شماره 87    |    5 مهر 1391

   


میلیون‌ها بدن خاطره از جنگ

آیا خاطرات آدمی از گذشته فقط از طریق جاری شدن واژگان بر زبان قابل انتقال است؟ آیا بیان خاطرات تنها با سخن گفتن و شنیده شدن آنها از سوی دیگران، ‌امكان‏پذیر است؟ آیا دیگر حواس و اعضای بدن، می‌توانند خاطره‌دار و خاطره‌گو باشند؟ پاسخ دقیق و عمیق به این سؤالات می‌تواند ما را به دریای بیكران گنجینه خاطرات و یادمانده‌های انسان ایرانی از گذشته نزدیك و دور، خاصه دوران هشت‌ساله جنگ تحمیلی رهنمون سازد. در ساده‌ترین شكل می‌توان پاسخ داد آری، این تنها ذهن و حافظه (مغز) است كه ذخیره‌گاه خاطرات است و فقط زبان و دهان است كه ذهن و حافظه را به بازگویی خاطره وا می‌دارد.


کتاب «خاطرات ایران»؛ از زبان یک زن رونمایی شد

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران؛ آیین رونمایی از کتاب «خاطرات ایران» اثری مستند از زندگی و فعالیت‏های ایران ترابی در دوران دفاع مقدس که ‏توسط شیوا سجادی‏، خاطره‏نگار به تحریر درآمده، با حضور حجت‏الاسلام خاموشی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری، سهیلا فرجام‏فر، نویسنده کتاب «کفش‏های سرگردان» و فعال در جبهه، راوی و نویسنده کتاب «خاطرات ایران» و جمعی از بانوان علاقه‏مند به حوزه ادبیات دفاع مقدس، عصر سوم مهر سال جاری در سالن اجتماعات فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.


جلد اول «همه چيز درباره جنگ» به چاپ هشتم رسید

جلد اول كتاب «همه چیز درباره جنگ» نوشته مرتضی سرهنگی به چاپ هشتم رسید. این کتاب در چهارده بخش تهیه و تنظیم نوشته شده است. این بخش‌ها عبارتند از: عراق كجاست، قراداد الجزایر، مهم‌ترین قراردادهای مرزی ایران و عراق، طول مرزهای ایران و عراق، اروند رود، خط تالوگ ، حزب بعث، قادسیه، روز صاعقه، صدام كیست، تعریف تجاوز به همراه اسناد و مداركی كه برای آگاهی خوانندگان ضمیمه كتاب شده است.


نغمه های عشق و صلح

ارکستر سمفونیک تهران به رهبری «نادر مرتضی‌پور» و خوانندگی «شهریار کهن‌زاد» سمفونی «نغمه‌های عشق و صلح» را 30 و 31 شهریور 1391 در تالار وحدت و به همت صندوق تعاون و رفاه سازمان نظام پزشکی با همکاری انجمن موسیقی ایران و با حضور جامعه پزشکی اجرا کرد. این برنامه قطعه‌های «هوشیاری»، «امتزاج»،‌ «تولد عشق فرازمینی»، «زشت و زیبا»، «شکوه عشق»، «و جنگ همچنان باقی است»، «شاهد عینی جنگ»، «بچه‌های جهان»، ‌«هبوط»، «سالار قلب من» را با دکلمه‌خوانی و سپس آواز‌خوانی شهریار کهن‌زاد به زبان لاتین در بر داشت.


هفدهمین همایش بین المللی تاریخ شفاهی برگزار شد

بنا به اطلاعات دریافتی سایت تاریخ شفاهی ایران از آرژانتین، هفدهمین همایش بین المللی تاریخ شفاهی با عنوان: «چالش‏ها‏ی تاریخ شفاهی در قرن ۲۱: گوناگونی، نابرابری و شکل‏گیری هویت» از 4 تا 7 سپتامبر 2012 (17-14 شهریور 1391) در بوینس آیرس برگزار شد. بنابر اخبار رسیده از آرژانتین حدود 700 عنوان مقاله و نزدیک به دو برابر این تعداد از علاقمندان و پژوهشگران تاریخ شفاهی جهان در این همایش شرکت کردند. لازم به ذکر است این اخبار به خاطر قطع شدن اینترنت در آرژانتین در پی بارش شدید و چند روزه، قدری با تاخیر به دست ما رسیده است.


ادبیات جنگ و دست‌های پنهان

مسأله ادبیات جنگ در ایران تا حد زیادی به قضیه‌ای لاینحل تبدیل شده. با وجود آثار زیادی كه در این حوزه چاپ می‌شود درصد كمی از آن‌ها در فضای ادبیات ایران جایگاهی جدی پیدا می‌كنند. این ژانر در تمام سال‌های گذشته عمدتاً متولیانی دولتی داشته كه تلاش كرده‌اند برای ادبیات و نویسنده‌گانی كه دغدغه‌اش را دارند، حد و مرزی تعیین كنند. اتفاقی كه باعث شده جنگ به یك حریم قدسی دچار شود و عمدتاً نیروهایی بیرون از ساخت و كار ادبیات داستانی و شعر، به قضیه ورود پیدا می‌كنند در این سال‌هایی كه از جنگ گذشته، عمده‌ی آثاری كه با نام و شمایل ادبیات جنگ یا به اصطلاح دولتی‌اش «دفاع مقدس» چاپ شده‌اند، در اختیار و انحصار گروهی بوده‌اند كه راویان همین نگاه محدود كننده بوده‌اند. ناشری مانند سوره مهر با وجود این كه كتاب‌های ارزشمندی در ثبت خاطرات و تاریخ شفاهی جنگ چاپ كرده، به هیچ نتوانسته این تجربه را در حوزه ادبیات خلاق نیز تكرار كند.


خاطرات دفاع مقدس در «ایران ورجاوند3»

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران؛ همایش «ایران ورجاوند3» ویژه هفته دفاع مقدس با هدف حفظ ارزش‌ها و آرمان‌های معنوی دفاع هشت ساله ایران توسط دیده‏بان (سازمانی که باهدف حفظ یادگار‏های فرهنگی و طبیعی ایران زمین فعالیت می‏کند.) در 31 شهریور ماه سال جاری، ساعت 16 در محل تالار ایوان شمس برگزار شد. این همایش با حضور «استاد فریدون جنیدی، شاهنامه پژوه و پژوهشگر برجسته تاریخ و فرهنگ ایران»، «دکتر هوشنگ طالع، نویسنده کتاب «تجزیه ایران» و تاریخ‏پژوه، «سردار محمد‏ها‏دی»، و «امیر سرتیپ خلبان احمد مهرنیا» برگزار شد. همچنین سیدناصرحسینی‌پور، راوی کتاب «پایی که جا ماند»، فرج‏الله برات‌پور، فرمانده عملیات اچ‌3 و منصور کاظمیان، از همرزمان شهید عباس دوران در همایش «ایران ورجاوند3» خاطرات خود را از دوران دفاع‌مقدس بیان کردند.


علم تاریخ شفاهی را دانشگاهی کنیم

اوج فعالیت‏های ارتش جمهوری اسلامی ایران چه در عرصه حملات هوایی، دریایی و زمینی از 19 بهمن 57 شکل گرفت تا اینکه در 31 شهریور 1359 جنگ رسمی عراق علیه ایران آغاز شد. حمله هوایی 144 فروند هواپیما ایرانی به سمت تاسیسات عراق، درست چند ساعت بعد از حمله عراق به فرودگاه مهرآباد یکی از عملیات‏های غرور آفرین ارتش در همان ساعت نخست جنگ تحمیلی بود. در طول این سال‏ها فرماندهان و خلبانان ارتش خاطرات بسیاری را از صحنه‏های نبرد هوایی خود نقل کرده اند.


صدام و رویای تجزیه ایران

در سال 1359 رژیم حاکم بر عراق در سراسر خوزستان و کردستان از جمله اهواز و خرمشهر دست به تشکیل سازمان‏ها و گروه‏های علنی و مخفی برای براندازی نظامی جمهوری اسلامی زد. مرکز فرهنگی خلق عرب که در اوایل پیروزی انقلاب در اهواز تشکیل گردیده بود مستقیما از کنسولگری عراق در خرمشهر تغذیه می‏شد.(1) تشکیل گروههای مجعول بنام «جبهه آزدیبخش عربستان» (جبهه التحریر العربستان) با کمک‏های مالی و تشکیلاتی و آموزشی رژیم عراق انجام گرفت.


انتقال احوال، احساسات و روحیات از گفتار به نوشتار (2)

بخش نخست را در شماره پیش خواندیم. بخش دوم و پایانی در ادامه می آید: درست و خوب دیدن، شنیدن و خواندن خاطرات و یادمانده‌ها با هدف درک عمیق و فهم عمیق آنچه که بوده و رخ داده است واحساس درست فضای زمانة خاطره، ما را وا می‌دارد تا تمام تلاش خویش را به کار بریم تا بتوانیم بهتر و دقیق‌تر و صحیح‌تر، از چند وچون ماوقع و اوضاع آن، آگاه شویم تا در نتیجة آن تاریخ سرزمین خویش را آگاهانه‌تر و حقیقی‌تر دریابیم. این مسئله بیانگر اهمیت توجه ما به دانستن درست و عمیق مسائل گذشته بر تاریخ و هویت و گذشته‌مان است که البته ستودنی است. اما علاوه بر این دلیل دیگری هم هست که ما را مجاب می‌کند تا به تلاش فوق با توجه به موارد گفته شده، بپردازیم.


دکتر احمد توکلی: دفاع‌مقدس «ارتش ژورنالیسم» نداشت

جای مدخلی با عنوان «روزنامه‌نگاری جنگ تحمیلی عراق علیه ایران» یا «روزنامه‌نگاری دفاع مقدس» خالیست. نه فقط از آن رو که اثبات کنیم این شاخه و تجربه را داشته‌ایم یا نه و روزنامه‌نگاران بعد از این دریابند که اخبار جنگ چگونه مخابره می‌شده و گزارش‌ها چه حال و هوایی داشته‌اند و در دامنه نگاه ژورنالیستی به آن تحول سراپا حادثه چند زاویه دید ماندگار شده‌اند؟ از آن رو که به هر حال این جنگ را خبرنگاران و عکاسان هم در شهر و جبهه تجربه کرده‌اند و یادگارهای‌شان در صفحه‌های روزنامه‌های آن دوران یا آلبوم‌های عکس‌های جنگ دیده می‌شوند. اما آمار و جمع‌بندی و تحلیلی از همین یادگارها هم دیده نمی‌شود که کنار آن‌ها چند نمونه آمده باشد برای این که بگوییم روزنامه‌نگاری جنگ و دفاع ما در این مایه‌ها بود.


تاریخ‌شفاهی و غنی‏سازی تاریخ‏نگاری فتح خرمشهر

تدوین تاریخ جنگ عراق و ایران یا دفاع‌مقدس و میهنی هشتساله، یکی از ضرورت‏های تاریخ‏نگاری و تعهدات ملی محققان این عرصه است که مؤسسات و مراکز متعددی از سپاه پاسداران گرفته تا ارتش جمهوری اسلامی ایران، جهادسازندگی، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‏های دفاع‌مقدس و دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه‌ی ‌هنری سازمان تبلیغات اسلامی از اوان دوران دفاع‌مقدس به آن اهتمام ورزیده‏اند.


تحریف تاریخ جنگ؛ دغدغه‌ی راویان

بین فرماندهان ارشد جنگ، به اسم بچه‌های «دفتر سیاسی سپاه» معروف بودند. بعدها نام «راویان جنگ» بر سر زبان‌ها افتاد و حالا وقتی از آن‌ها سخن به میان می‌آید، همه به یاد راویان جوان کاروان‌های راهیان‌نور می‌افتند! بچه‌‌های دفتر سیاسی از اوایل سال 1360 کمر همت بستند و ثبت خاطرات و وقایع جنگ را از محورهای تجاوز عراق به خاک ایران شروع کردند. پس از فراز و فرودهای فراوان، به اتاق جنگ راه پیدا کردند و از طرح‌‌ریزی تا اجرای هر عملیات، مشغول گردآوری اسناد و مدارک و گزارش شدند. «محمد درودیان» که یکی از آثار تحقیقاتی او با عنوان «خرمشهر در جنگ طولانی» مورد توجه محققان دفاع‌مقدس قرار گرفته، اولین مسوول بخش جنگ دفتر سیاسی سپاه بوده که کار ثبت و ضبط وقایع در جبهه را هدایت کرده است.


تاریخ شفاهی، حافظه تاریخی و زندگي روزمره

شهلا اعزازی ـ جامعه‌شناس ـ كه 29 شهریور ماه 1391در پنجاه و ششمین «گفتمان هنر و معماری» در موزه امام علی (ع) سخن می‌گفت، با بیان این‌كه تاریخ، روشی است كه افراد جامعه هویت خود را از طریق جامعه خلق می‌كنند و اهمیت تاریخ در ساخت هویت است، به تاریخچه‌ كوتاهی از تهران كه هسته‌ اولیه آن 200 سال پیش توسط پادشاهان قاجار پایه‌گذاری و به مرور فناوری به آن وارد شد، اشاره‌ كرد و گفت: «هنوز اطلاعات زیادی از تهران نداریم، هر اطلاعاتی موجود است، درباره‌ اشراف و نحوه زندگی آن‌هاست.


راهنمای تاریخ شفاهی نیروی زمینی آمریکا(6)

توصیه می‌شود که مورخان نظامی برای ضبط مصاحبه‌های خود از ضبط‌صوت‌های رایج و متداول در دنیا یا ضبط‌های دیجیتالی استفاده کنند. بدین وسیله روند پیاده‌‌سازی مصاحبه‌ها و تبادل محصول نهایی بین دفاتر و دوایر تاریخ ارتش تسهیل خواهد شد. از نرم‌افزارهای تجاری برای ضبط‌های دیجیتالی و همچنین از میکروکاست استفاده نکنید. مرکز تاریخ نظامی فقط کاست‌های استاندارد و متداول در سطح دنیا را پیاده خواهد کرد.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

- «جانبازی که عکسش در زمان جنگ و پس از آن، سوژه شد» در روزنامه قدس معرفی شد.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۴)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


اعتصاب معلمين و قتل دكتر ابوالحسن خانعلى
در سال تحصيلى 40 ـ 1339 براى بار دوم پشت ميز كلاس ششم دبيرستان نشستم. در ارديبهشت ماه سال 1340 يك اعتراض فرهنگى در سطح جامعه به رهبرى محمد درخشش صورت گرفت. در ادامه اين اعتراض، معلمين به دليل كمى حقوق و شرايط بد اقتصادى در ميدان بهارستان اجتماع كرده دست به اعتصاب زدند.
روند اعتصاب و تظاهرات رو به تندى گذاشت، درنتيجه بين معلمها و نيروهاى نظامى درگيرى پيش آمد. بر اثر تيراندازى مأمورين نظامى يكى از معلمهاى متدين دبيرستان جامى به نام دكتر ابوالحسن خانعلى(1)  جان باخت و دو معلم ديگر نيز زخمى شدند. بسيارى از اعتصابيون هم به دليل وحشت و ازدحام به وجود آمده، هنگام گريز از صحنه، زير دست و پا زخمى شدند.
اين فاجعه جنايت‏آميز موجب استيضاح شريف امامى ـ رئيس دولت وقت ـ در مجلس شد و در پى آن وى استعفا داد. حقوق معلمين نيز افزايش يافت و محمد درخشش(2)  ـ رهبر اعتصابيون ـ  به عنوان وزير فرهنگ منصوب شد.
هنگامى كه سيكل اول دبيرستان جامى را مى‏گذراندم، با ابوالحسن خانعلى آشنا شدم. او معلمى دلسوز، متدين و با اخلاق بود كه از معلمين هم‏سطح سواد بيشترى داشت. پنجشنبه‏ها و جمعه‏ها به امام‏زاده داوود عليه‏السلام مى‏رفت و به صورت افتخارى، كارها و امور آنجا را انجام مى‏داد.(3)
اين حادثه روى من خيلى اثر گذاشت. نظاير اين حادثه در سنين جوانى براى من بسيار عبرت‏آموز بود و راهها و منفذهايى برايم گشود تا بتوانم در شناخت سره از ناسره و حق از باطل با دقت و تأمل بيشترى عمل كنم. اين گشايش و حركت در چنين مسيرى در زمانى صورت مى‏گرفت كه زمينه‏هاى تباهى و فساد از سر و روى آن مى‏ريخت و جوانان بسيارى را در دامان خود اسير مى‏كرد و به غفلت ابدى مى‏كشاند. تفريحات كاذب، ورزشهايى چون فوتبال و كشتى، تماشاى سينما و تئاتر و... از ديگر اسباب انحراف افكار جوانان بود. من خدا را شاكرم كه در محيطى زيستم و پرورش يافتم كه نسبت به مسائل اطرافم دست كم بى اعتنا نبودم.

تربيت‏معلم سينا
در حال و هوايى كه بيشتر جوانان رغبت به شركت و حضور در رشته‏هاى پول‏ساز ازجمله نقشه بردارى، اداره ثبت، عمران و نظاير آن را داشتند، من به دليل علاقه و اعتقادى كه به شغل معلمى داشتم و آن را زمينه مؤثرى براى تبليغ مى‏دانستم، در امتحان (كنكور) تربيت معلم شركت كردم و در مركز تربيت معلم سينا واقع در خيابان سينا پذيرفته شدم و يك سال دوره آموزگارى را گذراندم. البته در ساير كنكورها مانند امتحان اداره ثبت اسناد نيز قبول شده بودم.
روزى در خانه بودم كه يكى از دوستانم آمد و گفت: «احمد تو جزء بيست نفر پذيرفته شده معلمى ورزش هستى». من ابتدا حاضر به پذيرش اين رشته نبودم. ولى پس از كمى انديشه و مشاوره با ديگران دريافتم كه اگر بخواهم براى اسلام مبارزه و تبليغ كنم، فرصت خوبى است، زيرا به اين ترتيب با دانش‏آموزان زيادى در مدارس مختلف آشنا مى‏شدم و در سطح وسيع‏ترى به كار تبليغ مى‏پرداختم.
با اين طرز فكر وارد عرصه معلمى شدم و با گروهى از نوجوانان ارتباط مستقيم يافتم و برگ جديدى در زندگى من گشوده شد.

چتر محبت براى بارش خاك
در شهريور سال 1341 زلزله‏اى شديد شهرستان بويين زهرا از توابع قزوين را تكان داد و منجر به كشته و زخمى شدن دهها هزار نفر شد. مردم بلافاصله در اقدامى خودجوش به يارى زلزله زدگان شتافتند. من كه از اين حادثه به شدت متأثر بودم، همراه چند نفر از دوستانم در محله عباسى خاكى تهران اقدام به جمع آورى كمكهاى مردم كردم. مردم محله به دليل اعتماد و اطمينانى كه به ما داشتند، با وجود تنگ‏دستى‏شان كمكهاى زيادى در اختيار ما گذاشتند. پس از جمع‏آورى كمكها براى اينكه مطمئن شويم به دست آسيب‏زدگان مى‏رسد، تصميم گرفتيم خودمان آنها را به محل حادثه ببريم. از اين‏رو، من همراه هفت‏نفر ديگر از بچه‏هاى محل، اتوبوس اجاره كرده و به سمت منطقه حادثه ديده رفتيم.
وقتى از بويين زهرا رد مى‏شديم، آثار خرابى و ويرانى بسيار وحشتناك بود. ديوارى يك مترى در آنجا پيدا نمى‏شد. ما بعد از گذشت سه روز از زلزله، شب هنگام به دهى به نام رودك رسيديم. آنچه ديديم تنمان را لرزاند. مردم آواره، وحشت‏زده به دامنه كوه پناه برده بودند و از بناهاى روستا تقريبا هيچ‏چيز برجا نمانده بود.(4)  خرابى ديوارها، باغها را بدون حصار كرده بود.
شب بدى را گذرانديم. صبح متوجه شديم كه مردم آنجا تُرك زبان هستند و اين ده نزديك پانصد خانوار دارد. جمعيت ده قبل از زلزله به دو هزار نفر مى‏رسيد كه عده‏اى از آنها كشته و زخمى شده بودند و عده‏اى هم در پى سرنوشت مبهم خود به جايى ديگر نقل مكان كرده بودند. آمارهاى غيررسمى حكايت از آن داشت كه تنها حدود دويست نفر آنجا مانده و بر بقاياى ويرانه‏هاى خود، غزل يأس و نااميدى مى‏خوانند.
با مردم از نزديك ارتباط برقرار كرديم و وضعيتشان را ديديم. وحشت زده بودند. مى‏ترسيدند. ترس توأم با بهت و حيرت وجودشان را فراگرفته بود. از پس هر پس لرزه‏اى به دامنه كوه پناه مى‏بردند. چشمه اشكشان خشكيده بود و مات و مبهوت به ما نگاه مى‏كردند، اوضاع عجيبى بود. باديدن اين صحنه‏ها، حال ما به شدت بد شد و منقلب شديم.
با اينكه رژيم شعار مى‏داد كه كمكهاى وسيعى به مناطق زلزله‏زده گسيل كرده است، ولى تا آن روز تنها از طرف بازار كمكى به آنها رسيده بود.
ما تقسيم اجناسى را كه همراه آورده بوديم، به ديگران سپرديم و خودمان مشغول درآوردن جنازه‏ها و مصدومين از زير خروارها خاك شديم. آن روزها وسايل پيش‏رفته براى يافتن اجساد نبود، محل اجساد را از جايى كه لاشخورها و ساير حيوانات مى‏نشستند، شناسايى مى‏كرديم.
با دلسوزى وافر و عشق خالص به مردم كمك مى‏كرديم. در حفاريها به اجسادى برمى‏خورديم كه بوى گند و عفن مى‏دادند، برخى اجساد طورى لِه و متورم شده بودند كه هنگام بيرون آوردن آنها از زير آوار، اعضاى بدنشان از هم جدا مى‏شد. بعد از يك هفته تلاش مستمر، به دليل نبود صابون و وسايل بهداشتى، دستانمان بوى روغن آدميزاد مى‏داد.
براى غذا از ميوه‏هاى درختان به‏خصوص گردو و آلو استفاده مى‏كرديم. ما هر روز، تقريبا بعد از خواندن نماز صبح، بيل و كلنگ برمى‏داشتيم و براى جستجوى اجساد و كمك به مردم مى‏رفتيم.
صبح يكى از روزها روى ويرانه‏اى خانمى را ديدم كه با پنجه‏هايش خاكها را به اطراف مى‏پراكند. او آن‏قدر اين كار را ادامه داده بود كه سرانگشتانش ساييده شده بود. متوجه شدم كه شوهر و سه دخترش زير خاك مانده‏اند و خودش چند روزى در حالت اغما به‏سر برده است. از ديدن اين صحنه خيلى متأثر شدم. هرچه از او سئوال مى‏كرديم، با بهت به ما نگاه مى‏كرد و بعد دور مى‏شد. جالب اينكه در همان نزديكى گربه‏اى نيز به دور خود مى‏چرخيد و زار مى‏زد.
ما برآن شديم تا خانواده آن زن را از زير خاك بيرون بكشيم. بو كشيديم و بعد نقطه‏اى را پيدا كرده و شروع به كندن كرديم. در اين ميان كه مشغول يافتن اجساد بوديم، اين زن گه گاه با زارى به آنجا مى‏آمد، مى‏ايستاد، نگران به ما نگاه مى‏كرد و ناگهان سراسيمه و هراسان دور مى‏شد.
از او پرسيدم: «اين گربه چرا اين جور مى‏كند؟»
او گفت: «اين گربه هم بچه‏اش زير خاك مانده.»
درحالى كه مشغول كنار زدن تل خاك بوديم، سوراخى روى ويرانه باز شد و گربه با سرعت به داخل آن رفت و كمى بعد، بيرون آمد و سر و صداى عجيبى كرد و دور شد. بعد اجساد سه بچه گربه مرده را يافتيم. ما نقطه ديگرى را نيز شكافته و به جستجو پرداختيم تا به اجساد رسيديم. سه دختر و پدر در كنار هم بودند. صحنه عجيب و تكان‏دهنده‏اى ديديم.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.