شماره 163    |    28 خرداد 1393

   


شازده خیالی! خاطرات شازده حمام در یک نگاه

کارگاه آموزشی "تاریخ شفاهی و خاطره" روز شنبه 24 خردادماه 1393 با حضور دکتر افسانه نجم آبادی در مرکز اسناد آستان قدس رضوی برگزاری شد. خانم نجم آبادی با اشاره به اهمیت خاطرات در تاریخ نگاری از خاطرات شازده حمام به عنوان یکی از کتاب های مهم در حوزه تاریخ معاصر یاد کرد و فرمودند: خاطرات شازده حمام نمونه عینی از کتاب هایی است که خواننده با مطالعه آن گذشته را به خوبی درک خواهد کرد. در این جلسه هم چنین محمد جابانی نویسنده تاریخ قوچان به اهمیت خاطره نگاری و مشکلات خاطره نویسی در سن کهنسالی پرداختند. دکتر حسن آبادی هم با بیان اهمیت خاطرات در تاریخنگاری نقطه قوت کتاب خاطرات شازده حمام را در عنوان کتاب دانست که نویسنده به صورت جدی با مسائل و مشکلات مواجه و نخستین تجربه وی از رویارویی در بطن جامعه بوده است.


«عباس یمینی شریف و مدرسه روش‌نو»-1

بیشتر دانش آموزان دهه‏های 50 تا 70 شمسی با شعر «من یار مهربانم دانا و خوش بیانم» سروده عباس یمینی شریف آشنا هستند. شعرهای او در کتاب‏های درسی و مجلات کودکان ونوجوانان منتشر می‏شد. تحلیل‏ها و نقدهایی هم بر شعرهای او توسط متخصصین انجام شده است. اما در مورد مدرسه «روش نو» و نزدیک به ربع قرن فعالیت‏های آموزشی و تربیتی مرحوم عباس یمینی شریف در این مدرسه نمی‏توان مطلب زیادی پیدا کرد. به همین منظور به سراغ هومن یمینی شریف فرزند آن مرحوم رفتیم و در مورد سابقه آموزشی یمینی شریف و نحوه اداره مدرسه «روش نو» با ایشان گفتگویی انجام دادیم. ایشان با وجود کار فراوان، با روی باز پذیرای ما شدند و با صبر و حوصله به یک یک سوالات پاسخ دادند و همچنین تعدادی از عکس‏های مرحوم عباس یمینی شریف را که برای نخستین بار منتشر می‏شوند، به طور اختصاصی در اختیار سایت تاریخ شفاهی قرار دادند. از ایشان سپاسگزاریم و شما را دعوت به خواندن این مصاحبه می‏کنیم.


نه سفید نه سیاه

در کشور ما نمونه‌های بسیاری خاطرات، شرح سفرها و توصیف مناسبات توسط دولتمردان سیاسی، سفرا، وزیرمختارها و نیز در قالب سفرنامه، شرح زیارت اماکن زیارتی و مانند آنها چاپ و منتشر شده‌اند. این چنین نوشته‌ها بیشتر دربردارنده موضوعاتی است که به دلیل ملاحظاتی که نشر آنها را در زمان وقوع رخدادها غیر ممکن بوده است، از اهمیت ویژه برخور دارند و دربردارنده اطلاعات و نکته‌های اجتماعی و تاریخی با ارزشی است. نگارش خاطرات سیاستمداران و رجل معاصر ایران و دیپلمات‌ها یکی از ضرورت‌های دوره معاصر است. پس از انتشار کتاب «آقای سفیر» خاطرات محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران که وی نیز در كارنامه خود پنج سال حضور در نمايندگی ايران در سازمان ملل متحد را دارد، این بار نوبت سید محمدهادی نژادحسینیان است که خاطرات خود را در مدت حضور در نیویورک به نگارش درآورد.


نیروهای مذهبی در دوره پهلوی دوم-۱۷

پیشینه یک توده ای های نفتی : از انتخابات مجلس 15 تا کودتای 28 مرداد يك نكته قابل تامل در باره انتخابات مجلس دوره پانزدهم در اصفهان، واكنش نيروهاي مذهبي به كانديداتوري برخي افراد مساله دار مي باشد. از آن جمله اهالي نجف آباد نسبت به نامزدي دو تن از كانديداهاي آن شهر كه يكي(حبيب اشراقي) متهم به وابستگي به بيگانگان و ديگري(ابوالقاسم پاينده) منتسب به بهائيت بودند، عكس العمل نشان داده و با ارسال دو تلگراف به ترتيب خطاب به قوام السلطنه نخست وزير- با بيش از 500 امضاء(1) - و محمد رضا شاه(2) درخواست رد صلاحيت آنان را كردند، كه البته پاسخ داده شد انتخابات آزاد است و هركس مي تواند به هر شخصي راي دهد. در این نوشتار به منظور بازکاوی نقش و عملکرد یکی از این کاندیداها –پاینده- با یک اشاره پسینی تاریخی به یک مورد از توطئه های نامبرده، در صدد طرح یک فرضیه اولیه با عنوان«توده ای های نفتی» برخواهیم آمد.


بحران روش در تاریخ‌پژوهی در گفتگو با حسن حضرتی / بخش دوم

در بخش نخست گفتگو با دکتر حسن حضرتی با محوريت روش پژوهش تاریخی؛ ضرورت آموزش روش تحقیق اثباتی در عین سلطه این روش در تاریخ‌پژوهی؛ تقلید روش از رشته‌های علوم طبیعی و سایر علوم اجتماعی در تاریخ‌پژوهی و ضرورت به کاربستن چارچوب مفهومی برای روشن کردن مرز تاریخ علمی و غیرعلمی به بحث گذاشته شد. بخش دوم این گفتگو را که بر محور ضرورت تولید فاکت به مثابه «مهم‌‌ترین و بنیانی-ترین قدرت تاریخ‌ورزان» سامان گرفته است، در ادامه می‌خوانید؛


دروازه شیر: درباره جبهه های جنگ شش روزه

کتاب "دروازه شیر" بر اساس ساختار تاریخ شفاهی شکل گرفته است. این کتاب با عنوان "تاریخ چندگانه" به بازار عرضه شده و چون ناشر به شکلی غیر قابل باور معنای نام آن را روشن نکرده است، در اینجا سعی نمی کنم به شرح معنای آن بپردازم. این کتاب همچون کتب تاریخ شفاهی نوشته شده و بی تردید پرسفیلد این کار را از طریق مصاحبه با قهرمانان بازمانده و ارائه داستان های آنها به انجام رسانده است.


تاریخ شفاهی، پنجره ای در اسکیزوفرنی

لیندا کرین (Lynda Crane) روانشناس پی برد که از بسیاری ازآسیب هایی که در اثر اسکیزوفرنی بوجود میاید، بزرگترین آنها میتواند درد فراموش شدن باشد. فقط نام بردن این بیماری، این شخص را به نوعی از بین برد، چیزی که وقتی پزشکان پسر 18 ساله اش گفتند او مبتلا به اسکیزوفرنی است، به آن پی برد. شش سال بعد، پسرش خودکشی کرد. دکتر کرین میگوید، "شش سال طول کشید تا با شرایط آن کنار بیایم.


10 سال در ایران؛ چند نکته برجسته-3

بخش نخست و دوم این سخنرانی را در دو شماره پیش ارایه کردیم. اینک بخش سوم را می‏خوانید: گرچه من از سالها قبل دلیل خوبی در انتقاد از شاه وبدگمانی اش از بریتانیا داشتم که او در این زمینه با بیشتر زیردستانش در این زمینه سهیم بود ، بر این اعتقاد خود باقی ماندم که او با این رهبری محکم ، کشور را به بیراهه برد و زمانی که من بخاطر بازنشستگی در آوریل 1971تهران را ترک کردم در گزارش خود ،نشانه هایی از مشکلات پیش رو چون اعتراضات دانشجویی، تورم ، فعالیت های چریکهای شهری، عدم تمایل شاه به گوش کردن به دیگران یا پذیرش انتقاد از جانب او را آوردم، ولی حتی برای یک لحظه هم فکرش را نمی کردم که 7 سال بعد اینها موجبات سرنگونی اش را فراهم کند.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

● پیشرفت در ثبت تاریخ شفاهی جهاد سازندگی
● انتشار پنج دفتر تاريخ شفاهي
● برگزاری کارگاه آموزشي تاريخ شفاهي در استان لرستان
● حرکت در مسیر تاریخ شفاهی موضوع‌محور
● بررسی خودمردم نگاری
● «خاطرات زنان بانه» منتشر می‌شود
● فراخوان خاطرات انقلاب در استان البرز
● توجه بيست‌وهفتمين دوره جايزه كتاب فصل به دو کتاب
● یادداشت‌های روزانه جلال‌آل‌احمد از سال‌های 1334 تا 1346
● خاطراتی از زندان مدینه منتشر شد
● واگویه‌های علم از قیام پانزده خرداد
● «پاسیاد پسر خاك» و شهید محمود امان‌اللهی
● خاطرات هشت میلیون دلاری




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۸۰)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


انفجار نور
پس‏از ورود حضرت امام، مدرسه رفاه، مركز هدايت و رهبرى نهضت شد. گرچه من ناتوان از هم‏پايى با ساير دوستانم بودم، ولى احساس كردم كه نبايد نشست و از بار مسئوليت شانه خالى كرد. شايد بتوان با همين‏حال، كار كوچكى صورت داد. به طرف مدرسه رفاه رفتم. جلو مدرسه، مردم ازدحام كرده بودند. حركت سخت و گاه ناممكن بود. آنچه كه برايم در نگاه اول خيلى جالب بود، حركتهاى تبليغاتى گروه مسعود رجوى و موسى خيابانى و اعضا و هواداران سازمان به‏اصطلاح مجاهدين بود. در آنجا افراد مختلفى را ديدم چون شهيد حاج‏مهدى عراقى، ابراهيم يزدى، عباس‏آقا زمانى (ابوشريف)، جواد منصورى و... در اين ميان ديدار مجدد ابوشريف برايم جالب بود. او به‏تازگى وارد كشور شده بود. به من گفت: «احمد! هر يك از بچه‏هاى انقلابى و مبارز، پير و جوان را كه مى‏شناسى معرفى كن، كار زياد است. به بچه‏هاى مطمئن نياز داريم.» اداره كلاس آموزش نظامى و دفاعى تحت‏نظر او بود. به‏غير از وى، جواد منصورى، محمد منتظرى و عباس دوزدوزانى نيز هر يك عهده‏دار وظايف و مسئوليتهايى بودند. افراد را براى كارهاى نظامى آماده مى‏كردند و با پاس و گشتهاى انتظامى، منطقه اطراف مدرسه را تحت‏حفاظت و امنيت خود داشتند. از من كارى برنمى‏آمد، فقط در محيط مدرسه حضور داشتم و دوستان هر كارى را كه با وضعيت جسمانى من مناسب بود، احاله كرده و من با جان و دل آنها را انجام مى‏دادم ازجمله كارهاى ادارى و نوشتارى.
پنجشنبه، 19 بهمن، همافرها به ديدن حضرت امام آمدند. من پس از ديدار، همان‏شب به منزل مادرزنم در سرآسياب دولاب، خيابان باغچه‏بيدى رفته بودم. فرداى آن روز، جمعه، ساعت حدود 10 صبح از آنجا خارج شدم، به سه‏راه سليمانيه رسيدم، در ضلع شمالى آن، خيابان فرح‏آباد (پيروزى) خيلى شلوغ بود. مردم به پادگان فرح‏آباد حمله كرده و يك تانك را هم در خيابان به آتش كشيده بودند. اوضاع عجيبى بود، خيابان را دود و آتش و سنگ فراگرفته بود. به‏سمت در بزرگ پادگان رفتم، مردم به صف ايستاده بودند. پرسيدم: «چه خبر است؟» گفتند: «كسانى كه برگ خاتمه‏خدمت دارند مى‏توانند اسلحه بگيرند.» باورم نمى‏شد، مگر چنين امرى ممكن بود؟! چرا سلاحها را در اختيار مردم مى‏گذارند؟ جواب دادند كه ديشب گارديها به همافرها حمله كرده و با آنها درگير شدند و اسلحه‏خانه پادگان را در دست گرفتند. مردم هم به كمك همافرها آمده و به‏پادگان حمله كرده و آنجا را از دست گارديها گرفتند. كسانى كه مردم را تسليح مى‏كردند خود همافرها بودند و به هر كسى كه كارت پايان‏خدمت داشت، سلاح مى‏دادند. من سريع خود را به اولين باجه‏تلفن سالم(!) رساندم و با مدرسه رفاه تماس گرفتم، ندانستم كه چه‏كسى پشت خط است. گفتم: «برادر مى‏دانى چه‏خبر است؟...




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.