شماره 132    |    27 شهريور 1392

   


سفرنامه هیروشیما- بخش نخست

هنوز چند ساعتی زمان دارم. نشسته‌ام به نوشتن «روزشمار تاریخ معاصر ایران». در حال نگارش خبرهای سی‌ام آبان 1304 ش هستم. یکی از خبرها مربوط است به اتاشه نظامی دولت ژاپن در هندوستان؛ «ماساهارو هوما». راه افتاده به طرف ایران. ژنرال کنسول ایران در بغداد به وزارت امور خارجه خبر داده است که ماساهارو هوما با تذکره سیاسی وارد می‌شود، به همین جهت، بدون گرفتن وجه به او ویزا داده شده است. «چنانکه فهمیده شد، مأموریتش معاینه قشون و نظام دولت علّیه» است. وزارت امور خارجه خبر را به وزارت جنگ می‌رساند و رئیس ارکان حرب کل قشون متعاقباً به حسین خزاعی، امیر لشکر غرب، دستور می‌دهد وسایل راحتی ماساهارو هوما را برای عزیمت به تهران مهیا کند.


افسانه اقبال- زندگی سیاسی دکتر منوچهر اقبال

چهارده سال صدرنشين نفت بودن از سوی منوچهر اقبال و صنعتي را خوب يا بد هدايت كردن زمان كمي نيست. قدماي اين قوم كه سالها از نزديك در يك محيط كاري به دركش نشسته بودند، از او خاطرات مختلفی نقل مي‌كردند. از نگاه نگارنده، بيش و كم خاطراتي از او نقل مجالس بود؛ بيشتر به نيكي از او ياد مي‌شد. اما به عكس، آنچه كه در لابه لاي صفحات كتاب‌هاي سياسي به چشم مي‌خورد، كمابيش با اين گفته‌ها تفاوت داشت. آنچنان كه انتظار مي‌رفت از صفات نيك و پسنديده كه در زبان محاوره‌اي همكاران اداري نقش مي‌بست، خبري نبود؛ تصويري كه در كتاب‌ها از شخصيتش در كسوت مسئوليت سياسي نشان داده مي‌شد، بيشتر به تلخي و تيرگي مي‌زد.


در جستجوی حقایق شهریور1320 مشهد، ناخوانده مهمانی متجاوز(2)

در قسمت اول این مقاله به وضعیت نابسامان و شرایط سخت اقتصادی مشهد در شهریور 1320 اشاره شد. با انتشار خبر ورود و تجاوز ارتش سرخ به مرزهای خراسان رعب و وحشت در شهرها و مراکز نظامی به وجود می‏آید. از جمله علل ترس مردم مشهد از حضور روس‏ها به خاطر سابقه توپ بندی(بمباران) حرم مطهر در دهم ربیع الآخرسال 1330قمری است که در تاریخ‏های محلی با عنوان «عاشورای ثالث» ذکر شده وحتی در دوره ناصری مردم مشهد از حضور کشورهای انگلیس و روسیه در مشهد ناراضی هستند (1) و پس از آن مردم مشهد به روس‏ها به عنوان یک متجاوز و دشمن نگاه می‏کنند.


تاریخ شفاهی کتابخانه آمریکایی‌های آفریقایی تبار در مدرسه گریگوری

مدرسه گریگوری در سال 1926 به عنوان اولین مدرسه مخصوص آمریکاییان آفریقایی‏تبار در شهر هوستون تگزاس و در میان قدیمی‏ترین اجتماع سیاه پوستان آمریکا به نام شهر فریدمن بنا شد. این اجتماع در بخش چهار هوستون قرار گرفته است. در دهه 80 این مدرسه بسته شد و حدود 20 سال بدون استفاده باقی ماند تا این که در سال 2009 بازگشایی شد و به عنوان کتابخانه سیاه پوستان آمریکایی مدرسه گریگوری آغاز به کار کرد. این کتابخانه اولین کتابخانه مختص سیاه پوستان در شهر هوستون و یکی از معدود کتابخانه ها از این دست در کل کشور آمریکا به شمار می‌رود.


جنگ تاریخ‏ها، جنگ‏ها در تاریخ و تاریخ آفریقای جنوبی

همایش انجمن تاریخ آفریقای جنوبیHASA: Historical Association of South Africaدر سه محور اصلی برگزار می‌شود. آخرین مهلت ارسال چکیده مطالب: 30 مارس 2014 است. چکیده مقالات نباید از 300 کلمه بیشتر باشد و باید به انگلیسی یا زبان بومی آفریقایی نگاشته شده باشد. همه ارسال‏ها باید به نشانی الکترونیک یوهان واسرمن Johan Wassermann به نشانی wassermannj@ukzn.ac.za تا 30 مارس2014 انجام شود. پیشنهاد مقالات انفرادی و پنل مورد استقبال ماست. لطفاً نام کامل، عنوان، تابعیت، شماره تماس و نشانی الکترونیک خود را در همه ارسال‏ها قید کنید. پیشنهادات پنل باید شامل چکیده مقاله و مشخصات تماس برای همه شرکت‏کنندگان باشد. شرکت‏کنندگان به عنوان مجریان پنل عمل خواهند کرد.


نقش عمان وسلطان قابوس در اصلاح روابط ايران و منطقه-3

در مرداد 1368، کشور ما در پي گسترش روابط مخابراتي و پستي با عمان بر آمد. از اين رو آقاي مهندس غرضي دعوت‌نامه‌اي را به دستم رساند تا احمد بن سويدان البلوشي وزير پست و تلگراف و تلفن عمان را به ايران دعوت نمايم. ضمن تسليم دعوت نامه با وي درباره گسترش همکاري‌هاي دو کشور گفتگو کردم. همچنين با تشريح سياست‌هاي خودکفايي جمهوري اسلامي ايران که باعث پيشرفت‌هاي فني در زمينه‌ي ارتباطات شده، زمينه‌هاي موجود براي همکاري و تبادل تجربيات را مورد تأکيد قرار دادم.


کالج تاکوما در گيگ‌هاربر ميزبان عكس‌های طرح تاريخ شفاهی

اين طرح جزو تكاليف دانشجويان یک كلاس عمومی بود. كريستي فيرو Christie Fierro و دانشجويان او در رشته ارتباطات به رغم نداشتن بودجه، اما با حمايت خوب مديريت کالج تاکوما TCC: Tacoma Community College در ایالت واشینگتون يك طرح تاريخ شفاهي را به انجام رساندند كه هم‌اكنون در نمایشگاهی در محوطه این کالج در گيگ‌ هاربر ارائه شده است. این دانشجويان كه همگي از شرکت کنندگان در كلاس گفتگوي عمومی فيرو هستند که با بيش از 40 نفر كهنه سربازان، هيئت علمي دانشکده و كاركنان قديمي این کالج مصاحبه كردند.


جنگ، خاطره و جنسیت: همایشی میان رشته‏ای

در طی چند دهه گذشته انفجار علاقه دانشگاهی عظیمی در خصوص موضوع جنگ و جنسیت وجود داشته است. همچنین مطالعه خاطره جمعی یا فرهنگی خصوصاً در رابطه با درگیری مسلحانه به صنعت خانگی حقیقی و قابل اثباتی تبدیل شده است. این همایش قصد دارد با کشف روش‏های پیچیده‏ای که نوع جنسیت خاطره جنگ را، و خاطره جنگ نوع جنسیت را شکل می‏‏دهد، این دو حوزه مطالعاتی فشرده و متمرکز را به تعامل با یکدیگر درآورد. پژوهشگران علاقمند می‏‏باید پیش‏نویس مقاله خود را تا 15 اکتبر 2013 در 350 واژه همراه با پیشینه حرفه‏ای/پژوهشی (CV) خود برای مارتا جین بریزی Martha Jane Brazy به نشانی mjbrazy@southalabama.edu و استیون تروت Steven Trout به نشانی strout@southalabama.edu ارسال دارند.


خاطرات انور خامه‏ای از زندان قصر

گروه 53 نفر که من عضو آن بودم ابتدا در زندان شهربانی تهران بودیم و بعدها به زندان قصر منتقل شدیم. دو سه نفر از 53 نفر مثل محمد شورشیان که در رأس جریان بود و رادمنش و شاید یک نفر دیگر، در اواخر سال 1315 دستگیر شده بودند و بقیه اعضا در فروردین و اردیبهشت 1316 دستگیر شدند. خود من هم جزء آخرین دستگیر شده‏ها بودم، در بیست و دوم اردیبهشت 1316 دستگیر شدم و همه به زندانی که در میدان توپخانه بود منتقل شدیم. بعد، از آنجا ما را به بخش پایینی زندان منتقل کردند که الان موزه شده و آن زمان متعلق به اداره سیاسی شهربانی بود.


تماشای سه فیلم با یک بلیت 2 زاری/ از توطئه منافقین برای آتش زدن سینما تا شوخی یک بمب‌گذار

سالن‌های سینما تنها مکانی است که بی واسطه مخاطب در آن به دیدن فیلم می نشیند. در همین سالن‌های سینما عاشقانی کار می‌کنند که همیشه از نظر دور بوده‌اند؛ مدیران سالن‌ها، کنترل‌چی‌ها، آپاراتچی‌ها و... به مناسبت روز ملی سینما خالی از لطف نبود که پای صحبت دو نفر از مردانی بنشینیم که بیش از 4 دهه است در این عرصه کار می‌کنند و خاطرات زیادی هم دارند.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

مولود ستوده و ابوالفضل حسن‌آبادی، نخستین فارغ‌التحصیلان دوره دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان، از رساله‌های خود دفاع کردند. این دو اثر به تاریخ‌نگاری‌های محلی از سال 1135 تا 1344 هجری قمری و از سال 1304 تا 1380 هجری شمسی اختصاص داشتند.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۴۹)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


آغاز همكارى با سازمان مجاهدين خلق(1)
يك ماه پس از آزادى از كميته مشترك، سر و كله عليرضا سپاسى آشتيانى به بهانه احوالپرسى و رسيدگى پيدا شد. من مدتى طولانى (از زمان عضويت در حزب ملل اسلامى تا تأسيس حزب‏الله و اداره آن) با وى دوست بودم. او پس از ادغام حزب‏الله با سازمان مجاهدين خلق به عضويت رسمى سازمان درآمد و به زندگى مخفى روى آورد. رفت و آمدهاى عليرضا به منزل ما ادامه يافت. وى در اين ديدارها، مسائل سياسى و مذهبى را پيش كشيد. ابتدا به طور ضمنى و بعد خيلى روشن و صريح از مواضع، فعاليتها، اقدامات و مشى سازمان مجاهدين خلق صحبت كرد و از من براى همكارى با آن دعوت كرد، ولى من نپذيرفتم.
به تدريج علاقه بيشترى به من نشان مى‏داد و سعى مى‏كرد خود را موافق نظرهاى من نشان دهد. او به‏موقع نماز مى‏خواند و در نماز جماعت به من اقتدا مى‏كرد. در سخن از آيات و احاديث استفاده مى‏كرد و عبارات و كلمات را با لفاف اسلامى به زبان مى‏آورد و... البته من به طور كامل با سازمان، افكار، ايدئولوژى و مشى مبارزاتى آن آشنا بودم، چرا كه در چند دوره قبلى زندان با بسيارى از افراد آن آشنا، هم صحبت و هم بحث بودم.
عليرضا همچنان در ديدارهايش از آرمانهاى انقلابى و اسلامى سازمان و اهداف متعالى آن صحبت مى‏كرد. دليل مى‏آورد كه من به وضعيتى رسيده‏ام كه ديگر امكان زندگى علنى برايم وجود ندارد و بايد زندگى مخفى را شروع كنم تا به اين وسيله زير چتر امنيتى و پوشش حمايتى سازمان قرار بگيرم. پس از مذاكرات طولانى و تأمل فراوان و نيز فشار روزافزون ساواك و جوى كه برايم در محيط كار و زندگى ايجاد كرده بودند، به تقاضاى سپاسى آشتيانى جدى‏تر فكر كردم و سرانجام همكارى محدودى را با سازمان پذيرفتم.
عليرضا از آن پس جلسات بحث و تبادل نظرى نيز با زن و مادرزنم برگزار كرد و در آن جلسات، به مباحث ايدئولوژيك، اعتقادى و سياسى مى‏پرداخت.
با اينكه فاطمه آن روزها حامله بود، ولى با علاقه پاى اين جلسات مى‏نشست. گرچه او خيلى جوان و كم تجربه بود ولى از نظر بينشى تا حدى رشد يافته بود و ازدواج او با من كه داراى سوابق سياسى و زندان بودم، خود دليلى بر اين مدعاست.
با اينكه در ابتداى زندگى به وى نهيب زده بودم كه روزهاى پرمخاطره را در پيش دارد، ولى در عمل سعى مى‏كردم كه هر خطر و مشكلى را از زندگى او دور كنم. از همين رو هيچ گاه از او نخواستم وارد مبارزه شود. در عين حال كوشش زيادى براى رشد بينش و فكر او كردم. به همين خاطر جلسات سپاسى آشتيانى را به حال او مفيد ديدم و با آن مخالفتى نكردم.
در اوايل زمستان، پس از گذشت چند جلسه و خواندن اعلاميه‏ها و كتب مربوط به سازمان، عليرضا پيشنهاد داد كه ما زندگى مخفى خود را شروع كنيم؛ لذا پس از مشورت با همسرم و كسب رضايت و رغبتش به اين عمل، به زندگى جديدى روآورديم و زندگى نيمه مخفى را آغاز كرديم. براى مدتى محل زندگى ما بين منزل پدرم و پدرزنم جابه جا مى‏شد.
بعد از سازمان دستور رسيد كه ما بايد زندگى كاملاً مخفى خود را شروع كنيم، اما من اعلام كردم تا وضع حمل همسرم چنين نخواهم كرد.

تولد دوقلوها

هر روز كه از باردارى همسرم مى‏گذشت، شرايط سخت‏تر مى‏شد. او به شدت تحت مراقبتهاى پزشكى خانم دكتر سرور آهى در درمانگاهى واقع در خيابان اميريه قرار داشت. با اصرار من و همسرم قرار بود كه عمل زايمان را خود خانم دكتر به عهده بگيرد.
خلاف قول و وعده‏اى كه خانم دكتر داده بود، وقت موعود به مرخصى رفته و در درمانگاه حاضر نبود. به جاى او يك پزشك مرد كشيك آن شب بود. زمانى اين خبر را به ما دادند كه ساعت 11 شب بود و از حضور ما در آنجا دوازده ساعت مى‏گذشت. شرايط وخيم، بحرانى و مخمصه‏آميزى پيش رو بود. مسئولين درمانگاه اعلام كردند كه امكان آوردن پزشك زن بر بالين همسرم نيست. تصميم گرفتم او را به جاى ديگرى ببرم، ولى كادر درمانى ممانعت كردند و حال او را وخيم گزارش دادند. آنها گفتند حمل و نقل همسرم موجب به خطر افتادن جانش مى‏شود و اجازه خروج ندادند. از اين‏رو بين من و آنها درگيرى پيش آمد.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.