شماره 155    |    27 فروردين 1393

   


تاریخ شفاهی و مستند سازی مدیریت فرهنگی و اقتصادی در انقلاب اسلامی

ماهیت تاریخ شفاهی باعث شده تا کارکردها و کاربردهای گوناگونی در حوزه‏های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی داشته باشد. یکی از زمینه‏هایی که تا کنون در کشور ما کمتر مورد توجه قرار گرفته نقش تاریخ شفاهی در مستندسازی مدیریت اقتصادی و فرهنگی و انتقال آن از یک نسل به نسل دیگر است. با توجه به نامیده شدن سال جدید به عنوان شکوفائی اقتصادی در بستر فرهنگ پویا با عزم ملی و مدیریت جهادی از سوی رهبر انقلاب به نظر می‏رسد که از تاریخ شفاهی می‏توان به عنوان ابزار کارآمد در زمینه کاربردی کردن و گویاسازی مصادیق این پیام در مولفه‏های زیر استفاده نمود.


انتشار ترجمه انگلیسی كتاب «دا» با عنوان «جنگ یك زن»

فهیمه محمدسمسار، مسئول دفتر ترجمه حوزه هنری از انتشار ترجمه انگلیسی كتاب «دا» توسط انتشارات مزدا در كالیفرنیای آمریكا خبر داد. ترجمه این اثر به تازگی در سایت انتشارات مزدا با عنوان «دا، جنگ یك زن» معرفی شده است. در متن منتشر شده در سایت انتشارات مزدا آمریكا آمده است: «كتاب «دا، جنگ یك زن» گفته‌های بسیاری دارد. این كتاب دارای سه قسمت است. در ابتدای كتاب از اوایل زندگی راوی صحبت می‌شود؛ دوران كودكی‌اش در عراق، مهاجرت خانواده‌اش به ایران و وقف كردن زندگی‌اش در خرمشهر؛ بخش دوم كتاب و بلندترین قسمت كتاب، تجربیات زهرا حسینی در طول سه هفته اول جنگ ایران و عراق است.


مقدمه‌یی بر معنا و دلالتِ «تاریخ شفاهی ایثار و شهادت»

اشاره: این مقاله برگزیده ای از ویژه نامه اسناد افتخار، است که برای نهمین نشست تاریخ شفاهی ایثار و شهادت منتشر شد. این نشست، 18 اسفند 1392 به همت انجمن تاریخ شفاهی و بنیاد شهید و امور ایثارگران برگزار شد: از واژه‌ی «تاریخ» غالباً سه معنای اصطلاحی مُستفاد می‌شود: «رویداد یا واقعه»، «زمان»، «گزارش رویداد یا واقعه در قالب متن». تاریخ به معنی واقعه یا رویداد برآمده‌ی افعال و اندیشه‌های آدمی است، همچنان که شناخت و گزارش (روایت) واقعه در قالب متن نیز حاصل درک و دریافت انسان است. اندیشه‌ها و افعال در زمان و مکان رخ می‌دهند، بلکه می‌توان گفت زمان و مکان را معنا می‌بخشند یا مُحقق می‌کنند. عمل یا کنش انسان در صحنه‌ی زمان و مکان موضوع مطالعه‌ی تاریخ است؛ از این‌رو تاریخ، آمال و باورها و اندیشه‌های آدمی را از زُمره‌ی فعل یا عمل می‌انگارد.


يادي از سريال تلويزيوني دليران تنگستان-۱

نوشته‌اي كه پيش رو داريد مي‌كوشد تا در چند قسمت به سريال تلويزيوني خاطره‌انگيز و پربيننده «دليران تنگستان» بپردازد. سريالي كه همچنان از اين شبكه و آن شبكه تلويزيوني پخش مي‌شود و هر بار نظرهاي مثبتي را به خود جلب مي‌كند. بعد از انقلاب، با وجود «پاكسازي» تلويزيون دولتي، تقريباً تمامي آثار توليدشده داستاني در رژيم پيشين راهي بايگاني شدند، چرا كه بر طبق ضوابط جديد، نه قابل پخش بودند و نه مي‌توانستند در دل شرايط و در يك كلام «انقلابيِ» روزگاري كه در پيش بود محلي از اعراب بيابند. در اين ميان، اما سريال تلويزيوني «دليران تنگستان» ساخته همايون شهنواز سرنوشتي ديگر پيدا كرد و با وجود مضمون انقلابي و ميهني‌اش توانست بارها و بارها از شبكه‌هاي تلويزيوني پخش شود.


دو برادر: ناگفته‌هایی از زندگی و زمانه جلال و شمس آل‌احمد

موضوع کتاب «دو برادر» خاطرات آقای محمدحسین دانایی از دایی‌هایش جلال و شمس آل‌احمد است. رویدادها و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم و سقوط رضاشاه تا سی سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بستر تاریخی این خاطرات را تشکیل می‌دهند. با انتشار این کتاب، برگ دیگری بر کتاب قطور «آل‌احمد پژوهی» افزوده ‌شد. عرصه فرهنگی و روشنفکری جامعه ما نشان می‌دهد که پدیده آل‌احمد، هنوز برای موافقان و مخالفان، موضوعی جذاب و درخور گفتگوست. حجم گسترده مدح و ذمّی که از او می‌شود، نمایانگر آن است که وی همچنان در ساحت فرهنگ و سیاست ایران نفس می‌کشد.


نیروهای مذهبی در دوره پهلوی دوم- ۹

سیدحسین در ماه صفر 1292 هـ. ق در بروجرد به دنیا آمد. از لحاظ نسب به خاندان معروف طباطبایی تعلق داشت که نسب این خاندان به امام حسن (ع) می‎رسد. حسین از هفت سالگی به تحصیل علوم دینی پرداخت. او بعد از کسب مقدمات علوم دینی در بروجرد عازم اصفهان شد. حوزة علمیة آن شهر در آن دوران جایگاه نخست علمی را در کشور داشت. سیدحسین از محضر علمای برجستة آن حوزه سیدمحمدباقر درچه‎ای، ابوالمعالی کلباسی، ملامحمد کاشی و جهانگیرخان قشقایی بهره جست. سپس بعد از نه سال اقامت در اصفهان عازم حوزة بنام جهان تشیع یعنی نجف اشرف شد. او در این شهر مورد توجه ویژة آخوند خراسانی مرجع وقت شیعیان و ریاست حوزة نجف قرار گرفت.


سفرنامه تاجیکستان-2

از دیگر بناهای دیدنی خیابان رودکی که نمای آن هر بیننده‌ای را وسوسه می‌کند تا چند لحظه‌ای در مقابلش بیایستد و از دیدن آن لذت ببرد، کتابخانه فردوسی است. این ساختمان عظیم سفید که با مجسمه‌های نیمه‌تنه شاعران و ادبای بزرگ فارسی گوی زینت داده شده، در سال 1933 ساخته شده و بزرگترین کتابخانه دوشنبه است. علیرغم نمای زیبا این کتابخانه، داخل آن بسیار فرسود است و بوی نم در تمام بخش‌های به مشام می‌رسد. راهروهای باریک و تاریک، پله‌های چوبی که با راه رفتن روی آن سر و صدایشان بلند می‌شد، پارکت‌های کهنه، همه و همه حکایت از فرسوده بودن آن داشتند.


پروژه تاریخ شفاهی-2

شاخص‌های موفقیت: برای موضوع هر دوره، جدول زیر شامل نتایج یادگیری عام، نتایج یادگیری خاص و شاخص‌های موفقیت است. شاخص‌های موفقیت به‌کار می‌روند تا مشخص شود آیا دانش‌آموزان به هدفی مشابه با نتایج یادگیری خاص رسیده‌اند یا خیر. شاخص‌های موفقیت، عمق و وسعت و انتظارات از دانش‌آموزان در امر یادگیری را نشان می‌دهند. شاخص‌های موفقیت دستورالعمل اجرای هریک از نتایج یادگیری خاص را ارائه می‌دهند.


تاریخ و زبان‌های تاریخ در مصاحبه تاریخ شفاهی-2

آثار خانم ایوا مک‌ماهان(25) یکی از عالی‌ترین تجزیه و تحلیل‌های موجود در این زمینه و عمیق‌ترین بررسیِ شیوه‌های مدیریت کشمکش در مصاحبة تاریخ شفاهی را به ما ارائه کرده است. (1989) وی که دغدغه‌هایی شبیه دغدغه‌های لانگ‌لیِه دارد با این اعتقاد که مصاحبة تاریخ شفاهی اساساً نوعی داستان‌گویی شخصی است و بدین نیت که متغیرهای ایدئولوژیکی را حتی‌المقدور حذف نماید، تحلیلش را به مصاحبه‌هایی از این دست خصوصاً به مصاحبه با نخبگان متمرکز می‌نماید. هدف او این است که مسئلة تحلیل مکالمه‌ای، فرایندهای اجتماعی، و شکل‌گیری روایت را با مفاهیم هرمنوتیک فلسفی از منظر هانس جرج گادامر(26) تلفیق نماید.


نگاهی دقیق‏تر به مشارکت‏های جامعه-2

به عنوان مدیر طرح،‏ من خودم به طور مستمرسئوالات اخلاقی را تعیین و بر آنها نظارت دارم و این بهترین کار است که ما به دنبال راه‏هایی برای طراحی طرح جامعه خودمان باشیم. من متوجه شدم اصول و بهترین روشهای انجمن تاریخ شفاهی به عنوان با ارزش ترین سند برای کمک و سرعت بخشیدن به گفتگو‏های ضروری با همکاران جامعه‏ام محسوب می‏شود،‏ اما متوجه شدم که این سند به طور جدی در زمانی که ما از زاویه دیگر به قضییه نگاه می‏کنیم و وارد جزئیات و عمق قضایا می‏شویم و در حال گزینش رویکردی نسبت به رویداد دیگر هستیمٰ دارای کمبود و نقایصی است.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

● بازخوانی یادداشت‌های سفر حج

● تدوین تاریخ شفاهی تئاتر مدرن دانشجویی

● نگارش «کوشک زلزله» به سبک تاریخ شفاهی

● ثبت خاطرات شفاهی انقلاب در مجموعه «ما نیز روزگاری»

● انتشار «صدا: جُنگ خبري تاريخ شفاهي»

● تاريخ شفاهي جنگ در افغانستان و استعفای نویسنده

● ثبت نام برای حضور در پنجمین همایش تاریخ مجلس

● واکاوی تبعید در دوره پهلوی اول از دیدگاه تاریخ محلی

● «کمان‌نیوز» فعال شد

● گردآوری خاطرات واقعه 24 مهر 1357

● شمارگان «شرح اسم» به 60 هزار نسخه رسید

● مصاحبه با ارامنه حاضر در دفاع مقدس

● ترجمه مصاحبه‌های یک نویسنده کانادایی با کودکان افغان

● مصاحبه با بازیکن‌ها‌ی موثر در فوتبال کشور

● جلد هفتم «يادداشت‌هاي علم» در نمایشگاه کتاب تهران دیده می‌شود




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۷۲)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


بند 1 اوين

در اواسط بهمن ماه، مأمورين آمدند و بدون اينكه مطلبى بگويند، چشمهايم را بستند و با خود بردند. حدس مى‏زدم كه اين بار تيرباران خواهم شد. زير لب شهادتين مى‏گفتم.
در جايى چشمبند را از چشمهايم برداشتند. ديدم زندانيهاى ديگرى در رفت و آمد هستند. با هم حرف مى‏زنند و به من، به عنوان تازه وارد نگاه مى‏كنند. پرسيدم اينجا كجاست؟ گفتند كه بند 1 اوين است. تعجب كردم كه مرا از سلول انفرادى درآورده و به بند عمومى آورده‏اند. به محض اينكه زندانبانها تنهايم گذاشتند، ديدم كسى به طرفم مى‏آيد. رحيم بنايى ناگهان در آغوشم گرفت. او از همان گروه ماركسيستى جريان بود كه در سال 52 ـ 51 در همين زندان با او آشنا شده بودم. بنايى با حالت تعجب گفت: «اى بابا! احمد! تويى؟! كجايى مرد؟! مى‏گفتند كه كشتنت! شهيد شدى! چى شد؟!...» خلاصه او از ديدن من حسابى جا خورده و در حيرت بود. دستم را گرفت و به اتاق بزرگى در سمت چپ برد. ديدم سبيل تا سبيل ماركسيستها روى تشكها نشسته‏اند. رحيم با صداى بلند گفت: «اين احمد احمد است، از آن زندانيها و مبارزهاى قديم، شايع كرده بودند كه كشته شده ولى حالا زنده زنده است...» من همان جا نشستم. از اينكه از انفرادى رها شده بودم، خوشحال بودم ولى در اينجا نمى‏دانستم كه تكليفم با اين ماركسيستها چيست؟ آنها به گرمى از من استقبال كردند. آنها هرچه داشتند، چاى، ميوه، كشمش و... براى پذيرايى آوردند. واقعا آنها خيلى محبت كردند. نمى‏دانستم كه چه كنم. مجبور شدم از خشكبار بخورم، ولى از خوردن ميوه و چاى اجتناب كردم. رحيم بنايى همچنان از من تعريف مى‏كرد. و البته گفت كه احمد مسلمانى جدى است تا به دوستانش بفهماند كه زياد براى صرف چاى تعارف نكنند. او مى‏دانست كه من آنها را نجس مى‏دانم. براى همين هيچ وقت با دست خيس با من مصافحه نمى‏كرد.
در همين حال و هوا يكى از جلو اتاق رد شد. نيم‏رخ او در يك نگاه برايم آشنا آمد، لنگان به بيرون اتاق رفتم و صدا زدم: «حاجى!»، او برگشت. مرا ديد. پس از مكثى كوتاه، جلو آمد و مرا در آغوش گرفت و گفت: «احمد اينجا آمدى چه‏كار؟!» گفتم: «الان مرا به اينجا آوردند، نمى‏دانستم كه بايد كجا بروم. از در كه وارد شدم رحيم بنايى دستم را گرفت و آورد اينجا، دور از ادب بود كه طور ديگرى برخورد كنم.» گفت: «اينجا دو قسمت است، يكى براى مسلمانها و يكى هم براى ماركسيستها. حالا پاشو خودت را جمع و جور كن كه برويم.» به نزد بنايى و دوستانش برگشتم و خداحافظى كردم. آنها اصرار داشتند كه زمان بيشترى نزدشان بمانم. گفتم كه بعدا بهتان سرى مى‏زنم.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.