از یک پتانسیل فوق العاده ای در جنبه های مختلف برخوردار است؛ به جهت علمی، اخلاقی، مناعت نفس و طبع انساني. این ها نشان دهنده این است که ایشان وضعیت فوق العاده ای داشته و این هم نتیجه اش بود، به سادگی هم به دست نمي آيد و تمرین کردنی هم نیست.
حاشیه دو قسمت دارد؛ یکی بحث مسائل سیاسی جامعه است و یکی هم بحث خود فرد است. حتی قبل ازرسيدن به پست و مقام هم هر کسی در جایی براي خود يك موقعیت اجتماعی دارد. مباحث سیاسی، مباحث خاص خودش است. ایشان با مسائل سیاسی بسیار اکتیو برخورد می کرد و رو در بایستی هم نداشت. هر کس به جهت شغلی که دارد، یک حاشیه شغلی دارد و از آن کار که کنار بیاید، دیگر حاشیه ندارد. اقتضای کار این است که فرد با مسايل درگیر شود، نظرات خود را داشته باشد، در هر شرايطي نيز عده ای موافق و عده ای هم مخالف هستند، ولی در مسائل سیاسی، اختلاف و حاشیه های سیاسی محتمل تر است. اما خارج از مسائل کاری، بعضی انسان ها فوق العاده آدم های بی حاشیه ای هستند؛ در ضمن این که در جامعه هم حضور مؤثری دارند. ما هميشه کمترین حرف و سخني را راجع به کار ایشان در بین دوستان می شنیدیم. چطور زندگی کردن تعیین می کند که چطور راجع به انسان قضاوت کنند. وقتی چیزی در بين نباشد، انسان هم حاشیه ندارد، ولی وقتی شبهه یا ابهامي هست، این  مسايل نيز  به وجود می آید. وقتی زندگی، رفت و آمد، روش و منش، نشست و برخاست فرد را می بینند که هیچ ابهام و سؤالی در پي ندارد، حاشیه هم به وجود نمی آید. راجع به سلوک شهيد محلاتي نمی توانم تعریف خاصی داشته باشم. اطلاعات من در این زمینه کم است و باید ابعاد و زوایای مختلف و سایه روشن زندگی ها را بررسی کرد تا به نکات برجسته اش  رسيد. به هر حال به این سادگی نیست که انسان این گونه در جامعه اکتیو باشد در محیط کاری، عموماً، و اجتماعی، و هیچ مطلبی هم پشت سرش نباشد. مسائل کاری همه جا هست. مثلاً من برای پست، حکم شما را امضا نکرده ام، معلوم است که این تبعات دارد. این به کار انسان ارتباط دارد و مسائل متفاوتی در ميان است، اما می بینیم كه بعضی ها متفاوت هستند. قدرتی که ایشان در ایجاد کردن آرامش در محیط هاي پيراموني اش داشت، چقدر به بقيه کمک کرد. به همه روحیه می داد، حتی به امثال ما که خیلی مسؤولیت های بالایی نداشتیم، ولی این آرامش را حس می كردیم، چه از برخورد و چهره شهيد و چه در بحث هاي کاری. یا آن ها که مسؤولیت های بالاتری داشتند مثل آقای محمودزاده؛ رئيس دفتر شهيد محلاتي؛ می دیدند و این اطلاعات به ما منتقل می شد.
آقاي محلاتي در جاهای مختلف حضور پیدا می کرد، به خاطر احساسی که داشت و می خواست به ديگران روحیه و قدرت قلب بدهد و مشکلات را برطرف کند، این خودش شجاعت می خواست. وقتي یک فردی، جواني بیست ساله است، روحیه او از نظر سن و سال با فرد چهل، پنجاه ساله متفاوت است، ولی با این حال هیچ وقت، هیچ چیز جلودار ایشان نبود. هر حرفی را که ممکن بود به ضرر خودش تمام بشود می زد و در این باره شجاع بود.
قطعاً رعایت خیلی از نکات، چنین محصول شخصیتی اي را ایجاد می کند که هم به او اعتماد کنند و هم حاشیه نداشته باشد. به هر حال در مسائل سیاسی و کاری اختلاف نظر هست و نمی توان گفت صددرصد نظر چه کسی درست بوده، برای همین تصمیم جمعی می گیرند که بگویند برآیند نظرات جمع چه بوده و اگر مشکلی پیش آمد، نگویند مشکلِ یک فرد بوده است. ایشان هم همیشه به دنبال نظر جمع بودند، من درباره نظر جمع، باز هم تاكيد مي كنم، از بچه هایی شنیدم نقل قول می کردند، که نظر ایشان، نظر جمع بوده است.              
همین که شما به خودت اجازه می دهی با فردی به راحتی ارتباط برقرار کنی، خیلی عوامل باید در آن طرف جمع شده باشد که شما چنین احساسی را به این راحتی به دست بیاوری. ارتباطی که برای کارت لازم داري و در حين بروز مشکلات، راحت بتوانی با او حرف بزنی، ولی خیلی ها این حالت را ندارند، نه این که از كسي يا چيزي بترسند، ولی این حس و اين قدرت را ندارند که به راحتي بتوانند ارتباط برقرار کنند. وقتي، کسی، شما را در هر موقعیتی که هستید تحویل می گیرد، پس می فهمید که می شود سراغ او رفت نسبت به  وقتی كه بشنوید که فلاني محل به خیلی ها نمی گذارد، کارش زیاد است، سرش شلوغ است.

نویسنده: علي عبد


http://www.ohwm.ir/show.php?id=143
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.