شماره 140    |    6 آذر 1392

   


سفرنامه هیروشیما – بخش نهم

صبح می‌رویم نزدیک ساحل. این بارساحلی دیگر و برای دیدن جزیره‌ای دیگر. کشتی‌هایی که بین ساحل و جزیره رفت و آمد می‌کنند، فقط آدم‌بَر هستند. کشتی‌هایی که به جزیره اکونوجیما رفت و آمد می‌کردند، خودرو‌بَر هم بودند. سینه کشتی آب خوش‌رنگ سبزآبی میان ساحل و جزیره را می‌شکافد. آن روبه‌رو بلندیهای سرسبز جزیره پیداست. کمی جلوتر، نماد مذهبی ژاپنی‌ها پا درون آب، نزدیک جزیره خودنمایی می‌کند. به جزیره میاجی‌ما می‌رسیم. آرامش ملموسی به استقبال‌مان می‌آید. نه از بلندگوی کهنه‌خر و سمسار خبری هست و نه موتور یک‌زمانه‌ای که اِگزوزش را دستکاری کرده باشند. کمی جلوتر آهوهایی نشسته و ایستاده، رامِ رام در چشم‌های متعجب ما جا می‌گیرند.


سنگرهای برفی، زیر تیغ آفتاب

حفظ خاطرات رزمندگان جنگ تحمیلی و نمایاندن زوایای پنهان صحنه‏های پیکاری هشت ساله، تلاشی مقدس و درخور تحسین است. خاطراتی خواندنی و گاه تلخ و غم‏انگیز که یادآور از خودگذشتگی‏های نسلی اسطوره‏ای از تبار همین آب و خاک است. کتاب سنگرهای برفی، به کوشش محمدمهدی عبدالله زاده، راوی خاطرات حاج رجب بیناییان از دوران کودکی تا پایان جنگ تحمیلی است که در نگاه کلی می‏توان آن را در زمره کتاب‏های «خاطره‏گو درباره وقایع و رویدادهای تاریخی» قلمداد کرد. این اثر در سیزده فصل تنظیم شده و انتهای کتاب شامل بخش‏هایی از جمله «عکس‏های خاطره‏گو از جبهه»، «فهرست اعلام» و «فهرست منابع» است.


خاطرات جمال‏زاده

كتاب «لحظه‌ای و سخنی؛ دیدار با سیدمحمدعلی جمال‏زاده» با تنظیم سیدمسعود رضوی شامل خاطرات جمال‏زاده و گفت‌وگوهايي ا‌ست كه با وي در سال‌هاي مختلف انجام شده ‌است. کتاب در واقع دیدار با جمال‏زاده و وداعی با داستان‌نویس کهنسال و دانای ایران زمین است، مردی که با قصه‌ها و پژوهش‌ها و فعالیت‌هایش در غربت، خدمات فراوانی به ایران و فرهنگ آن کرد. در بخشي از كتاب آمده‌ است: «پیرمرد یک قرن را پشت سر گذاشت.


فناوری تصویری به حفظ تاريخ شفاهی کمک می‌کند

تاريخ شفاهي مي‌تواند ارزشمندترين وسيله براي حفظ تاريخ محلي يک منطقه باشد. تاريخ شفاهي مجموعه اطلاعات تاريخي از طريق مصاحبه با منابع دانا با استفاده از نوارهاي صوتي و نوار ويديويي است. تام نيور استاد تاريخ کالج کارتاژ(1) گفت: «تاريخ شفاهي همه چيز را زنده مي‌کند، خيلي بيشتر از خواندن يک کتاب درسي درباره موضوع تاثير دارد و به شما کمک مي‌کند که يک اتفاق تاريخي مشخص را با خانواده و يا جامعه خود ارتباط دهيد».


در جستجوی حقایق شهریور1320 مشهد، اتحادیه کارگری (10)

آقای حسین مشکینیان از فعالان کارگری و اعضای اصلی حزب توده در مشهد در مصاحبه‏ای با بخش تاریخ شفاهی مدیریت اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی، وضعیت کارخانه نخ‏ریسی و نساجی خسروی خراسان و فعالیت‏‏های کارگری در دهه بیست را چنین تشریح‏ می‏کند: «اوایل که تشکیلات کارگری در مشهد توسط حزب توده و اتحادیه کارگرها به وجود آمد، آن موقع من جزو تشکیلات نبودم، نه در حزب و نه در اتحادیه کارگری عضویتی نداشتم، در داخل کارخانه هم یک نفر به نام آقای میران، که در قسمت نساجی کار‏ می‏کرد، با حزب توده در داخل کارخانه ارتباط پیدا کرده بود.


پیش به سوی عصر شفاهی دیجیتالی

به سوی آینده‌ای می‌تازیم که رقم خوردنِ مقدراتِ بشر به دست فناوریِ دیجیتالی در آن زمان به امری فراگیر و غالب تبدیل خواهد شد. اما از شگفتی‌های چنین حرکتی این است که می‌بینیم سنت شفاهی با بوق و کرنا به صحنه بازگشته و برای چنگ‌اندازی به شیوه‌های ارتباطی و بیانیِ دوران ما رقابتی سرسختانه را با سنت مکتوب آغازیده است. مشخصة جریان مذکور تنها به این محدود نمی‌شود که تصویر، صدا و متن را در دنیای تعامل‌گرایِ مجهز به رسانه‌های متنوع می‌توان یکپارچه و یکدست با هم آمیخت؛ که حتی امکان دیدنِ شنیده‌ها و خوانده‌های شما نیز فراهم است.


تاریخ شفاهی، جامعه، و کار در غرب امریکا

پرستاران، خوانندگان، زنان خانه‌دار، کارگران مزرعه، مدیران کازینو و بازرسان دولت، همة این اعضای سختکوش جامعه در توسعة شهرهای سراسر غرب امریکا مشارکت داشته‌اند. نوشته‌های این کتاب نشان می‌دهد که چگونه تاریخ شفاهی به میزان درک و شناخت کار و جامعة قرن‌ بیستمِ غربِ امریکا می‌افزاید. در بسیاری از مواقع، مشاغل، شهروندان را به روش‌های بی‌شماری گرد هم جمع می‌کردند. کارگران امریکای لاتین که در کالیفرنیای جنوبی باهم لیمو برداشت می‌کردند، گزارش می‌دهند که مسابقات بیس‌بال و ملکه سینکو دو مایو(Cinco de Mayo Queen) سبب گردهم‌آمدن آن‌ها می‌شدند.


پنجاهمین سالگردها طرحی نو برای تاریخ شفاهی

«مورد نمونه: بانک مرکزی ایران»: تاریخ شفاهی می‏تواند در بازنگری دستاوردها و درک نقاط قوت و ضعف مراکز و مؤسسات و تحولات اقتصادي و سياسي تاریخ معاصر ايران جوابگو باشد. برآيند عوامل مختلف محيطي، رفتاري و سياستي و نقش نهادهاي سياستگذاري در اتخاذ تصميمات صحيح در زمان‌هاي مناسب، انكارناپذير است. با رویکرد تاریخ شفاهی می‏توان به ضبط و ثبت این دستاوردها دست یافت و با تحلیل روایت‏ها به نقاط ضعف و کاستی‏ها پی برد. حوزه تاریخ شفاهی نباید صرفاً منحصر بر ثبت خاطرات و روایت‏ها باشد بلکه ارتباط با حوزه‏های پژوهش کاربردی می‏تواند در توسعه معرفت و دانش این حوزه کارگشا باشد.


دفتر یادداشت ‏امی، گفتگو درباره دلتا کیبه در اوکلاهما

هفته گذشته به منظور شرکت در جلسه سالانه انجمن تاریخ شفاهی، به اوکلاهما سیتی در اوکلاهما سفر کردم. این گردهمایی هر سال در مکانی متفاوت برگزار می‏شود ‏و برای ‏«ارائه فرصت‏هایی جهت یادگیری، بحث ‏و گفتگو، و مرور بر تقریباً هر گونه کار تاریخ شفاهی» طراحی شده است. موضوع امسال «سرگذشت‏های پنهان، حقایق جدال برانگیز: هنر تاریخ شفاهی»، بود. من مدتی عضو انجمن بودم، ولی این بار اول بود که در جلسه سالانه شرکت می‏کردم. خیلی خوشحالم که این کار را کردم.


نبرد سه‌کانیان، روایتی تازه یک ارتشی از غرب کشور

مناطق عملیاتی غرب کشور همیشه حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد. «نبرد سه‌کانیان» خاطرات سرهنگ یونس غفاری از مجموعه کتاب‌هایی است که لایه‌های پیدا و پنهان جنگ و نقش و رشادت‌های رزمندگان غیور ارتش جمهوری اسلامی ایران را در این منطقه به‌خوبی به تصویر کشیده است. این کتاب به‌قلم امیر رجبی تدوین و انتشارات «ساوالان ایگیدلری» (پهلوانان سبلان) اردبیل منتشر کرده است.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

برنامه «یادنامه» در سه مجموعه به ضبط تاریخ شفاهی رادیو اختصاص دارد و با قدیمی‌ها و اولین‌های رادیو از زمان تاسیس رادیو در ایران تا زمان انقلاب اسلامی و از جمله آنان، گزارشگران انقلاب و لحظه ورود حضرت امام خمینی(ره) و دست‌اندرکاران رادیو جبهه گفت‌وگو می‌کند.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۵۷)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


تقى شهرام كه از دست من كاملاً عصبانى شده بود در بين صحبتهاى خود مدام برچسبهاى مختلفى مانند خرده بورژواى مرفه، اپورتونيست چپ‏نماى راست‏رو(1)  و مرتجع به من مى‏زد. او رو به ايرج گفت: «اين خرده بورژواى مرفه است و هنوز نمى‏تواند موقعيت كارگرى را تشخيص بدهد.» گفتم: «اين شما هستيد كه تشخيص نمى‏دهيد، از پول اين كارگرها، مسلمانها و ملت استفاده كرده‏ايد و حال به آنها پشت مى‏كنيد.» او گفت: «اين حق ماست و مبارزه اصلى را ما رهبرى كرده‏ايم و اين حق ماست كه از امكانات مالى آنها استفاده كنيم.» پرسيدم: «سرنوشت بچه‏هاى مسلمان ديگر چه مى‏شود؟» گفت: «همه تغيير ايدئولوژى را پذيرفته‏اند. چند نفرى مثل تو مانده‏اند كه به آنها اجازه مى‏دهيم تا اعتقادات مذهبى خود را حفظ كنند، آن هم تنها به شكل فردى. ولى بايد در مبارزه كنار ما باشند. الان وقت تضاد و تفرقه نيست وحدت نيروها اصل است. تو هم الان نمى‏توانى حرف ما را درك كنى. لذا بايد مدتى بروى و مانند كارگرها كار كنى تا حرف ما را بفهمى. ادامه اين بحث در اين شرايط بى فايده است. الان تو بايد تا زمان تعيين تكليف از طرف سازمان، كارهايت را با روال عادى دنبال كنى...»
من آن روز واقعا با تندى تمام با او برخورد كردم. مانند كسى كه چيزى براى باختن ندارد و از زندگى قطع اميد كرده است. برايم جالب بود كه با آن همه جسارت و تندى كه كردم، او اين همه از خود انعطاف نشان داد و سؤالات، اعتراضات و انتقاداتم را توجيه مى‏كرد. او نتوانست به نتيجه‏اى كه دلش مى‏خواست برسد. و از اينكه در حضور ساير افراد اين بحث و جدل رخ داده و او توفيقى به دست نياورده بود، به شدت عصبانى و ناراحت بود. من نيز دايم در ذهن از خود مى‏پرسيدم پس نتيجه آيه والذين جاهدوا فينا لنهدينم سلبنا چه شد؟ حالت خاصى داشتم كه به تعريف نمى‏آيد. همه چيز در نظرم يكسان شده بود. ناگهان در درون خود حرارتى احساس كردم. بدنم داغ شد، عرق روى پيشانيم نشست و جرقه‏اى در ذهنم زده شد كه نكند در توجيه و اعتقاداتم خللى وارد شده باشد و بعد بر خود لرزيدم.
من، خسرو و پرويز پس از آن جلسه، نشستها و بحثهاى زيادى با هم داشتيم و تصميم گرفتيم تا پاى جان در برابر اين تغيير و انحراف مقاومت كنيم، درحالى كه همسرم فاطمه چنين هماهنگى‏اى با ما نداشت و رفتارش نگران كننده بود.

توصيه بى‏ثمر

شهرام مرا متهم كرد چون جزو طبقه كارگر نيستم و تاكنون درد طبقه كارگر را نچشيده‏ام، نمى‏توانم حرف آنها و مواضعشان را درك كنم. از اين‏رو به من گفت: «شاپور! براى اينكه دانش سياسى خود را بالا ببرى و بتوانى حرفهاى مرا بفهمى، بايد بروى و در كارخانه‏ها كار كنى.» سپس دستور سازمانى براى اين امر به من ابلاغ شد.
براى جستجوى كار به خيابان دماوند رفتم. در يكى از خيابانهاى فرعى چند كارخانه وجود داشت. يك كارخانه قفل سازى آنجا بود كه كارگر مى‏گرفت. افراد زيادى مقابل كارخانه به صف ايستاده بودند تا مصاحبه و انتخاب شوند. من نيز ايستادم، وقتى نوبت به من رسيد، فردى كه مصاحبه مى‏كرد خواست كه كف دستهايم را به او نشان دهم. من نيز چنين كردم. او لبخندى زد؛ يعنى اينكه از اين دستهاى نرم و لطيف پيداست كه تابه حال كارگرى نكرده‏اى. دست كارگر زمخت و پينه بسته است. پرسيد: «كجا كار كرده‏اى؟» من با توجه به لبخند معنى دار او، با لهجه سمنانى(2)  گفتم: «در سمنان بقالى داشتم، شريكم سرم را كلاه گذاشت و من ورشكست شدم. حالا آمده‏ام تهران تا براى زن و بچه هايم نان دربياورم.» او كه به من مشكوك شده بود، گفت: «مى‏دانى آخر و عاقبت اين كار چيست؟» گفتم: «خُب، هر كسى در كار خود دنبال پيش‏رفت و ترقى است.» گفت: «اين دوچرخه‏سوارها را ديده‏اى كه در كوچه و خيابانها راه مى‏افتند و داد مى‏زنند كه آى قفل‏سازى، قفل مى‏سازيم، كليد مى‏سازيم،... خيلى كه درست باشى مى‏شوى اين!» و بعد شروع كرد به خنديدن. من كه متوجه استهزاى او شدم، از آنجا بيرون آمدم و به جستجويم ادامه دادم.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.