شماره 83    |    25 مرداد 1391



نخستین فرار شاه

کیم روزولت (نوه تئودور روزولت بیست و ششمین رییس جمهور آمریکا) مامور اجرای عملیات کودتای 28 مرداد که در تیر ماه 1332 با گذرنامه جعلی و نام مستعار «جیمزلاکریج» وارد ایران شده بود تغییراتی در طرح اولیه کودتا داد و قرار شد فضل‏الله زاهدی(1) با فرمان نخست‏وزیری وارد عمل شود. روزولت ملاقاتی طولانی و بی‏نتیجه با شاه داشت و در آن تاکید کرده بود هیچ راه دیگری برای آن که بتوان دولت را تغییر داد وجود ندارد و اکنون آزمون میان مصدق و نیروی او است وی به شاه گفت: «کوتاهی در عمل تنها می‏تواند به یک ایران کمونیست یا یک کره دوم منجر شود». شاه از روزولت خواست که اگر برای پرزیدنت آیزنهاور ممکن است به او بگوید که چه بکند. وی نیز بطور بطور اتفاقی در یک سخنرانی اعلام داشت: «ایالات متحده بیکار نمی‏نشیند تا سقوط ایران را پشت پرده آهنین تماشا کند. شاه در نهایت فرامین را امضا می‏کند».(2)
روز 24 مرداد 1332 محمدرضا دو حکم صادر می‏کند. یکی عزل مصدق از نخست‏وزیری و دیگری انتصاب زاهدی به به جای او. این یک کودتای دقیقاً طرح‏ریزی شده بود که مواد اصلی آن بشرح ذیل بود: الف: ارتشبد نصیری در آن موقع سرهنگ بود، فرمانده گارد شاه فرمان نخست‏وزیری زاهدی را به او تحویل دهد. ب: راس ساعت 10 شب نصیری فرمان عزل مصدق را به او تحویل دهد و دو افسر گارد کمی دورتر از نصیری به طرف خانه مصدق حرکت کنند و مراقب نصیری باشند. در طرح دو حالت پیش‏بینی شده بود:
۱- مصدق می‏پذیرد که در این صورت کودتا متنفی است و زاهدی به مقر نخست‏وزیری می‏رود.
۲- مصدق نمی‏‏پذیرد که در این صورت طرح کودتا اجرا می‏شود.
 در طرح کودتای 25 مرداد 3 واحد هر یک به استعداد یک هنگ تقویت شده از قبل در سه پادگان آماده باشند. فرماندهان سه هنگ با دقت تعیین‏شده و آمادگی کامل خود را ابراز داشته بودند. دو افسر مراقب نصیری به محض اطلاع دقیقی از عدم پذیرش فرمان از طریق ارتباط تلفنی و بی‏سیم ماجرا را به فرمانده واحد کودتا اطلاع دهند (که عملا چنین شد). قرار بود یک واحد خانه مصدق را محاصره و او را دستگیر کند. یک واحد ایستگاه رادیو را تصرف کند و یک واحد برای اجرای دستورات فرمانده کودتا در حالت احتیاط باشد. فرمانده کودتا زاهدی بود، که فرماندهان سه واحد کودتا، تلفنی از او کسب تکلیف می‏نمودند. زاهدی به محض اطلاع از دستگیری نصیری دستور اجرای طرح را می‏دهد. ولی هیچیک از واحدهای کودتا از محل خود حرکت نمی‏‏کنند و وقتی برای زاهدی مشخص می‏شود که واحدهای کودتا دستور او را اجرا نمی‏‏کنند. خود و ستادش مخفی می‏شوند که تا 28 مرداد در مخفیگاه بودند. سرتیپ ریاحی(3) وزیر دفاع از ماوقع مطلع می‏گردد و واحدهای وفادار به مصدق را به سه پادگان فوق اعزام کرده و سه واحد کودتا را بدون برخورد خلع سلاح و زندانی می‏کند.
 مصدق خود از صدور این حکم چنین می‏گوید: «ای کاش دست خط عزل صادر نشده بود تا ببینند کارها چطور به صلاح مملکت تمام و کلیه عواید نفت نصیب ملت ایران می‏شود. اگر کوچکترین احتمالی در عدم موفقیت می‏دادم، بهترین بهانه برای کناره‏جویی از کار، همان دستخط شاهانه بود. صدور دستخط گذشته از این که برخلاف قانون اساسی بود، دلیل هم نداشت. چون که از من و از دولت من کوچکترین عملی برخلاف مصالح و شخص اعلیحضرت صادر نشده بود».(4)
 شاه که از عواقب صدور فرمان عزل مصدق نگران بود و در این مورد درست‏تر از کسانی که تصور می‏کردند این کار به آسانی و بدون خطر امکان پذیر خواهد بود، فکر می‏کرد، بعد از آن که تحت فشار آمریکایی‏ها‏ به امضای فرامین عزل مصدق و انتصاب زاهدی رضایت داد، همراه با ارتشبد خاتمی(5) که در آن زمان سرگرد و خلبان هواپیمای دو موتوره بیچکرافت (Beachcraft) بود و آتابای، آجودان مخصوص شاه که بعداً معاون دربار شد و ثریا، به نوشهر رفته و منتظر عکس‏العمل مصدق بود. صبح روز 25 مرداد شکست کودتا تلفنی به اطلاع محمدرضا می‏رسد و وی به بغداد فرار می‏کند. بعدها علت عدم اجرای طرح از سه فرمانده واحد کودتا سئوال شد، پاسخ دادند: «زمانی که فهمیدیم شاه به نوشهر رفته جرأت اجرای طرح کودتا را در خود ندیدیم، لذا سه واحد با هم توافق کردند که طرح اجرا نشد.» بنابراین کودتا قرار بود شب 25 مرداد اجرا شود و روز 25 مرداد محمدرضا در تهران باشد.
 ثریا (اسفندیاری بختیاری دومین همسر محمدرضا پهلوی 1380-1311) درباره روزهای دلهره و نگرانی در فرار از ایران چنین می‏گوید: «ما به منطقه کلاردشت نزدیک رامسر پرواز کردیم. مسافرت ما ظاهراً طبیعی و برای فرار از گرما طاقت‏فرسای تهران بود. چند تن از دوستان نزدیم ما هم در کلاردشت به ما پیوستند. ولی هیچ کدام از آنها از صدور فرمان برکناری مصدق و انتصاب سرلشگر زاهدی از جانشینی وی اطلاع نداشتند. اخبار تهران و سایر پیام‏ها و گزارش‏ها‏ را از طریق فرستنده‏ای که در کاخ سعدآباد نصب شده بود دریافت می‏کردیم. از طریق همین فرستنده مطلع شدیم که مصدق کار رفراندم برای انحلال مجلس را به انجام رسانده و مدعی شده است که بیش از 99 درصد آراء مردم را به دست آورده است. شاه به جای امضا فرمان انحلال مجلس فرامین عزل مصدق و نخست‏وزیری زاهدی را امضا کرد و به وسیله سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی به تهران فرستاد. ما بی‏صبرانه منتظر خبرهای تهران بودیم. فرستنده سعدآباد از کار افتاد. شاه مضطرب و نگران در طول و عرض اطاق قدم می‏زد و من که کمتر از او نگران نبودم روی مبل نشسته و ساکت بودم. نمی‏‏دانم چه ساعتی به خواب رفته بودم، که ساعت چهار صبح شاه مرا از خواب بیدار کرد و در حالی که صدایش از وحشت و اضطراب می‏لرزید گفت: «ثریا همانطور که پیش‏بینی کرده بودم کار خراب شد. مصدق از فرمان برکناری خود اطلاعت نکرده و زاهدی هم به جای این که دست به کاری بزند مخفی شده است. هرچه زودتر باید از اینجا فرار کنیم. باید خودمان را به رامسر برسانیم و از آنجا به بغداد پرواز کنیم. آن لحظات دلهره و اضطراب را که غم‏انگیزترین اوقات زندگی من است، هرگز فراموش نمی‏‏کنم.»(6)
 ثریا همچنین ادامه می‏دهد: «نزدیک ظهر به فرودگاه بغداد می‏رسیم. نزدیک شدن یک هواپیمای ناشناس بدون برنامه و اطلاع قبلی مقامات و ماموران فرودگاه را وحشت زده کرد. زیرا در آن ساعت مقامات فرودگاه انتظار فرود آمدن هواپیمای ملک فیصل پادشاه عراق را داشتند، که برای بازدید یک مرکز نظامی به نزدیکی بغداد رفته بود. از برج کنترل فرودگاه از ما خواستند هویت خود را اعلام کنید. شاه در اعلام هویت و مبدا پرواز مردد بود. هیچ کس نباید بداند که ما، شاه و ملکه فراری ایران هستیم! شاه سرانجام پاسخ می‏دهد: «یک هواپیمای توریستی است... موتور هواپیما خراب شده است، اجازه فرود اضطراری می‏خواهیم.» به محض فرود، ماموران مسلح فرودگاه ما را احاطه می‏کنند و از هواپیما می‏خواهند فورا باند را خالی کند. هواپیمای ملک فیصل تا چند دقیقه دیگر به زمین خواهد نشست، باند فرودگاه باید فورا خالی شود. شاه ورقی از دفتر یادداشت خود کنده و چند سطر روی آن می‏نویسد و از مامور امنیتی فرودگاه می‏خواهد به محض فرود آمدن هواپیمای ملک فیصل این یادداشت را به دست او برسانند. این کار به دلایل نامعلومی صورت نمی‏‏گیرد و وی فرودگاه را ترک می‏کند. بعد از نیم ساعت یادداشت را می‏خوانند. بلافاصله ما را به دفتر فرودگاه هدایت می‏کنند. در آن زمان سفیر ایران در بغداد مظفراعلم بود که به دستور مصدق نه تنها به استقبال محمدرضا نمی‏‏آید بلکه به همه اعضای سفارت نیز دستور می‏دهد که هیچ کدام حق ندارند به دیدار شاه بروند. ساعتی بعد «خلیل کنا» وزیر خارجه عراق ما را با احترام به یکی از کاخ‏ها‏ی سلطنتی هدایت می‏کند. ملک فیص از ما دعوت کرد پس از استراحت، پنج بعد از ظهر به کاخ محل اقامت او برویم. در این ملاقات او با کمال محبت و احترام به ما گفت که تا هروقت بخواهیم می‏توانیم در بغداد بمانیم و در این مدت میهمان او خواهیم بود. ولی شاه گفت می‏خواهد به اروپا برود و تنها تقاضایی که از اعلیحضرت پادشاه عراق دارد این است که هرچه زودتر وسیله پرواز ما را به رم فراهم نمایند. صبح روز 26 مرداد شاه و ثریا به اتفاق خاتمی و آتابای با یک هواپیمای انگلیسی به سوی رم پرواز کردند.»
 داستان شکست طرح سرنگونی حکومت مصدق و فرار شاه و همسرش از ایران در تمام دنیا پیچید و خبر اول مطبوعات و رادیوهای بین‏المللی بود. در فرودگاه رم سیل خبرنگاران و عکاسان شاه و ثریا را احاطه کرده بودند. شاه در برابر سماجت خبرنگاران فقط گفت: «من طبق قانون اساسی ایران و اختیارات خود در مقام سلطنت، مصدق را از نخست‏وزیری برکنار کرده‏ام». از سفارت ایران هیچ کس به استقبال شاه و ثریا نیامده بود و شاه هم ظاهراً انتظار دیدن کسی را نداشت، ولی ناگهان از میان انبوه خبرنگاران و عکاسان یک ایرانی خود را به شاه رساند و خود را حسین صادق رایزن سفارت ایران معرفی کرد.(7) وی در هتل اکسلسیور اطاقی برای این دو اجاره کرده بود. وی پسر مستشارالدوله صادق نماینده تبریز در مجلس شورای ملی در اوایل مشروطیت و رئیس مجلس موسسانی بود که رضا شاه را به سلطنت برگزید. وی با اتومبیل خود شاه و ثریا را به هتل رساند و در بین راه به آنها گفته بود اطاقی که در این هتل رزرو کرده ممکن است در شان مقام سلطنت نباشد. شاه تاکید کرده بود در مسافرت قبلی به رم یک اتومبیل خریده که در گاراژ سفارت است و از صادق خواست که این اتومبیل را از گاراژ بیرون بیاورد و در اختیار او بگذارد. صادق برای برداشتن اتومبیل به سفارت می‏رود اما به دلیل مسافرت غلامعلی نظام خواجه نوری کاردار وقت که برای فرار از مسئولیت به عنوان مرخصی از رم خارج شده بود از طریق مسئول حسابداری سفارت که از دوستان وی بوده است، اتومبیل را از گاراژ سفارت تحویل می‏گیرد».
اما حسین فرودست روایت دیگری از این موضوع دارد: «سفیر (کاردار) ایران در رم غلامعلی نظام خواجه‏نوری از وابستگان بسیار نزدیک محمدرضا بود که دائم در کاخ دیده می‏شد. خواجه‏امیری نیز به دیدار محمدرضا نمی‏‏آید و از اعضا سفارت تنها یک نفر وابسته اقتصادی به نام صادق در هتل به دیدار شاه می‏رود. خواجه‏نوری به حدی مورد محبت محمدرضا بود که مدتی رئیس کل تشریفات دربار شده بود. محمدرضا به صادق می‏گوید، اتومبیلی که همیشه در رم داشته را از خواجه‏نوری بگیرد و بیاورد. خواجه‏نوری تلفنی از مصدق کسب تکلیف می‏کند و مصدق دستور می‏دهد: «ندهید! ندهید!» و اتومبیل نمی‏‏دهند. محمدرضا جمعاً دو روز در هتل یاد شده رم اقامت داشت و در این مدت مقاماتی از انگلیس و آمریکا با او در تماس دائم بودند».(8)
 همزمان در تهران حوادث مختلفی روی می‏دهد. فرمانده گارد حفاظت از مصدق، سرهنگ ممتاز بود که رفیق صمیمی نصیری بود و سال‏ها در دانشکده افسری رفات داشتند. نصیری چنین تعریف می‏کند که به طرف خانه مصدق رفتم و ممتاز را صدا زدم و او را جلوی در خواستم. گفتم: «این فرمان را به دست مصدق برسانید!» ممتاز به نصیری می‏گوید که تو اینجا صبر کن تا جوابت را بیاورم. نصیری منتظر می‏ماند و ممتاز باز می‏گردد. پاسخ این بود که ممتاز بلافاصله نصیری را دستگیر می‏کند و تحت‏الحفظ به زندان دژبان تحویل می‏دهد. نصیری از ممتاز می‏پرسد: «رفاقت یعنی این؟» و ممتاز پاسخ می‏دهد: «اینجا صحبت رفاقت نیست، آقای دکتر مصدق دستور فرموده‏اند و گفته‏اند که خودم هم به ریاحی تلفن می‏زنم که نصیری زندانی باشد تا دستور ثانوی بدهم.»
 دکتر فاطمی وزیر خارجه دولت مصدق در مقاله خود در روزنامه باختر امروز این واقعه را چنین شرح داده است: «قرار کودتاچیان با فرزند عاقد قرارداد 1933 این بود که اگر در خفه کردن صدای ملت، در نابود کردن حکومت ملی توفیق پیدا کردند و توانستند به دست و پای آزادیخواهان زنجیر بگذارند رادیو تهران در ساعت مقرر برنامه معمولی خود را شروع نکند تا سردسته جنایتکاران خود را از کلاردشت پس از چند دقیقه با هواپیما به تهران برساند و مزد وطن‏فروشی و تجدید عهد اسارت و مرگ استقلال و محو حاکمیت مملکت را از انگلستان بستاند. صبر و بردباری و متانت دکتر مصدق بالاخره این پرده پندار را پاره کرد و مردم و دوست و دشمن فهمیدند که وی فرزند همان پدری است که بیست سال ایران را غارت کرد و سرانجام در روزی که از منافع کشورش دفاع کند مردم بی‏پناه را با تانک و توپ بمباران دو دشمن قوی بلاتکلیف سپرد و خود با کامیون‏های جواهرات راه فرار در پیش گرفت، با این تفاوت با کودتای انجام شده پدر در سوم شهریور بیست سال گذشته بود و پسری که وارث آن کودتای ننگین بود برای تحکیم پایه‏ها‏ی لرزان و سبب خیانت‏آمیز خویش به نهضت ملی وطن که با خون فرزندان سی تیر آبیاری شده بود، شبیخون ناجوانمردانه زد.»(9)
 اما شخص شاه اعتقاد دیگری دارد و مدعی است: «نقشه‏ای که کشیده بودیم احتمالات مختلف را پیش‏بینی کرده بودیم و می‏دانستیم در مقابل نقشه‏ها‏ی معکوس چه کنیم. وقتی مصدق فرمان عزل خود را رد کرد و موضع را به صورت انقلاب جلوه‏گر ساخت و خواست از نفوذی که به دست آورده بود کمال سوءاستفاده را بکند هواپیمای مخصوص من آماده پرواز فوری از کشور بودم و من می‏خواستم این کار را بکنم تا مصدق و جماعت او تصور کنند که دور کاملا به دست آنها افتاده و معارضی ندارند. چون از کشور پرواز کردم آنها همین اشتباه را کردندو نتوانستند آن پیروزی خیالی را که به دست آوردند، درست حفظ کنند».
 حسین فردوستنیز در کتاب خاطراتش این روزها را چنین شرح داده است: «آنطور که به طور مطمئن پس از مراجعت به ایران به من گفته شد. مصدق وقتی دید خیابان‏ها در تصرف توده‏ای‏ها‏ست، وضع را نگران‏کننده دانست و با سفیر آمریکا ملاقات نمود و عجز خود را در مقابل حزب توده اعلام کرد. سفارت آمریکا بلافاصله با مقامات آمریکا تماس گرفت که منجر به ملاقات‏ها‏ی سفیر آمریکا در ایتالیا با محمدرضاشاه شد. سفیر وضع تهران را به اطلاع محمدرضا رساند و در روز 26 مرداد مقاماتی از آمریکا به ملاقات محمدرضا آمدند. در تهران هم مصدق با تمام طرح آمریکا که از طریق سفیر به او اطلاع داده شد، موافقت کامل نمود. بعدها رئیس 6-MI ایران به من گفت که در آغاز این مذاکرات محمدرضا مراجعت به تهران را نمی‏‏پذیرفت و به آمریکایی‏ها‏ پیشنهاد می‏کرد که یک فرد نظامی را برای این کار در نظر بگیرند. آمریکایی‏ها‏ نیز کار را تمام شده می‏دیدند و اصراری در مراجعت محمدرضا نداشتند، ولی انگلیسی‏ها‏ به بازگشت محمدرضا اصرار کردند. آمریکایی‏ها‏ در نهایت پذیرفتند و لذا در رم با او تماس گرفتند و ترتیب حرکتش را به تهران دادند.»(10)
 صبح روز 26 مرداد شاه از بغداد اعلام کرد که او فرامین را امضا کرده است؛ هرچند که او در این کار آنقدر تاخیر کرده بود که طراحان عملیات نگران بودند مبادا بسیار دیر شده باشد. مصدق در این مقطع حساس دست از مراقبت برداشت. دولت که از عزیمت شاه و دستگیری چند افسر که در کودتا شرکت داشتند آرامش خیالی یافته بود، سربازانی را که در اطراف شهر مستقر کرده بود، بازخواند به این خیال که خطر رفع شده است. دكتر فاطمي وزير امور خارجه وقت «خروج شاه بدون اطلاع قبلي» از كشور را «فرار» او اعلام و به ملت گزارش كرد که اين عمل شاه به منزله استعفاي او است. روزنامه‏ها‏ی طرفدار مصدق گزارش دادند که سلسله پهلوی به زوال و پایان رسیده است. گروهي از مردم در بعضی از مناطق پایتخت اجتماع نموده و خواستار برقراري نظام جمهوري و لغو سلطنت شدند. جمع‏آوري عكس‏هاي شاه از ادارات دولتي آغاز شد. تظاهرکنندگان مجسمه‏ها‏ی شاه و سایر اعضای خانواده سلطنتی را به زیر می‏کشیدند. كاخ‏ها‏ي سلطنتي مهروموم شد و برنامه دعا به جان شاه موقتاً در پادگان‏ها لغو گرديد.


پانوشت‏ها‏:

۱-فضل‏الله زاهدی وزیر کشور كابينه حسين علاء و کابینه مصدق که در اسفند 1331 به اتهام توطئه عليه مصدق بازداشت شده بود، در اواخر همان ماه آزاد گرديد و در 22 مرداد 1332 هنگامي كه شاه آماده خروج از ايران بود، محرمانه حكم عزل مصدق و نخست‌وزيري زاهدي را امضا كرد. زاهدي با کودتای 28 مرداد، زمينه بازگشت شاه را از رم فراهم ساخت و نخست‌وزير كودتا شد. زاهدي پس از کودتا، روزنامه‌هاي مخالف را توقيف كرد، موجي از بازداشت و سركوب به راه انداخت‌، نظاميان مغضوب مصدق را آزاد كرد و طرفداران وي را بازداشت نمود. محاكمه مصدق‌، اعدام فاطمي‌، برقراري مجدد رابطه با انگليس‌ و سركوب اعتراضات دانشجويان دانشگاه تهران‌ ازجمله رويدادهاي مهم دوران كوتاه نخست وزيري زاهدي است. («فضل‏الله زاهدی کیست؟» سایت موسسه مطالعات و پژوهش‏ها‏ی سیاسی)

۲- زیبای تنها، محمود طلوعی، نشر علم، ص۱۵۷، ۱۳۸۱.
۳- تیمسار سرتیپ محمدتقی ریاحی (1367-1289) از برجسته ترین افسران و نظامیان حامی دکتر مصدق و جبهه ملی و رئیس ستاد ارتش منصوب مصدق در هفت ماه پایانی دوران نخست وزیری او بود، که کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق را خنثی و توازن قوا را از سمت حامیان محمدرضاشاه  به سوی حامیان مصدق سوق داد. وی پس از براندازی دولت مصدق، دستگیر و زندانی شد. دادگاه بدوی، ریاحی را به دو سال زندان و دادگاه تجدید نظر وی را به سه سال زندان محکوم کرد. وی در ۱۴ مرداد ۱۳۶۷ در شهر نیس فرانسه درگذشت.
۴- معرفی و شناخت دکتر مصدق، محمد جعفر قنواتی، نشر قطره، ص۳۸۳، ۱۳۸۰. 

۵- سید محمد امیرخاتمی متولد 1299 در رشت است. وی خواهرزاده سیدحسن امامی امام جمعه تهران بود و در نخستين دوره دو ساله رسته نيروي هوايي شركت كرد. سپس به انگلستان رفت و دوره تكميلي را در آنجا گذرانيد. خاتمي از سال 1325 تا 1337خلبان مخصوص شاه بود و در سال 1332كه شاه از ايران فرار كرد، او را با هواپيما به خارج از ايران برد. وي با فاطمه پهلوي ازدواج كرد و در 1354 در يك حادثه هوایي جان باخت.
۶- زیبای تنها، همان، ص 176.
۷- حسن صادق به پاداش این خدمت بعداً به مقام سفارت رسید و همواره از عنایت و محبت شاه برخوردار بود.
۸- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، موسسه مطالعات و پژوهش‏ها‏ی سیاسی، ج1، ص 178، 1369 .
۹- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان،ص 179-180 .
۱۰- زندگی سیاسی سپهبد زاهدی، جعفر مهدی نیا،کاج، ص292-293، 1375.

منابع :
- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، موسسه مطالعات و پژوهش‏ها‏ی سیاسی،۱۳۶۹ .
- زندگی سیاسی سپهبد زاهدی، جعفر مهدی نیا،کاج، 1375.
- زیبای تنها، محمود طلوعی، نشر علم، 1381.
- معرفی و شناخت دکتر مصدق، محمد جعفر قنواتی، نشر قطره، 1380،

محمود فاضلی



http://www.ohwm.ir/show.php?id=1385
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.