شماره 142    |    20 آذر 1392

   


ظهور ادبیات انقلاب و دفاع مقدس بی‏نیازی ما از ادبیات وارداتی

مدتی قبل جمعی از دوستان و نویسندگان ادبیات پایداری حوزه هنری به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتند و با جناب ایشان گفت و شنود کردند. در این دیدار نکته‏ای جدید و تازه از رهبری بیان شد که در نوع خودش شنیدنی، قابل تأمل و هم‏چنین راهگشا بود. ضمن این که بیان این نکته از طرف ایشان نشان از دقت نظر و حساسیت بالای رهبری در خصوص کمّیت تولیدات ادبیات انقلاب و دفاع مقدس را نشان می‏دهد حاکی از دقت نظر ایشان در کیفیت نیز هست. رهبری مثل همیشه و با سعه‏ی صدر به صحبت‏های دوستان از جمله آقای سرهنگی، کمری، محسن کاظمی، خانم حسینی و ... گوش دادند. بعد از صحبت‏های دوستان، رهبری به بیان نکاتی پرداختند که شاید تا آن‏موقع کمتر افرادی در مورد آن باب سخن کرده بودند:


سفرنامه هیروشیما- بخش یازدهم

روزنامه چوگوکو را ترک می‌کنیم. عنوان اصلی این جریده چوگوکو شیمبون است. می‌گویند شمارگان آن 700هزار نسخه است. خبر ملاقات هیأت موزه صلح با بازماندگان اتمی هیروشیما در صفحه‌ای از صفحات چوگوکو چاپ خواهد شد. می‌آییم می‌رسیم به پارک صلح. همه چیز برای برپایی مراسم فردا آماده نشان می‌دهد. در گوشه‌ای از بوستان صلح، بنای یادبود هیروشیما قرار داد. به آن طرف می‌رویم. در ابتدای این بنا، سازه‌ای تعبیه شده که بیان‌کننده شالوده تأسیس این بنا است. در پشت کتیبه‌ای که به زبان ژاپنی حجاری شده، ساعتی بزرگ خودنمایی می‌کند که زمان آن ثابت و 8:15 را نشان می‌دهد. این زمان همان لحظه بمباران اتمی هیروشیماست:


تاریخ شفاهی: مصاحبه (خود)زیست‌نگاری به شیوه مشارکتی-1

قصه‌گویی [روایتگری ماجراها] امری است که ذاتاً با تجربة بشری عجین شده است. انسان‌ها معنا و مقصود خود را از طریق حرف زدن به یکدیگر منتقل می‌کنند. مورخان شفاهی، سنت انتقال دانش بدین شیوه را مُسخر خود ساخته و تکنیک تحقیقاتی مهمی را از دل آن بیرون کشیده‌اند که به انسان امکان اظهار نظر می‌دهد. قصه‌گویی از دیرباز در زندگی بشر وجود داشته است، در صورتی که انطباق این فرایند انسانی با یک شیوة تحقیقاتی معقول عمر چندانی ندارد. «پایه‌گذاری تاریخ شفاهی در قالب نوین خود برای مستندسازی تاریخی به سال 1948 بازمی‌گردد زمانی که آلن نِوینز(1)، مورخ دانشگاه کلمبیا، ضبط خاطرات شخصیت‌های مهم جامعة آمریکا را آغاز کرد.»(انجمن تاریخ شفاهی آمریکای شمالی، به نقل از تامسون، 1988، صفحة 581)


فرم درخواست بورسیه از همایش انجمن بین‌المللی تاریخ شفاهی

لطفاً توجه کنید که مهلت درخواست بورسیه ۱۵ دسامبر ۲۰۱۳ (۲۴آذر۱۳۹۲) است. برای هر همایش بین‌المللی، انجمن بین‌المللی تاریخ شفاهی (International Oral History Association: IOHA) این امکان را دارد تا برای معدودی از شرکت‌کنندگان کمک مالیِ اندکی فراهم آورد. صندوق بورسیة همایش IOHA در نظر دارد تا با گردهم‌آوردن پژوهشگران بین‌المللی تاریخ شفاهی از داخل و خارج محدودة دانشگاهی، به ایجاد خط‌مشی جهانی منحصربه‌فردی برای تبادل حرفه‌ای و پژوهش‌ تطبیقی تاریخ شفاهی ادامه دهد.


ارزیابی تجربه زندگینامه‌نویسی دفاع مقدس در ایران

یکی از نتایج آشکار زندگینامه‌نویسی و زندگینامه‌خوانی، دیده شدن است. او که درباره‌اش نوشته شده، برجسته می‌شود تا توجه دیگران را جلب کند و او که نویسنده زندگینامه یا علاقه‌مند مطالعه زندگینامه‌هاست، حافظه‌ای برای خود ایجاد می‌کند که به صورت معمول، با مراجعه دیگران برای کسب اطلاعات مواجه می‌شود. بازار زندگینامه‌نویسی و زندگینامه‌خوانی در جهان امروز گرم است. فهرست‌ کتاب‌های پرفروش همین روزها و نامزدهای دریافت جایزه‌های جشنواره‌های کتاب گواه این وضعیت فرهنگی است. چرا چنین است؟


در پایتخت فراموشی

نویسنده سازنده سریال مستند «حماسه ناتمام» یا شیردره پنجشیر در رابطه با احمد شاه مسعود یکی از فرماندهان قدیمی افغانستان است. حکایت چند روز زندگی او در خط مقدم جبهه است. این مستند پائیز 1380 از شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. در تابستان سال 1380 طالبان بیش از 90 درصد افغانستان را تصرف نمودند و تنها استان بدخشان در شمال شرق این کشور در کنترل مخالفان با فرماندهی احمد شاه مسعود بود. مسعود در 9 سپتامبر 2000 (20 شهرویور 1380) ترور شد و نویسنده تیرماه همان سال میهمان شخصی وی بوده است.


در جستجوی حقایق شهریور 1320 مشهد، شاخه نظامی حزب توده(12)

علاوه بر فعالیت‌های شعبه کارگری حزب توده که در قسمت نهم این سلسله مقالات به آن پرداخته شد، شاهد فعالیت گسترده شاخه نظامی حزب توده در شهر مشهد هستیم. شرایط و بسترهای ایجاد شده بعد از شهریور 1320 تا حدی قدرت نیروی نظامی ایران را ضعیف جلوه داد. زیرا آن قدرتی که از نیروی نظامی انتظار می‌رفت عملاً در برابر متجاوزین کارایی نداشت و با ورود متفقین به خاک کشورمان شاهد اضمحلال ارتش به خصوص در مشهد هستیم. مرحوم فرهنگ نخعی(1) متولد1297 از جمله فعالان سیاسی دهه بیست مصاحبه‌های قابل توجهی را با بخش تاریخ شفاهی انجام داده است.


صداهای دانش: راه اندازی وبسایت جدید کتابخانه بریتانیا

صدای علم: زندگی دانشمندان انگلیسی برای اولین بار به صورت کامل در آرشیو تاریخ شفاهی کتابخانه بریتانیا ثبت شد. طرح‏ بزرگ تاریخ شفاهی برای گردآوری داستان زندگی دانشمنان بریتانیایی، امروز با راه اندازی یک خط آرشیو جدید توسط کتابخانه بریتانیا کامل شد. «صدای علم» به نشانی الکترونیکیwww.bl.uk/voices-of-science ، بخشی از برنامه زندگینامه‏های ملی - تاریخ شفاهی علم بریتانیایی- است و شامل مصاحبه با بیش از صد دانشمند و مهندس پیشرو در انگلستان بوده که هر کدام داستانهایی از مهمترین اکتشافات علمی و مهندسی قرن گذشته را بیان می‏دارد.


دیجیتالی‌کردن تاریخ شفاهی و برقراری دموکراسی در آن

طی دو دهة گذشته، در زمینة تاریخ شفاهی، هیچ رویدادی برجسته‌تر و مهم‌تر از انقلاب دیجیتال(Digital Revolution) نبوده است. کیفیت عالی و دسترس‌پذیریِ دستگاه‌های ضبطِ صوت و تصویر تا حد زیادی تاریخ شفاهی را گسترش داده‌اند، طوری‌که نه فقط تاریخ‌های شفاهی بیشتری گردآوری شده‌اند، بلکه دربارة آن کارهای گوناگونی انجام شده و به شیوه‌ای متفاوت دربارة آن اندیشیده‌اند. از گردآوری و حفظ و نمایه‌سازی مصاحبه‌های تاریخ شفاهی گرفته تا تفسیر و ارائة آن به شکل‌های گوناگون و مسائل اخلاقی و حقوقی جدید، ما در میان چیزی هستیم که رابرت پِرکس (Robert Perks) و اَلیستِیْر تامسون (Alistair Thomson)، سردبیران مجلة The Oral History Reader، آن را یکی از چهار تغییر الگوی بنیادی پس از جنگ جهانی دوم نامیده‌اند. همان‌گونه که مایکل فریش (Michael Frisch) و داگلاس لَمبرت (Douglas Lambert) به‌تازگی نوشته‌اند: «در عصر دیجیتال، تقریباً همة فرضیه‌های سنتی دربارة گردآوری، حفظ، ساماندهی و به‌کارگیری تاریخ شفاهی در حال فروپاشی است.»


همرا با استادز ترکل و کتاب او در باره کار کردن

استادز ترکل یک قصه‏گوی و شاید یک قصه‏گوش کن ماهر بود. تاریخ‏های شفاهی‏اش نشان داد که او می‏توانست مصاحبه‏های خاص خلق کند. او به قلب‏های مردم نفوذ می‏کرد. کتاب او «کار کردن: مردم درباره آنچه که در طول روز انجام می‏دهند و نحوه احساس خود در این باره صحبت می‏کنند» که در سال 1974 منتشر گردید، یک موفقیت چشمگیر بدست آورد. آنچه که در پیش داریم بررسی ما از این کتاب در سال 1974 توسط رابرت کرش خبرنگار روزنامه لس آنجلس تایمز است. این بررسی با یک نقل قول از باگاواد گیتا شروع شد: «کار چیست؟ و کار چه نیست؟ سوالاتی هستند که عاقل‏‏ترین افراد را سردرگم می‏کند.»


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

در بخش تاریخ شفاهی مدیریت امور اسناد و مطبوعات سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی 535 مورد مصاحبه به مدّت 48 هزار و 420 دقیقه و به صورت فایل صوتی و تصویری ضبط شد.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۵۹)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


غفلت از فرزندان

سازمان تمام زندگى، حيات و وقت ما را گرفته بود، به نحوى كه بسيارى از جزئيات زندگى و امور شخصى خود را فراموش كرده بوديم. در اين ميان سهم بزرگى كه ناديده گرفته شد، حقوق طبيعى فرزندانمان بود. نه من و نه همسرم، هيچ كدام توجهى به رشد و پرورش دوقلوهايمان نداشتيم. من در كارها و آموزشهاى سازمانى، قرارها، چاپ و تكثير اعلاميه‏ها و كارهاى مختلف سازمان غرق شده بودم و فاطمه هم به آموزشهاى درون گروهى و مطالعه كتب مختلف مشغول بود. ما نتوانستيم مانند ساير والدين، مريم و زهرا را از محبت و مهر مادرى و پدرى سيراب كنيم.
برنامه نگهدارى مريم و زهرا به اين ترتيب بود كه يكى از آنها نزد والدين همسرم و ديگرى نزد خودمان نگهدارى مى‏شد و هرچند مدت يكبار آنها را با هم عوض مى‏كرديم. علاوه بر آن هر وقت دچار بيمارى يا سوء تغذيه مى‏شدند، براى مداوا و تقويت جسمى و بدنى آنها را به پدر و مادرزنم مى‏سپرديم.
قبلاً گفتم كه حتى دوقلوها در سازمان نقش داشتند و با اينكه طفلى بيش نبودند، در خدمت اهداف سازمان بودند. دختران و پسران دانشجو هنگام يافتن خانه‏هاى اجاره‏اى، براى اينكه خود را متأهل نشان دهند، زهرا يا مريم را به آغوش گرفته و دنبال خانه مى‏گشتند.
يك روز بعدازظهر من و همسرم در اتاق نشسته بوديم. من روزنامه مى‏خواندم و فاطمه كتابى در دست داشت. دخترم مريم كه حدود يك سال داشت، در اتاق چهاردست و پا به اين طرف و آن طرف مى‏رفت و چند بار هم به سوى من و مادرش آمد، ولى ما توجهى به او نكرديم و به كار خود ادامه داديم. بعد از دقايقى او به گوشه اتاق رفت. گوشه روزنامه را برگرداندم و به او نگاه كردم. ديدم مى‏خواهد كارى كند. روى زانوهايش نشست. كمى به اين سو و آن سو نگاه كرد. سپس آرام آرام از زمين بلند شد و روى پايش ايستاد. نفس در سينه‏ام حبس شد. برايم مثل معجزه بود، چرا كه ما هيچ تمرينى با اين بچه نكرده بوديم و اغلب بچه‏ها اين حركت را با كمك پدر و مادر شروع مى‏كنند. اين طفل معصوم در عالم بى توجهى ما، با تكيه بر هوشيارى كودكانه‏اش، به طور غريزى و بدون كمترين كمكى بلند شد، و روى پاهاى خود ايستاد. روزنامه را به‏سويى پرت كردم و با سرعت به طرف فرزندم رفتم و او را به بغل گرفتم و گريستم. مادرش نيز از پى من آمد. بعد هر دو، دست او را گرفته و «تاتى تاتى» برديم.

نماز، آخرين پاسخ

روزى ايرج براى من قرارى با حبيب گذاشته بود تا جزوه‏هاى تغيير ايدئولوژيك را به او برسانم. من به خاطر تجديد ديدار و ملاقات با او اين كار را پذيرفتم و به‏سر قرار رفتم. پس از احوالپرسى گفتم: «حبيب! پس چه شد آن همه مبارزه و تعقيب و گريز؟ چرا اين طورى شد؟ تو كه با ما بودى، همه مسلمان بوديم، نماز مى‏خوانديم، اينها مى‏گويند تو هم ماركسيست شده‏اى!» گفت: «شاپور! من از قبل ماركسيست بودم.» گفتم: «ولى تو با ما نماز مى‏خواندى، قرآن و نهج‏البلاغه تفسير مى‏كردى.» گفت: «نماز من نماز سياسى بود. من از سال 52 ماركسيست بودم.» با شنيدن اين جملات بيشتر و بيشتر در خود فرو مى‏شكستم. دلم براى خود، همسرم و ساير كسانى كه صادقانه پا به اين راه گذاشتند، مى‏سوخت. كسانى كه با دنيايى از اميد و عشق، از خانه و كاشانه دور افتادند تا در گرداب فريب و مكر سازمان اسير شدند.
آنها دست‏بردار نبودند و به راههاى مختلف سعى در تغيير مرام و اعتقاد من داشتند. ديدار و بحث با شهرام، حبيب و ايرج تأثيرى در من نداشت و اين براى آنها گران بود. برچسب زدنها شروع شد. مى‏خواستند تحريكم كنند. شهرام مى‏گفت: «تو اپورتونيست چپ نماى راست رو هستى.» ايرج وقتى در مباحث كم مى‏آورد، مى‏گفت: «تو يك آدم دگم، مرتجع و متعصب هستى كه مذهب چشمت را كور كرده. تو زمانى چشمهايت را روى حقايق و وقايع باز مى‏كنى كه از اين حالت دست‏بردارى و تعصباتت را كنار بگذارى.» او معتقد بود كه نماز خواندن من از همين مقوله است. روزى گفت: «براى امتحان هم كه شده، بيا و پنج روز نماز نخوان، بعد بيا با ما بحث كن، آن وقت خواهى ديد كه ماركسيسم تنها راه پيروزى است.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.