شماره 66    |    23 فروردين 1391

   


دوره آموزشی «تدوین تاریخ شفاهی جنگ» برگزار می شود

مرکز ملی اسناد و کتابخانه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس به عنوان یکی از متولیان و پیشگامان در حوزه آموزش مبانی نظری و عملی در حوزه تاریخ شفاهی در سال گذشته بود. این سازمان با همین هدف در طول سال گذشته موفق به برگزاری 15 کارگاه تخصصی و آموزش تاریخ شفاهی با رویکرد مباحث آموزشی با محوریت فنون و مهارت های مصاحبه در مقوله تاریخ شفاهی را با حضور اساتید و کارشناسان برجسته در حوزه تاریخ شفاهی برای علاقه مندان و فعالان این امر در برخی از استان های کشور برگزار کرد.


تقدیر جایزه ادبی شهید آوینی از کتاب «پاسیاد پسر خاک»

جشنواره های ادبی با محوریت تدوین کتاب در حوزه ادبیات مقاومت و پایداری چند سالی است در میان اهالی فرهنگ و ادب جایی برای خود باز کرده است. پیش از این جشنواره های ادبی بسیاری به نام مفاخر و هنرمندان و نویسندگان در کشورمان برگزار می شد. اوایل سال گذشته فراخوان نخستین دوره انتخاب کتاب مقاومت به نام و یاد شهید سید مرتضی آوینی از سوی موسسه فرهنگی روایت فتح منتشر شد و بعد از بررسی آثار ارسالی به دبیرخانه این جشنواره توسط کارشناسان ادبیات مقاومت و پایداری، مراسم اختتامیه این جایزه ادبی در فروردین 1391 همزمان با ایام شهادت این شهید اهل قلم برگزار شد.


مجموعه‌ای جدید از تاریخ شفاهی دفاع‌مقدس تدوین می‌شود

معاون هماهنگی و برنامه‌ریزی باغ‌ موزه دفاع‌مقدس از تدوین مجموعه چند جلدی و جدید از تاریخ شفاهی دفاع‌مقدس خبر داد. این مجموعه قرار است به عنوان سندی از وقایع آن دوران در اختیار مخاطبان و محققان قرار گیرد. قاسم قاسم‌خانی در گفت‌وگو با خبرگزاری كتاب ایران (ایبنا)، اظهار كرد: تاكنون 400 ساعت مصاحبه با فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران در سطوح مختلف از رسته‌های نیروهای هوایی، زمینی و دریایی و نیز رزمندگان جهاد سازندگی انجام شده است.


صیادشیرازی، صاحب‌دلی با یونیفرم نظامی

دست‌نوشته‌های امیرسپهبد شهید علی صیادشیرازی، بین سال‌های 1364 تا 1368 كه در اثری با عنوان «یادداشت‌های روزانه شهید سپهبد علی صیادشیرازی» منتشر شده، نشانگر دید همه جانبه او نسبت به دفاع‌مقدس، از منظر علوم نظامی و علوم الهی است. در جمع درجه‌داران و نظامیان، كمتر كسی یافت می‌شود كه پس از عبور از بحران جنگ و دغدغه‌های آن، به فكر ثبت تجربه‌ها و ناگفته‌های آن باشد تا دانشجویان و آیندگان، بعدها از آن بهره ببرند. امیرسپهبد شهید علی صیادشیرازی از معدود فرماندهان دفاع‌مقدس بود كه با نگاهی فراتر از یك فرمانده صِرف جنگ، علاوه بر ثبت خاطرات خود به عنوان یكی از هدایت‌كنندگان ارشد جنگ، توجه ویژه‌ای به گردآوری و ضبط خاطرات دیگر فرماندهان سپاه و ارتش داشته است.


زیبایی خاطرات دفاع‌مقدس، حاصل ایثار است

دكتر محمود احمدی‌نژاد، رییس جمهوری در مراسم بزرگداشت شهید صیادشیرازی و آیین رونمایی از دو اثر مرتبط با این فرمانده شهید ارتش، از ایثار به عنوان رمز كمال انسان و ماندگاری ارزش‌های الهی یاد كرد و افزود: اگر خاطرات دوران دفاع‌مقدس را مرور كنیم، می‌بینیم كه همه آن زیبایی‌ها حاصل ایثار بوده و اگر از شجاعت و عدالت رزمندگان حرفی در تاریخ باقی مانده به خاطر ایثار، انسانیت و اخلاق آن‌هاست. مراسم بزرگداشت سالروز شهادت امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی و یادواره 110 فرمانده شاخص دوران دفاع‌مقدس، صبح (21 فروردین ماه) با حضور دكتر «محمود احمدی‌نژاد» رییس جمهوری و سردار سرلشكر بسیجی دكتر «سید حسن فیروزآبادی» رییس ستاد كل نیروهای مسلح و جمعی از مقامات لشكری، در مسجد جهاد ستاد كل نیروهای مسلح برگزار شد.


اولویت نشر آثار جامع برای تاثیرگزاری به روز

اگرچه دائم می‌گوییم و می‌نویسیم كه مناسبتی پیش رفتن، عادت پسندیده‌ای برای به یاد آوردن اشخاص و اتفاق‌ها نیست ـ چرا كه این دو تاثیرگذاران دائم بر زندگی و حتی سرنوشت‌ها هستند ـ اما گریزی هم نیست. چرا كه مناسبت‌ها حداقل یادآورند كه ببینیم با اشخاص و اتفاق‌های مهم چه كرده‌ایم؟ آیا شأن معنوی و تاریخی آنها را پاس داشته‌ایم كه تكیه‌گاه ما در آینده باشند؟ و هزاران «آیا»ی دیگر كه می‌توان گفت و نوشت. اما گاهی هم نزدیكی مناسبت‌های پیش روی روزها باعث نگاه مشترك به آنها و شاید برداشت های مقایسه‌ای می‌شود.


«هنر انقلاب» با 57 پوستر منتشر شد

حجت الاسلام رسول جعفریان 57 پوستر درباره مبارزات و وقایع انقلاب اسلامی را در آلبومی با عنوان «هنر انقلاب» گردآورده است. این آلبوم در 2000 نسخه توسط کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی منتشر شده است. آلبوم «هنر انقلاب: 57 پوستر از انقلاب 57» با شرحی از سابقه تولید پوستر درباره مبارزات و وقایع انقلاب اسلامی و محتوای بصری و لزوم شناسنامه دار شدن آنها آغاز شده و سپس تصویر پوسترهای مورد نظر گردآورنده قرار گرفته است. حجت الاسلام رسول جعفریان در شرح خود بر این اثر نوشته است: باید توجه داشت که پوسترهای آن دوره به طور عمده به مقوله مبارزه با شاه و استعمار از یک طرف و ...


ترور سرلشگر فرسیو

پس از کودتای 28 مرداد 1332 تأسیس یک حزب سیاسی که حامی اهداف و منافع شوروی در فضای سیاسی ایران باشد، در دستور کار قرار گرفت. بعد از اینکه تعداد زیادی از افراد حزب توده در جریان کودتای 28 مرداد دستگیر شدند، تعدادی نیز کشته و عده‌ای به خارج فرار کرده و تعدادی هم با رژیم شاهنشاهی هم‌آوا شدند. جوانان پرشور و انقلابی که در حزب توده فعالیت می‌کردند، پس از این رویدادها و بسته شدن راه های مسالمت‌آمیز سیاسی، افرادی نظیر عباس سورکی، عبدالحسین مدرسی، ناصر آقایان، بیژن جزنی، حسین نعمتی، مهدی شیری و ...


مسافر مهتاب

حماسه‏آفرینان دوران دفاع مقدّس و غالب رزمندگان، به ویژه سرداران و قهرمانان این عرصه، این ویژگی مشترک را داشتند که یک پای در مبارزات دوران انقلاب و پای دیگر در میادین مقدّس و جنگ میهنی نهادند. این ویژگی در مورد جوانان و افراد میان‏سال متولد دهه 1340 شمسی بسیار صدق می کند. از این رو بازبینی و روایت هرچند مکرّر داستان زندگی ایشان ضرورتی اجتناب‏ناپذیر است. این امر به شناخت بهتر ترکیب اجتماعی رزمندگان دوران دفاع مقدّس و زمینه‏های فکری، دینی و ملی ایشان یاری می‏رساند. «مطالعه‏ی زندگی جوانان دهه چهل به بعد برای بازخوانی تاریخ تحول پیدایش انقلاب اسلامی ضروری به نظر می‏رسد و به این راحتی نمی‏توان از کنار آن عبور کرد.


مقایسه تحلیلی خاطره‌‌نگاری با تاریخ شفاهی-2

در شماره پیش قسمت اول مقاله را خواندیم. قسمت دوم در ادامه می آید: انواع خاطرات: خاطرات، با توجه به ویژگی‌های گوناگون و متنوعی که دارند، به صورت‌های مختلفی دسته‌بندی می‌گردند و در هر دسته‌بندی، عناصری ملاک این تقسیم‌بندی قرار می‌گیرند. خاطرات در نگاه اول و نخستین مبنا، براساس نوع ثبت، ضبط و انتقالشان، به دو دسته: خاطرات شفاهی و خاطرات کتبی، تقسیم می‌شوند: خاطرات شفاهی، آن دسته از خاطراتی است که صاحب خاطره، خود اقدام به ثبت آن‌ها نمی‌کند، بلکه این خاطرات به صورت شفاهی برای دیگری نقل می‌شود.


پاسداشت بیست و هفتمین سالگرد شهادت مرحمت بالازاده

در یکی از روزهای سرد زمستان سال 1362، زمانی که آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور وقت کشور، برای شرکت در مراسمی از ساختمان نهاد ریاست جمهوری، واقع در خیابان پاستور خارج می‌شد، در مسیر حرکتش تا خودرو، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می‌شد. صدا از طرف محافظ‌ها بود که چند تای‌شان دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی می‌گفتند. صدای نازک و جیغ مانندی هم دائم فریاد می‌زد: «آقای رئیس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم. رئیس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟»


مسافر «جاده‌های سربی» به مقصد رسید

خاطراتی كه تا حدي دست‌نخورده و باقي ‌مانده، خاطرات رزمندگان و اطلاعات عمليات است. شايد بتوان گفت این‌ عده بيشتر درگير جنگ بوده‌اند و اغلب در قلب خاک دشمن نفوذ كرده و مواضع دشمن را شناسايي مي‌كرده‌اند، بدون اين‌كه حتي نامي از آن‌ها باشد. از طرفي خاطرات اين افراد پر از التهاب و هيجان است. سردار احمد سوداگر در سال 1339 در دزفول به دنیا آمد، در مبارزات دوران انقلاب اسلامی دوشادوش امت انقلابی ایران حضوری فعال داشت. چند ماه قبل از شروع جنگ مسئولیت تیم‌های شناسایی در مرز ایران و عراق را عهده‌دار بود و در واقع اقدامات و تحرکات دشمن بعثی را رصد می‌کرد.


سرداران امروز، فراموش شدگان فردا

چندی پیش برای مطالعه در باره ی لباس های ارتش بریتانیا در جنگ جهانی اول به کتابخانه دوستی صاحب فضل رفتم. از او، که مدت ها در ایتالیا و انگلستان تحصیل کرده است و اطلاعات مبسوطی در این زمینه داشت، خواستم اگر می تواند به من کمک کند. به سراغ کتابخانه اش رفت و پس از چند دقیقه با یک بغل کتاب باز آمد. متعجب پرسیدم: ـ اینها دیگر چیست؟ کتاب ها را روی میزی که جلوم بود گذاشت و گفت: اینها کتاب هایی است که در بایگانی و کتابخانه من در باره ی ارتش بریتانیا در جنگ بین الملل اول، موجود است؛ قطره ای از دریا...


شخصی‌سازی تاريخ

دانش‌آموزان مدرسه متوسطه ترستون (Thurston) طرح‌های پژوهشی تاریخ شفاهی خود، مربوط به مصاحبه با افراد بالای 50 سال را ارائه كردند. برندگان جایزه پولیتزر، ورزشكاران خارجی، تجار موفق و كهنه سربازاران تنها بخشی از افراد جالب توجهی بودند كه در این هفته در تالار اجتماعات مدرسه متوسطه ترستون گرد هم آمدند. در طرح پژوهشی تاریخ شفاهی كلاس ششمی‌ها، از دانش‌آموزان خواسته شده بود با فردی که حداقل 50 سال دارد مصاحبه كنند و یافته‌های خود را به همكلاسی‌هایشان ارائه دهند.


تاریخ شفاهی جنوب شرق‌آسیا ـ45

طی چند سال گذشته چنان كه نمودارهای مربوط به پیشگامان حرفه‌ها نشان می‌دهد استقبال بسیار خوبی از تعدادی شرح‌حال‌های خود نوشت منتشر شده است. هو. رای.هووا، صنعتگری است كه سفیری سنگاپور در تایلند، ژاپن، آلمان و جامعه اقتصادی اروپا را در پرونده خدمات خود دارد. او برای اولین بار وقتی دل به دریا زد كه دنبال لیان. یانگ. چائو رفت. همان كسی كه او را به سمت بانكداری چند ملیتی شاهنشاهی و هتلداری و مستغلات سوق داد. او همچنین به عنوان عضو كمیسیون عالی مالزی نیز به سنگاپور خدمت كرد. یائو. تایام. سیو. یك بانكدار بود.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

خاطرات محمدرضا حافظ‌نیا (۱)
خاطرات محمدرضا حافظ‌نیا در برگیرنده خاطرات مردی است که تحت تأثیر آموزه‌های دینی، مشاهده بی عدالتی و تبعیض را تاب نیاورده و به دنبال آن بوده تا ساز و کارهای حاکم بر جامعه (پیش از پیروزی انقلاب اسلامی) که وضعیت آشفته آن روزها را موجب می‌شده بر هم زده و یا به تضعیف آنها همت گمارد.
او خود درباره موضوع کتاب می‌گوید: «موضوع این کتاب، بیان و تشریح یکی از رویدادهای تاریخ انقلاب اسلامی از زبان عامل و شاهد آن است. رویدادی که از یک سو به اوج‌گیری روند انقلاب اسلامی از طریق ایجاد دلگرمی، امید و روحیه‌بخشی به مردمی که در جریان مبارزه و انقلاب شرکت داشتند کمک کرد و از سوی دیگر به تخریب روحیه حکومت و تسریع در روند سقوط رژیم دیکتاتوری که ارتش قدرتمند و سر تا پا مسلح شاهنشاهی علت بقا و اقتدار آن بود، منجر شد.» موضوع کتاب همان گونه که راوی آن گفته به ماجرای تلاش یک افسر وظیفه (محمدرضا حافظ‌نیا) در لشگر 77 خراسان برای ترور فرمانده لشگر که او را عامل سرکوب مردم می‌دانستند مربوط است. حادثه‌ای که بازتاب گسترده‌ای در تابستان سال 57 داشت.
در این کتاب چگونگی رشد و پرورش شخصیت راوی از دوران کودکی و شکل‌گیری اندیشه و انگیزه‌های مبارزاتی او مورد توجه قرار گرفته است.
همچنین فرآیند طراحی و اجرای عملیات، نحوه دستگیری، بازجویی، دوران بازداشت و فرار از زندان همگی با جزئیات بیان شده و خواننده تا میزان زیادی به حالات درونی، آرمانی، آرزوها و لحظات تنهایی راوی نزدیک می‌شود.
خاطرات در ادامه راوی را تا پیروزی انقلاب اسلامی و اولین تلاش‌های او در اولین ماه‌های تشکیل نظام جمهوری اسلامی همراهی می‌کند تا خواننده اطلاعات بیشتری از سرنوشت این مبارز انقلابی به دست آورد.
خاطرات محمدرضا حافظ‌نیا که به وسیله واحد تاریخ شفاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی جمع‌آوری شده به کوشش حمید قزوینی تدوین شده و به تازگی از سوی انتشارات سوره مهر (وابسته به حوزه هنری) در 173 صفحه روانه بازار نشر شده است. از این هفته، بخش‌هایی از این کتاب را پیش روی خود خواهید داشت.


عزيمت به مشهد
ديگر طاقت ادامه اين وضعيت را نداشتم. مي‌خواستم هرچه سريع‌تر برنامه‌اي عليه رژيم اجرا كنم. فكر مي‌كردم ديگر فرصتي براي تعلل ندارم. اينكه بخواهم در داخل ارتش سازماني به‌وجود بياورم و با رژيم درگير شوم نياز به زمان زيادي داشت و مشخص هم نبود كه سرانجام موفق خواهم شد يا نه؟
به همين دليل طرحهاي مختلفي را در ذهن مرور كردم. حتي در يك مقطع به فكر افتادم از همين افراد مذهبي كه همراه هم بوديم كمك بخواهم تا دست به يك سلسله عمليات چريكي در شهر شيراز بزنيم. تصور من اين بود كه بايد آنها را تحريك كنم و مثلاً بگويم: «آقا چرا نشسته‌ايد؟ مردم مسلمان اين مملكت را دارند مي‌كشند و شما هيچ واكنشي نشان نمي‌دهيد؟(1) ...»
در آن اوضاع باتوجه به اينكه من يك آدم احساساتي بودم، واقعاً از اينكه به عموم مردم بويژه متدينين و مذهبيها اجحاف مي‌شد و كلاً فعاليتهاي مذهبي تحت فشار بود و به مردم حمله مي‌كردند به‌شدت ناراحت بودم.
روز به روز به‌خاطر اوضاع عمومي كشور و تشديد انقلاب بر ميزان ناراحتيم افزوده مي‌شد كه چرا ما نشسته‌ايم و سكوت كرده‌ايم. بارها خودم را سرزنش مي‌كردم كه «حافظ‌نيا» ننگ بر تو! نام خود را مسلمان بگذاري و در پادگان ارتش هم باشي و زمينه براي اقدام هم فراهم باشد و كاري انجام ندهي؟!
مي‌بيني كه رژيم از وجود امثال تو عليه مردمي استفاده مي‌كند كه صداي اسلام‌خواهي سر داده‌اند!
اين سرزنشها و تكرارها يك اثر روحي و رواني خاصي بر من گذاشت كه رفته رفته مرا آماده مي‌كرد تا در اولين فرصت، حتي اگر شده در خود پادگان عملياتي را به انجام رسانم. چون ابعاد نهضت گسترش پيدا كرده بود و رژيم سعي داشت ارتش را بيشتر وارد كند.(2) من مي‌خواستم پيش از آنكه ما عاملي براي تحكيم رژيم باشيم ضربه‌اي به ارتش شاهنشاهي بزنم.
در عين حال از انتقال به پادگان گارد هم غافل نبودم. يكي از چيزهايي كه گفته مي‌شد، براي انتقال به گارد شاهنشاهي لازم است وجود سفارش ويژه يا اصطلاحاً «پارتي» بود. براي رفع اين معضل، خيلي فكر كردم، تا اينكه به ذهنم رسيد كه سراغ آقاي سرهنگ خراشادي بروم كه از افسران ارشد پادگان پیاده شيراز و همشهري‌ ما بود قصد داشتم او را واسطه قرار دهم تا توصيه‌اي كند و من بتوانم وارد لشکر گارد بشوم. اما مشكل اين بود كه من هيچ ارتباطي با ايشان نداشتم و بايد ابتدا ارتباط برقرار مي‌شد. لذا به بيرجند زنگ زدم و شمارة تلفن آقاي خراشادي را از پسرعمويم گرفتم. بعد به منزل ايشان زنگ زدم و خودم را معرفي كردم. از آنجا كه اهل روستاي ما بود مرا شناخت. به او گفتم: «وضعيت من از نظر نمرات خوب است اگر شما لطف كنيد و سفارش كنيد كه من را به تهران منتقل كنند ممنون مي‌شوم. چون من تصميم دارم ازدواج كنم و دختري كه مي‌خواهم با او وصلت كنم در تهران ساكن است.» خلاصه كمي از اين حرفها گفتم.
آقاي خراشادي بعد از صحبت‌هاي من گفت: «به روي چشمم، من بررسي مي‌كنم و اگر امكانش بود يك كاري مي‌كنم» با اين جواب، من كمي اميدوار شدم.
به همين اميد بودم تا روز تقسيم نيروها رسید. هنگام اعلام اسامي، به‌رغم تصور قبلي، اسمي از من نبود و اسامي افراد ديگري براي اعزام به لشکر گارد خوانده شد.
از گروه تانك چيفتن(3)، گروه اسكور پين(4) و گروه ام60 (M60)(5)  (كه من از گروه ام شصت بودم) اسامي خوانده شد.
مانده بودم چكار كنم؟ بالاخره به‌دليل نزديكي مشهد به بيرجند، مشهد را انتخاب كردم كه اتفاقاً همان‌جا محل خدمت من تعیین شد.
رفتن به مشهد موجب شد جهت مبارزه من به كلي تغيير كند و من فكر ديگري كنم.
قبلاً به فكر اين افتاده بودم كه از طريق لشکر گارد و حتي‌الامكان با ضربه به شخص شاه كار را پيش ببرم كه همه اميدهايم در اين خصوص به يأس مبدل شد.
وقتي به مشهد رسيدم وارد پادگان شدم و خودم را معرفي كردم. براي اقامت در بيرون از پادگان هم به منزل يك خانم مسن آشنا و بيرجندي در خيابان خورشيد رفتم كه با شوهر معلولش در آنجا زندگي مي‌كرد.(6) اين زن به تنهايي و شايستگي از همسرش پرستاري مي‌كرد و انسان قوي و با اراده‌اي بود.
آنها يك اتاق اضافي داشتند و من درخواست كردم تا آنجا را به من اجاره بدهند.
با موافقت این خانم که خیلی با محبت بود همان‌جا ساكن شدم.
من با شهر مشهد آشنايي چنداني نداشتم. نيروهاي سياسي، مكانهاي مذهبي فعال و مراكزي را كه نقش مهمي در مبارزات داشتند را نمي‌شناختم(7) و به يك نوع گيجي و سردرگمي دچار شده بودم. به همين دليل مدتي به شناخت و ارزيابي وضعيت كلي شهر گذشت. پس از يكي دو هفته من به عنوان فرمانده دسته يك از گروهان يكم تانك، جمعي گردان تانك لشکر 77 خراسان منصوب شدم. طبيعي بود كه اگر هر اتفاقي مي‌افتاد و نياز به اقدام دسته تانك بود ابتدا قرعه به‌نام من مي‌افتاد كه فرماندة دسته يك بودم.(8) محل گردان تانك هم در پادگان تازه تأسيس مشهد بود.
فرمانده گردان تانك(9) يك سرهنگ بود كه حضور چنداني نداشت و آدم آرامي به نظر مي‌رسيد. اما معاون او سرگرد كوهستاني كاملاً به عكس فرمانده‌اش بود. از آنجا كه جريان نهضت و مبارزات مردم به نقاط مختلف كشور و از جمله به مشهد هم سرايت كرده بود اين آقاي معاون طبق آموزشهايي كه ديده بود معمولاً هنگام صبحگاه سعي مي‌كرد مواضع تندي نسبت به مذهب و انقلاب اتخاذ كند. حتي گاهي ادعاهاي واهي و كفرآميزي هم مي‌كرد. مثلاً مي‌گفت:‌ «فرمان من از فرمان خدا هم بالاتر است، شما بايد فرمان من را اطاعت كنيد.»
او رفتار بسيار تحكم‌آميز و خشني داشت. من كه تازه به‌عنوان افسر وظيفه به پادگان آمده بودم و از رژيم و عوامل آن نفرت داشتم و به‌‌دنبال فرصتي براي ضربه زدن به رژيم مي‌گشتم تحمل اين فرد برايم خيلي مشكل بود. حتي به اين فكر افتادم اگر نتوانم هيچ كاري انجام دهم حداقل صداي اين سرگرد را هرطور شده خفه كنم. حتي اگر ناچار شوم او را با گلوله بزنم.


1. خوشبختانه مسير نهضت به‌واسطه هدايتهاي امام (از طريق اعلاميه‌‌ها) كاملاً مشخص بود و معلوم بود كه عمدة مبارزات را مذهبيها انجام مي‌دهند و نوك حمله رژيم هم متوجه همين بخش بود.
2. تا آن زمان، رژيم بيشتر از نيروهاي پليس براي مقابله با تظاهرات و سركوب مردم استفاده مي‌كرد.
3. تانك «چيفتن» ساخت انگلستان، وزن تقريبي 50تن و سرعت آن 50كيلومتر در ساعت است. اين تانك از اولين خودروهايي است كه توانايي شليك در حين حركت دارد. داراي 2 موتور اصلي و كمكي است. سوخت اصلي آن گازوئيل و در مواقع اضطراري با بنزين هم كار مي‌كند. موتور چيفتن ساخت كارخانجات ليلاند است.
4. «اسكورپين» نام نوعي تانك ساخت انگلستان است. اين خودرو در كارهاي شناسايي مورد استفاده قرار مي‌گيرد. ابعاد آن بسيار كوچك و سرعت ‌آن 70كيلومتر درساعت است. موتور اسكورپين جگوار نام  دارد.
5. «M60» نام نوعي تانك ساخت امريكاست كه از قابليتهاي نظامي بالايي برخوردار است.
6. تقريباً نيمي از بدن اين مرد از كار افتاده بود.
7. به عكس تهران كه بسياري از مراكز و محافل را مي‌شناختم.
8. در دسته يك 5 دستگاه تانك ام 60 وجود داشت.
9. در گردان تانک مشهد سه گروهان تانک و در هر گروهان سه دستگاه تانک و در هر دسته نیز پنج تانک ام 60 وجود داشت.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.