شماره 93    |    17 آبان 1391

   


سلیقه مخاطبان

آموزه‌های فرهنگی و علمی‌مان به گونه‌ای است که آموخته‌ایم فقط به پدیدآورندگان و تولیدات آنها دقت نموده و درباره کیفیت یا کمیت آنها اظهار نظرهای متفاوت نماییم. از نقاط ضعف نویسندگان، مورخان و پژوهشگران سخن برانیم یا این که کتاب و مقالات انتشار یافته آنان را به تیغ نقد، زخمی کنیم و گاه، جراحت‌های عمیق و خشن بر آنها وارد سازیم. بی‌تردید این نوع رفتار و عملکرد، نتیجه آموزه‌های فرهنگی و دانسته‌های علمی ماست که در بسیاری از مواقع، همه ما برای آنها توجیه‌های فراوان داریم. اما می‌توان به گونه‌ای دیگر نیز عمل کرد.


تاریخ شفاهی، از یک جمع دوستانه تا جهانی شدن

در دوره ای که اکنون عصر طلايي پشت سر نهاده به نظر می‏رسد، بسياري از ما نشان دادیم که تاريخ شفاهي با گرد آوردن جماعتی که تاکنون نادیده انگاشته می‏شدند و شناسايي قابليت‏هاي آنها براي تدوین تاريخ خودشان، انقلابی در مطالعه تاريخ ايجاد کرده است. اکنون علیرغم وجود آنچه که مغایرت‏های واضح تلقی می‏شوند، ما شادمان از این که دریافته‏ایم مصاحبه‏هایی که گرد آورده‏ایم، و افرادی که با آنها گفتگو کرده‏ایم، چیزی بیش از اطلاعات صرف گذشته به ما گفته‏اند، می‏توانیم نشان دهیم که آنان نه تنها غنی‏تر از مخزن داده‏ها و مستندات، بلکه خودِ متن بوده‏اند.


سیدحسین امامی: «در انتظار شهادتم!»

روزی در حجره مدرسه کتابی از کسروی به دست نواب صفوی رسید که در آن به حضرت امام صادق(ع) جسارت شده بود. این کتاب وی را بشدت برافروخت و با خود گفت: «چگونه یک فرد مسلمان زنده باشد و به ساحت اولیای دین جسارت شود؟» کتاب را به محضر استادش برد و یکی از آیات عظام، حکم ارتداد نویسنده را صادر کرد. این حکم به منزله دستوری بود برای تشکیل جمعیت «فدائیان اسلام» اولین تشکل سیاسی، اسلامی و مسلحانه در کشور که از حیث عملیات و اقدامات در شرق بی‏سابقه بود.


4 شماره فصلنامه مطالعات تاریخی

تا کنون 36 شماره از فصلنامه مطالعات تاریخی که موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، متولی آن است، منتشر شده است. چند شماره آخر این فصلنامه با تأخیری طولانی به دست خوانندگان رسیده اند و گفتنی است با آنکه سه شماره آخر یک جا به بازار آمده اند ولی آخرین شماره همچنان یک فصل از زمان انتشار روی جلد دیرتر منتشر شده است. در ادامه به اختصار فهرستی از مطالب شماره‌های 33 تا 36 پیش روی شما قرار می گیرد.


مرکز ملی اسناد و تحقیقات امارات متحده عربی عضو دائم انجمن تاریخ شفاهی آمریکا شد

به گزارش خبر گزاری امارات (وکاله انباء الامارت)، ابوظبی (31اکتبر 2012)- مرکز ملی اسناد و تحقیقات وابسته به وزارت امور ریاست امارات متحده عربی موفق به کسب عضویت دائم انجمن تاریخ شفاهی آمریکا (OHA) گردید. این حرکت در جریان چهل و ششمین اجلاس سالانه انجمن تاریخ شفاهی آمریکا با حضور بیش از 300 موسسه تخصصی تاریخ شفاهی آمریکا رویداد.


تلاش آمريکايي‌هاي ويتنامي تبار براي حفظ سرگذشت ريش سفيدان

ارواين Irvine، کاليفرنيا: سفر هوگو فان Hugo Van بيش از سي سال پيش در روزگار جواني او شروع شد. يک شب او از ويتنام تازه کمونيست فرار کرد و به سوي آزادي رفت. هيچ اطمینانی وجود نداشت، ولي فان از هيچ خطري براي رسيدن به آزادي مطلوب خود رويگردان نبود. او و خواهر کوچکترش تنها با چند صد دلار در جيب با يک ماشين به طرف روستايي در ويتنام حرکت کردند و سپس با قايق به کامبوج رسیدند تا با پاي پياده از زميني باير عبور کنند، ولي در بین راه گرفتار سربازان کامبوجي شدند.


ثبت و ضبط خاطرات مردم چک از جنگ دوم جهانی در قالب طرح تاریخ شفاهی

آمریکاییان چک و اسلواک تبار یاد و خاطره کمبود مواد غذایی، کار اجباری و وحشت در اردوگاه‏ها را به عنوان بخشی از تجربیات خود در زمان جنگ جهانی دوم زنده نگه داشته اند. تاریخ‏های شفاهی ضبط شده به عنوان طرحی برای موزه و کتابخانه ملی چک و اسلواک در روز 11 نوامبر، روز کهنه سربازان، در کانون توجه همگان قرار خواهد گرفت. طرح تاریخ شفاهی این موزه ماجراهای چک‏ها و اسلوواک‏هایی را که در زمان جنگ سرد از خانه و کاشانه خود فرار کردند، ثبت و ضبط کرده است.


طباطبایی: برتری امام(ره) در میان مراجع، به دلیل جرأت و بینش ایشان بود

دومین نشست از سلسله نشست‌هاي پنجاهمين سال شروع نهضت امام خميني (ره) با موضوع «مواضع سیاسی مراجع تقلید در آغاز نهضت امام خمینی(ره)» پیش از ظهر سه‌شنبه (16 آبان‌ماه) با حضور حجت‌الاسلام سید مهدی طباطبایی به عنوان سخنران و جمعی از مسوولان کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران در مرکز همایش‌های این کتابخانه برگزار شد.


انتشار دوباره خاطرات «نگاه شیشه‌ای» پس از 11 سال

«نگاه شیشه‌ای» راويتي از خاطرات حسن آذری موفق از چهار جنگ و از جمله آن‌ها، جنگ تحميلي عراق عليه ایران است كه پس از 11 سال براي دومين بار توسط انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر مي‌شود. محسن مطلق، نویسنده این اثر در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، درباره انتشار مجدد «نگاه شیشه‌ای» از سوی انتشارات سوره مهر اظهار كرد: این کتاب خاطرات حسن آذری موفق به عنوان یکی از فیلمبرداران صدا و سیماست که در چهار جنگ حضور داشته است.


روی موج سرخ

خلیج فارس را ناامن کردند تا جلوی صادرات نفت ایران را بگیرند. ایرانی‏ها هم گفتند اگر خلیج فارس برای ما امن نباشد، نمی گذاریم برای دیگران هم امن باشد. ابتدا کس باور نمی کرد، اما ایرانی‏ها با مین‏ها و قایق‏های تندرو «موج سرخی» آفریدند که ناوها و تجهیزات جنگی را در هم شکست و نشان داد ایرانی پای حرفش ایستاده است. متنی که با هم مرور کردیم، تکه ای است که از مقدمه کتاب موج سرخ، نوشته جعفر شیرعلی‏نیا برداشته شده است.


گفت‌وگو با محمد افراسیابی (2)

پس از آن که همه سرمایه‌مان را از نجاری غارت کردند و چون مدت چندانی از ازدواجم نمی‌گذشت و به کار و پول نیاز داشتم، پیش پدرم رفتم و به او گفتم از فرزندان نصرالملک که آن موقع فوت کرده بود، بخواهد که سفارش من را به علیقلی خان هدایت(3) پسر صنیع‌الدوله هدایت دایی خود بکنند. بالاخره به واسطه او در سال 1333 با مدرک ششم ابتدایی برای شغل نامه‌رسانی در مجلس سنا استخدام شدم. وقتی علیقلی‌خان هدایت درگذشت، او را در بهشت زهرا به خاک سپردند. در حکم ادای من، آن موقع 45 تومان حقوق تعیین کرده بودند.


دفترچه سیاه

روزی که فرانسواموریاک روزنامه‌نگار، نویسنده و شاعر فرانسوی و برنده نوبل ادبی سال 1952 از دنیا رفت، ژان کوکتو نمایشنامه‌نویس و کارگردان معروف، یادداشت کوتاهی در یکی از روزنامه‌های عصر «بوردو» زادگاه فرانسوا منتشر کرد که آخرین جمله‌اش این بود: «موریاک بیچاره! می‌توان درباره‌اش گفت همه چیز را داشت، مگر همه چیز را!»


نخستین دیدار

سخن گفتن از ابعاد مختلف زندگی و فعالیت‌های فرهنگی و ادبی شخصیتی نظیر مرحوم هوشنگ گلشیری که آثارش در زمره بهترین آثار معاصر بوده که علاوه بر پویایی، به شکل زیبایی سنت و مدرنیته را تلفیق نموده؛ کاری است بس دشوار که در این مقاله نمی‌گنجد، ولی به منظور ادای دین به پیشگاه آن انسان فرهیخته، به عنوان یکی از خوانندگان و دوستداران شخصیت داستان‌هایش و نیز یکی از مصاحبه‌کنندگان با ایشان به بیان مختصری در این باب می‌پردازیم.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

جمعی از وبلاگ‌نویسان جوان تهرانی  به دیدار «احمد احمد» مبارز و جانباز انقلاب اسلامی می‌روند. تاریخ این دیدار پنجشنبه 18 آبان 91 ساعت 14:30 تا 16:30 است.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۱۰)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


تشييع جنازه شيخ جواد فومنى
مرحوم آيت‏الله شيخ جواد فومنى، از روحانيون مشهورى بود كه در جنوب شهر تهران، پيشرو حركتهاى مبارزاتى و سياسى بود. او با زبان تند و صريحى كه داشت، ابايى از گفتن حقايق و افشاى مفاسد رژيم نداشت. به‏خاطر مبارزات علنى و تبليغ بى پرده و صريح عليه رژيم شاه، چند بار دستگير و به اداره اطلاعات شهربانى فراخوانده شده بود.
او به خاطر روحيات سازش ناپذير و خدمات بسيار براى مردم مستضعف و فقير، در ميان عامه مردم تهران از جايگاه و پايگاه خوبى برخوردار بود. رژيم به دليل محبوبيت اين عالم بزرگ و كلام نافذش سعى مى‏كرد به‏شدت از او مراقبت كند.
سرانجام اين مجاهد خستگى‏ناپذير در شب 23 ماه مبارك رمضان (سال 1343) ـ شب قدر ـ به ديدار محبوبش شتافت.(1) مردم با شنيدن خبر فوت اين عالم فرزانه، سراسر غرق در ماتم و اندوه شدند. تشييع جنازه او به يك ميتينگ و راه‏پيمايى با شكوه تبديل شد. رژيم شاه كه پيش بينى چنين وضعى را مى‏كرد، در يك اقدام امنيتى، خطوط ارتباط تلفنى، بازار و حوالى ميدان خراسان را قطع كرد.
مردم روزه‏دار تهران سياه‏پوش و برخى پابرهنه به تشييع جنازه اين عالم مجاهد شتافتند. جنازه مطهر او را از مقابل مسجد نو مشايعت كردند. من و برادرم مهدى هم مانند قطره‏اى به اين رود خروشان پيوستيم و مردانى را ديديم كه گِل به‏سر ماليده بودند، زنانى كه لباس مشكى به تن و جوراب كلفت به‏پا كرده بودند و بى هيچ ترسى از رژيم براى وداع با پير و مرشد خود آمده بودند.
با راه‏پيمايى، جنازه را به سمت شهررى برديم. ساواك در طول مسير چند مرتبه سعى كرد تا مانع ادامه مراسم شود، ولى با خشم و مقاومت مردم باز پس زده شد. وقتى وارد خيابان رى شديم، مردم شروع به دادن شعار كردند: «حجت‏الاسلام ما رفت زدار فنا، واويلا، واويلا.»
در ميدان شوش شخصى بالاى يك سطل حلب خالى هجده كيلويى رفت و شروع به سخن‏رانى و دادن شعار كرد. ساواك واكنش نشان داد و سعى كرد او را دستگير كند، ولى او با زرنگى خاصى خود را قاطى جمعيت كرد و ساواك او را نيافت. ميدان شوش به شدت شلوغ شد. مشخص شد كه بين جمعيت، مأمورينى با لباس شخصى نفوذ كرده‏اند. من كه همين طور همراه با جمعيت مى‏رفتم و به شعارها جواب مى‏گفتم؛ ناگهان ديدم كسى مچ دستم را گرفت و كشيد. نگاهى به او كردم. گفتم كه چه‏كار مى‏كنى؟ گفت: «تكان نخور! يواش با من بيا عقب!» فهميدم كه مأمور ساواك است. گفتم: «برو بابا! اين حرفها چيه؟!» و با او بگومگو كردم. برادرم مهدى كه از من فاصله گرفته بود، متوجه مشاجره ما شد. از همان دور پرسيد: «احمد! چى شده؟» گفتم: «اين يارو دستم را گرفته و مى‏گه بايد با من بيايى...!»
يك‏دفعه برادرم با چند نفر ديگر سينه زنان به طرف ما هجوم آوردند. درنتيجه برخورد آنها با ما، فرد ساواكى مجبور شد مچ دستم را رها كند. برادرم بلافاصله مرا به سمت جمعيت هل داد و گفت: «برو...!» من رد خود را در ازدحام و شلوغى مردم گم كردم و او نتوانست ديگر پيدايم كند.
در جاده شهررى، سرپل سيمان، به دسته‏اى از كماندوها برخورديم كه از بيراهه آمده بودند و همان سرهنگى كه در پانزده خرداد سال 42 مردم را به خاك و خون كشيد، آنها را هدايت و رهبرى مى‏كرد.(2) با ديدن آنها جنازه را زمين گذاشتيم و شروع به سينه زنى و مرثيه خوانى كرديم. كماندوها خواستند كه از تشييع جنازه جلوگيرى كنند، اما مردم بى اعتنا به آنها به راه خود ادامه داده و آنها را هل دادند و به‏كنار زدند.
سرانجام پيكر مطهر شيخ جواد فومنى(3) در حرم حضرت عبدالعظيم عليه‏السلامبه خاك سپرده شد و مماتش چون حياتش مايه بركت شد.

دستگيرى مهدى احمد(4)
پس از واقعه 15 خرداد 1342، هيئتهاى مؤتلفه اسلامى به سمت مبارزه مسلحانه روى آوردند. به دنبال اين سياست جديد در بهمن ماه سال 1343، حسنعلى منصور(5) نخست وزير و عامل تصويب لايحه ننگين كاپيتولاسيون(6) توسط چهار تن از جوانمردهاى هيئت مؤتلفه به نامهاى محمد بخارايى، صادق امانى، مرتضى نيك نژاد و رضا صفار هرندى ترور و کشته شد. بلافاصله هر چهار نفر دستگير و پس از مدتى، محاكمه و به شهادت رسيدند. پس از آن دستگيرى گسترده ساير اعضاى هيئتهاى مؤتلفه اسلامى شروع شد. برادر من مهدى نيز كه از بدو تأسيس از اعضاى فعال هيئت محسوب مى‏شد، دستگير و روانه زندان شد.
ما از محل و مكان بازداشت او بى خبر بوديم، درنتيجه به جاهاى مختلفى از جمله به ساواك و زندانهاى مختلف سر زدم تا خبرى از او بگيرم. مراكز ساواك مخفى و براى مردم ناآشنا بود و من براى پيدا كردن آنها با مشكلات جدى مواجه بودم. در يكى از اين مراجعات، ساواك مرا دستگير و بازخواست كرد.
مأمورين مى‏خواستند بدانند كه چگونه محل آنها را پيدا كرده‏ام. براى آنها توضيح دادم كه از راننده تاكسى‏ايى خواستم تا مرا به جايى كه ساواك است برساند. آنها هم حرف مرا به ظاهر پذيرفتند. از آنها درباره سرنوشت برادرم سئوال كردم، ولى آنها جواب مشخصى به من ندادند و بعد از ساعتى مرا آزاد كردند.
علاوه بر من ساير خانواده‏هاى اعضاى هيئتهاى مؤتلفه اسلامى در جستجوى زندانيان خود بودند و مدتى طول كشيد تا فهميديم كه آنها در زندان عشرت آباد (پادگان ولى عصر(عج)) محبوس هستند.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.