شماره 130    |    13 شهريور 1392

   


از تبعید تا پیروزی

آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی از جمله علمایی است که از ابتدای دهه 1340 و همزمان با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، مبارزات خود علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد و در این راه متحمل زندان‌ها و تبعیدهای بسیاری شد انتشار مجله «درس‌هایی از مکتب اسلام»، انتشار مقالات کوبنده علیه حکومت در روزنامه‌های کثیرالانتشار و ایراد سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها، از شاخص‌ترین فعالیت‌های ایشان علیه حکومت پهلوی بود.


نگاهی به کتاب «کالک های خاکی»

کتاب «کالک های خاکی» به قلم گلعلی بابایی و حسین بهزاد که با تازگی از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده، خاطرات سردار محمد علی جعفری از مقطع تولد در تابستان 1335 تا سا 1361، سالروز فقتح خرمشهر را روایت میکند که بدلیل برخورداری از متن پر محتوا و نثری روان، برای مخاطبان جذابیتهای لازم را دارد. یکی از نکات جالبی که در این اثر می توان به آن اشاره کرد ذکر خاطرات دیگر حاضرانی است که دراین وقایع حضور داشتند و جنگیدند. مؤلف هر کجا که احساس می کند ذکر خاطرات دیگر فرماندهان و رزمندگان از عملیاتهای مختلف ضروری است.


نخست وزیرِ پیژامه پوش -3

نوبت دومِ مذاکره با حسیبی، برابر قراری كه روز پیش هنگام جدا شدن از هم داده بودیم، فردای آنكه روز 13 نوامبر بود، در هتل دربند انجام می‏شد؛ اما حسیبی حدود ساعت 4 بعدازظهر كه نزدیك غروب بود پیدایش شد. به احتمال، این (دیر آمدن) هم تاكتیك حسیبی بود كه هیأت ایده‏میتسوُ‏ را عصبی بكند. به هر روی، ما چهار نماینده ایده‏میتسوُ‏ و حسیبی در اتاق كیسوُكه ایده‏میتسوُ‏، مدیرعامل این شركت، به گفت‏وگو نشستیم. برابر «یادداشت نوشته ایده‏میتسوُ‏ مدیرعامل این شركت»، حسیبی در آغاز این دیدار موضوعِ چگالی نفت را مطرح كرد؛ زیرا که طرف ایده‏میتسوُ‏ واحد كیلولیتر را به كار می‏بُرد، و در ایران به رسم سابق تُن بلند انگلیسی (معادل ۱,۰۱۶ تُن عادی) معمول بود. چگالی یا غلظت انواع نفت به تناسب كیفیت آن فرق دارد، و وزن مخصوص انواع نفت هم تفاوت می‏كند.


تاریخ نویسی جز با تکیه بر آگاهی ملی امکان پذیر نیست-7 و پایانی

این ادعا هم قابل بحث است. در این مورد چیزی نگفته‌ام بنابراین جوابی نمی‌دهم، اما به‌طور مشخص گفته‌ام مترجم بد ماکیاوللی است و در کتابی در دویست صفحه نشان داده‌ام. کجای این حرف کلی است. شما بحث دیگری را وارد می‌کنید و از مقدمه خودتان نتیجه‌ای می‌گیرید که درست نیست. احمد بستانی: جناب آقای دکتر! اگر کسی آشوری را نشناسد و جوابیه شما را در مهرنامه بخواند، تصور می‌کند که او آدم بی‌سواد و بی‌مایه‌ای است که جرات کرده و شهریار را ترجمه کرده است. درحالی‌که جوابیه آشوری به شما، چون در چند جا تعریفی از شما به دست می‌دهد، منصفانه‌تر به نظر مخاطب می‌رسد.


شب های بی مهتاب

«شب های بی مهتاب» خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی سرهنگ شهاب الدین شهبازی است که کار مصاحبه و تدوین آن توسط پژوهشگر و نویسنده فعال عرصه تاریخ انقلاب، آقای محسن کاظمی انجام شده و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. این کتاب در ده فصل به بیان خاطراتی از شهاب الدین شهبازی از سال های آغازین انقلاب، شروع جنگ، سال های جنگ و دوره اسارت وی می پردازد.


دانشگاه شیکاگو یا کلمبیا، کدام یک آغازگر تاریخ شفاهی نوین است؟

دانشگاه شیکاگو که ازسال 1892 تأسیس شد، به سرعت در حوزه جامعه‏شناسی کاربردی شهری توانست مکتب شیکاگو را که رویکردی عمدتاً محیط شناختی داشت بنیان نهد. انگیزه اصلی اجتماعی که ظهور مکتب شیکاگو را توجیه می‏کرد رشد سرسام‏آور جمعیت‏های شهری و ورود مهاجران و مشکلات آنها و به طور کلی معضلات روزافزون اجتماعی در شهر‏ها بود. روش‏های این مکتب، عمدتاً مشاهده‏های دقیق واقعیت‏های اجتماعی، تدوین توصیف‏ها و تک‏نگاری‏های شهری و تلاش برای ترسیم زندگینامه‏هایی از خانواده‏های مهاجر و تحلیل آنها و تمام مسائل مربوط به شهر بود که با هدف، ایجاد اصلاح اجتماعی،کاهش تنش‏ها و بهبود سازوکارهای حیات شهری بود.


انتشار کتاب تاریخ حقوق مدنی توسط دانش‏آموزان دبیرستان دیوید کلارک اورست

وستنWeston، ویسکانسینWisconsin، آمریکا- هفته آینده دانش آموزان مدارس منطقهدیوید کلارک اورست که اعضا باشگاه تاریخ شفاهی هستند بیست و سومین کتاب حرفه‏ای منتشرشده خود را رونمایی خواهند کرد. حدود 60 دانش آموز برای تهیه کتابی با عنوان «طولانی‏ترین مبارزه‏ی ملی: نگاهی بر جنبش حقوق مدنی مدرن» بیش از 2 سال وقتشان را صرف مصاحبه با صدها نفر در سرتاسر کشور کردند که عضو جنبش حقوق مدنی بودند. پاول آلکسونPaul Aleckson ، هماهنگ کننده‏ی مطالعات اجتماعی دبیرستان اورست، 15 سال پیش باشگاه طرح تاریخ شفاهی را ایجاد کرد تا دانش آموزان از آنچه در پایه هشتم و دهم در کلاس‏های تاریخ فراگرفته اند استفاده کنند.


پانوس لندن پس از 26 سال تعطیل‏ می‏شود

پانوس Panos لندن، مکانی برای برنامه بین‏المللی فعالیت‏های مربوط به جمع‏آوری شهادت‏های شفاهی، پس از 26 سال فعالیت در زمینه ارتباطات برای توسعه در اقصی نقاط جهان، در شرف تعطیلی است. شبکه بین‏المللی موسسأت پانوس (آفریقای جنوبی، آفریقای شرقی، آسیا، کارائیب و اروپا) به کار خود در جهت تقویت و رساندن صدای فقرا و محرومین جهان ادامه خواهند داد. اولیویا بنت Olivia Bennett، موسس برنامه شهادت شفاهی و سیوبان وارینگتون Siobhan Warrington، مشاور فعلی شرکت‏هایی که در پانوس لندن مشغول به کار هستند، فعالیت 20 ساله طرح‏های بین المللی شهادت شفاهی را گزارش‏ می‏دهند:


نقش عمان وسلطان قابوس در اصلاح روابط ايران و منطقه-1

پس از پيروزي انقلاب روابط ايران و كشورهاي حاشيه خليج فارس با فراز و فرودهاي فراواني مواجه گرديد. برخي كشورها سطح روابط و مناسبات خود را به پايين‌ترين سطح رساندند. كشور پادشاهي عمان با آنكه در ابتدا سطح روابطش پايين و در حد كاردار بود ولي به تدريج به دليل اهميت و توانمندي در ايفاي نقش‏هاي مهم منطقه‌اي سطح روابطش را از كارداري به سفارت ارتقاء داد. در اينجا بخش‏هايي از خاطرات حاج محمد عرب معاون اداري مالي وزارت امور خارجه (66-1360) و اولين سفير ايران در مسقط (72-1367) را با كمك جمعي از ديپلمات‏ها و همكاران آن مقطع در نمايندگي ايران به تصوير درآمده است.


معجزه کتاب در اثرگذاری آن بر سرنوشت انسان‌هاست

معصومه آباد، نویسنده «من زنده‌ام» و عضو شورای اسلامی شهر تهران در سی‌و یکمین نشست هم‌اندیشی بانوان راوی گفت: برخی خاطرات فقط در کلمه‌ای که نوشته شود می‌گنجد؛ نه در کلمه‌ای که بیان شود. گاهی بیان خاطرات در قالب کتاب سرنوشت انسا‌ن‌ها را تغییر می‌دهد و این تفاوت میان کتاب و کلام و معجزه کتاب است. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، سی‌و یکمین نشست هم‌اندیشی بانوان راوی، عصر گذشته، سوم شهریورماه 1392 با حضور معصومه آباد، نویسنده کتاب «من زنده‌ام» و عضو شورای اسلامی شهر تهران و با همراهی بانوان راوی هشت‌سال دفاع مقدس در گالری اتفاق حوزه هنری برگزار شد.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

ـ ثبت تاریخ شفاهی، در سیر داستان یک مجموعه تلویزیونی مطرح شد. سریال «نوشدارو» به تهیه کنندگی علی لدنی و کارگردانی جواد اردکانی از شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی ایران در حال پخش است. داستان سریال درباره کسانی است که در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و در نهاد جهاد سازندگی، همسنگر بوده‌اند و بعد از جنگ در صنعت نفت مشغول فعالیتند.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۴۷)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


 فرداى آن شب، دانشجوى اصفهانى را خواستند و آزادى او را اعلام كردند. وى لباسهايش را برداشت و با ما خداحافظى كرد و رفت. او رفت و از سرانجامش هيچ‏اطلاعى ندارم، ولى هرگاه به ياد مقاومت قهرمانانه‏اش مى‏افتم، او را در دل تحسين مى‏كنم. او واقعا فردى مبارز و مقاوم بود و تا آخرين روز، نه تنها به مأمورين حتى به ما هم نگفت كه چه‏كاره است و چه كرده؛ از برخورد و رفتار او پيدا بود كه به گروههاى مسلحانه كوچك و مسلمان وصل است و براى بار اول بود كه به زندان مى‏آمد. او نيز هيچ وقت از من نپرسيد كه براى چه دستگير شده‏ام و كه هستم. من هميشه از او به عنوان يك فرد مؤمن، معتقد و مبارز و مقاوم ياد مى‏كنم كه در آن زمان نماز خواندن و روزه گرفتنش، با آن حال نزار، براى ما طمأنينه خاطر و آرامش بخش بود. اميدوارم كه عاقبتش هم ختم به خير شده باشد.
سه روز پس از افشاى خبر قرار منع تعقيب من توسط رسولى، حدود 15 آبان ماه سال 1352، زندانبان آمد و اعلام كرد كه لباسهايت را جمع كن، آزادى.(1)  سپس چشمهايم را با چشمبند بست و از بند بيرون آورد. نزديك در آهنى بزرگ عقب زندان، چشمبند را از چشمهايم برداشت. قبل از اينكه از در خارج شوم منوچهرى دستم را گرفت و خطاب به بقيه مأمورين گفت كه برگردند. بعد با دست به سينه من زد و گفت: «احمد! تو مى‏روى و چريك مى‏شوى اگر يك دفعه ديگر تو را بگيرم مادر... هستم اگر درجا تيرى توى سرت خالى نكنم! هيچ مطلب، اعتراف و اطلاعى از تو نمى‏خواهم، فقط يك تير توى مغزت خالى مى‏كنم، تا همه راحت شوند. هرجا ببينمت، مى‏زنمت. پس حواست باشد وقتى چشمت به من افتاد، بدان كه مرده‏اى...» من در دل به عقده‏اى كه او داشت خنديدم و گفتم كه خدا را چه ديده‏اى شايد من تو را زدم و كشتم!
او تا در باغ ملى با من آمد و كلى تهديد و ارعاب كرد، سپس من با يك جفت دمپايى كه به پا داشتم راهى منزل شدم. درحالى كه وقتى مرا به كميته مى‏بردند، يك جفت كفش ورنى نو كه براى روز داماديم بود به پا داشتم... ماشينى را دربست گرفتم و چون پول نداشتم آن را تا در خانه بردم و از منزل پانزده ريال آورده و كرايه‏ام را پرداختم. راننده تاكسى هم از دريافت اين مبلغ خوشحال شد و از آنجا دور شد.

ارزيابى از كميته مشترك
كميته مشترك ضدخرابكارى، با اينكه تشكيلاتى نوپا بود، ولى مخوف و قدرتمند بود. گرچه دوره زندان من در آنجا كوتاه بود، ولى توانستم تجربه فراوانى را كسب كنم و بيشتر به فنون و اصول مبارزه آشنا شوم.
در كميته بود كه رمز موفقيت پنهان نگه‏داشتن مطالب و اطلاعات را حتى از هم‏سلوليهايم به صورت عملى تجربه كردم. در آنجا با تعدادى از بچه‏ها روى در و ديوار سلولها و حتى دستشوييها هشدارهايى مبنى بر حفظ اطلاعات مى‏نوشتيم. مانند: «بچه‏ها! مراقب باشيد از هر دو نفر يك نفر جاسوس است.» از اين رو حتى هم سلوليهاى من، اطلاعات دقيقى از خود و فعاليتهايشان برايم نگفتند. افراد همديگر را به نام نمى‏شناختند و تنها يكديگر را با نام شماره سلول صدا مى‏زدند. مثلاً مرا با عنوان «شماره 17» مى‏شناختند.
در كميته از نزديك قدرت و توفيق و تأثير روحانيت (چون آقاى لاهوتى) را حتى بر نيروهاى ساواك و مأمورين جبار كميته لمس كردم. همچنين شقاوت، سنگدلى و بى‏رحمى جلادان خون آشامى چون منوچهرى و رسولى را ديدم و چشيدم.
بعدها، بسيار به اين موضوع فكر كردم كه چرا بدون علت، نزديك به چهل روز در كميته مشترك زندانى شدم؛ ولى به جواب مشخص نرسيدم، جز اينكه حدس مى‏زنم خدا مى‏خواسته من در بند شوم تا در آنجا از دو زندانى كه سبعانه شكنجه شدند، پرستارى كنم و ابزار و سبب مراقبت از آنها باشم.

سرانجام محاصره
وقتى وارد منزل شدم، مادرم مات و مبهوت نگاهم مى‏كرد. حال ناخوشى داشت. پدرم را ديدم كه بر اثر حادثه آن شب، همچنان دست و دهانش رعشه و لقوه داشت. همسرم نيز كه نوعروس بود و به اصطلاح تازه به خانه بخت آمده در كنار آنها بود. جلو رفته و دست و روى پدر و مادرم را بوسيدم. چشمهاى مادرم غرق در اشك شد. سراغ همسر و فرزندان حاج مهدى را از همسرم گرفتم. گفت همگى فرار كرده‏اند. بى اختيار چهره‏ام باز شد و خنده بر لبانم آمد. قضيه فرار و اختفاى حاج مهدى، همسر و فرزندانش خيلى جالب است.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.