شماره 129    |    6 شهريور 1392

   


حمزه‌زاده: جاده جنگ، یک دوره تاریخی را به خوبی شرح می‌دهد

محمد حمزه‌زاده گفت: این‌که می‌گویند پس از انقلاب، رمان قابل توجه در موضوع انقلاب یا دفاع مقدس که قابلیت جهانی شدن را داشته باشد، خلق نشده، یک اتهام است. مدیر انتشارات سوره‌ی مهر که از مهم‌ترین ناشران حمایت‌کننده از خلق آثار داستانی در حوزه‌ی انقلاب و دفاع مقدس است، در پاسخ به سؤال خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، مبنی بر این‌که برخی معتقدند با همه‌ی حمایت‌های نهادهای دولتی و شبهه دولتی چرا رمانی که بتواند به نوعی معرف رمان انقلاب در ایران و خارج کشور باشد، خلق نشده است، گفت: خلق داستان تنها مربوط به یک دوره تاریخی خاص مثلا چند ماه قبل و بعد از انقلاب نیست؛


جاده جنگ؛ در بوته نقد تاریخی

سوم شهریور 1320 ایران به اشغال متفقین درآمد. خراسان محل اسکان و عبور روس‏هاست؛ شهر مشهد در تسخیر روس‏هاست. یکی از دلایلی که موجب شد رمان «جاده جنگ» را با نگاه انتقادی مورد بررسی قرار دهم، نخست این بود که شاهد بودم رمان‏نویس در جستجوی منابع تاریخ شفاهی بود و در سال 1385 برخی از مصاحبه‏های طرح تاریخ شفاهی شهریور 1320 مطالعه و یاداشت‏برداری می‏نمود. دیگر آنکه این رمان به حوادث شهریور 1320 در خراسان پرداخته است. هرچند محققان و کسانی که در جستجوی تاریخ هستند به رمان‏ها در حد خلق یک داستان می‏نگرند و انتظار ندارند این نوشته‏ها مستند باشد. در اینجا فقط از جهت این که میزان اطلاعات تاریخی یک رمان مورد سنجش قرار گیرد، در این نوشتار به بررسی رمان جاده جنگ پرداخته می‏شود.


خاطرات سیاسی قوام‌السلطنه

خاطرات قوام‌السلطنه درباره‌ چگونگی تأسیس فرقه‌ دموکرات آذربایجان به کوشش غلامحسین میرزاصالح منتشر شد. این نویسنده و پژوهشگر تاریخ درباره‌ کتاب «خاطرات قوام‌السلطنه» معتقد است: «این کتاب شامل خاطرات قوام‌السلطنه در دوره دوم و سوم نخست‌وزیری اوست. در سال‌های دهه 1320 تا 1330 که ایران گرفتار حزب‌بازی،‌ توده‌بازی، از بین رفتن آدم‌ها و شخصیت‌ها و شعارهای مختلف است، قوام‌السلطنه خاطرات خود را نوشته است که نویسنده این نوشته‌ها را به واسطه‌ یکی از دوستانش به دست آورده و در قالب کتاب تدوین و منتشر نموده است».


آیت‌الله بروجردی، پهلوی‌ها و غربی‌ها

پیش‌تر نوشته بودم که سالگرد مراجع تقلید را طبق تاریخ قمری برگزار می‌کنند و امام خمینی تنها مرجع تقلیدی است که سالگردش طبق تاریخ شمسی برگزار می‌شود. طبق تاریخ قمری، امروز پنجاه و چهارمین سالگرد رحلت آیت‌الله‌العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی است. این مرجع تقلید نامدار معاصر در روز ۱۳ شوال ۱۳۸۰ قمری برابر با ۱۰ فروردین ۱۳۴۰ شمسی در قم درگذشت. چهار سال پیش به مناسبت پنجاهمین سالگرد ایشان در نوشته‌ای با عنوان «آخرین نماد مرجعیت واحد شیعی، نخستین مرجع جهانی شیعه» به برخی ابعاد حوزوی و اجتماعی مرجعیت ۱۶ ساله ایشان پرداخته بودم.


نقد کتاب جدید دکتر یرواند آبراهامیان

در آستانه شصتمین سالگرد رویداد تاریخی 28 مرداد 1332، بحث درباره ریشه‌ها، چگونگی وقوع، تبعات و آسیب شناسی آن همچنان ادامه دارد. با وجود نگارش و انتشار صدها مقاله و کتاب و برگزاری چندین نشست و همایش در این موضوع در سراسر جهان، هنوز پس از گذشت شش دهه نه تنها در میان افکار عمومی و رسانه‌ها، که بین جامعه پژوهشگر و تاریخ‌ نگار ایرانی و غیرایرانی بحث در این باره ادامه دارد. کمتر رخدادی در تاریخ معاصر ایران همانند ماجرای 28 مرداد 1332 است که از عنوان آن گرفته تا جزییات و دامنه و تبعات آن، این گونه محل اختلاف جدی دیدگاه‌های بوده و در طول زمان نیز گذشت زمان، نظرها را نسبت به آن را تشدید و یا ترمیم کرده است.


بازخوانی سیاست‌های متاثر از انقلاب اسلامی در «بهشتی از زبان بهشتی»

«بهشتی از زبان بهشتی» عنوان کتابی است که در سه جلد، به خاطراتی از شهید آیت‌الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی و یادداشت‌هایی به قلم او درباره انقلاب اسلامی ایران و سیاست‌های اتخاذ شده متاثر از وقوع آن می‌پردازد. فرامرز شعاع حسینی که تحقیق و تدوین خاطرات و یادداشت‌ها شهید آیت‌الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی را از سال 1383 برعهده داشته‌ است، در نگارش «بهشتی از زبان بهشتی»، تالیفات و آثار به‌ جا مانده از این شهید و کتاب‌ها و نشریاتی را که درباره این شخصیت انقلابی و سیاسی تاریخ معاصر نگاشته شده بود مورد مطالعه و پژوهش قرار داده است.


آرشیوهای روسیه اطلاعات باارزشی درباره تاریخ ایران دارند

نشست «پژوهش‌های ایرانی در سنت‌پترزبورگ» (22 مردادماه) برپا شد. گودرز رشتیانی، پژوهشگر تاریخ گفت: روسیه را می‌توان سرزمین آرشیو دانست. در گنجینه‌های آن اطلاعات بسیاری از دوره‌های مختلف ایران نیز موجود است که برای پژوهش‌های تاریخی ایران اهمیت بسیاری دارند و باید از آن‌ها بهره گرفت. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نشست «پژوهش‌های ایرانی در سنت‌پترزبورگ» با سخنرانی گودرز رشتیانی، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ مردم قفقاز درباره دیده‌ها و پژوهش‌های ایران در روسیه و محسن جعفری‌مذهب، عضو هیات علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی،‌ سه‌شنبه (22 مردادماه) در ساختمان گنجینه اسناد ملی برگزار شد. گودرز رشتیانی در این نشست با اشاره به این‌که 15 ماه در پترزبوگ به سر برده،‌ گفت: موضوع پایان‌نامه دکترایم درباره روابط ایران و روسیه از سقوط صفویه تا آغاز قاجار است. به همین منظور و برای دسترسی به اسناد و اطلاعات آرشیوی به‌ویژه آرشیوهای شخصی «ولادیمیر مینورسکی» به این کشور سفر کردم.


تاریخ نویسی جز با تکیه بر آگاهی ملی امکان پذیر نیست-6

رساله‌های دکترای دولتی از نوع خاصی بود. معمولا یک رساله اصلی نوشته می‌شد که به آن تز بزرگ گفته می‌شد و بسیاری رساله‌ای تکمیلی هم می‌نوشتند که در واقع به یکی از مباحث فرعی رساله اصلی می‌پرداخت. رساله من به صورتی که ثبت شده بود، می‌بایست از یک رساله بزرگ، شامل تفسیر اصول فلسفه حق ۱۸۲۱ و بعد، و یک رساله دیگر در دو بخش مفصل تکوین اندیشه سیاسی هگل تا ۱۸۰۶ و نیز تفسیر سیاسی پدیدار‌شناسی هگل فراهم می‌آمد. بخش نخست با تفصیلی که پیدا کرده بود در سال ۶۲ به پایان رسیده بود، با مشکلاتی که برای ادامه کار پیش آمده بود، ناچار اندکی پس از آن از‌‌ همان بخش دفاع کردم و به ایران برگشتم.


نخست وزیرِ پیژامه پوش -2

طرف ایده‏میتسوُ‏ اصرار داشت كه تخفیف 30 درصد منظور شود، و با تأكید می‏گفت: «با چنین تخفیفی است كه می‏توانیم قدرت رقابتمان را در بازار ژاپن حفظ كنیم». هنوز مسأله دیگری باقی بود. واحد اندازهگیری نفت در ایران «تُن بلند»، و همان واحد معمول شركت نفت انگلیس و ایران بود، كه اكنون برابر 016/1 تن است. لازم بود که وزن به كیلولیتر كه معمول ژاپن بود حساب شود. آنگاه، در پاسخ به پیشنهاد مصدق نخست‏وزیر، طرف ایده‏میتسوُ‏ تصمیم گرفت كه تدبیری در كار بیاورد که تخفیف 30 درصد در قیمت CIF تحویل ژاپن در اصل محفوظ بماند. كیسوُكه ایده‏میتسوُ‏ می‏گوید: «ما فكر می‏كردیم كه بآسانی می‏توانیم تخفیف 30 درصد بگیریم؛ اما مصدق گفت كه نمی‏توانند این اندازه تخفیف بدهند.


ثبت و ضبط تاریخ مینوت در داکوتای شمالی

مینوت الکترونیک جلسه تاریخ شفاهی برگزار می کند. کارورزان دانشجوی تاریخ امیدوار هستند در جشنواره پاییزه در مرکز مینوت روز شنبه گذشته افراد کلی برای آنها صحبت خواهند کرد. مینوت الکترونیک، موزه و آرشیوی اینترنتی دانشگاه ایالتی مینوت، جلسه‏ای در مورد تاریخ شفاهی از ساعت 11 صبح تا 1 بعد از ظهر در موزه هنری تاب Taube)) برگزار خواهند کرد. جشنواره پاییزه مینوت روز شنبه گذشته از ساعت 10 صبح تا 5 بعد ازظهر دایر بود. امی لیسنر Amy Lisner)) هماهنگ کننده این طرح گفت: درگیر شدن و کار در مورد تاریخ ملی تجربه بزرگ و ارزشمندی برای کارورزان ما است و فرصتی برای به اشتراک گذاشتن آنچه در مورد مینوت و مناطق اطراف می دانند فراهم می سازد. ما از اینکه افراد خاطراتشان را به اشتراک بگذارند استقبال می کنیم.


بنیانگذار طرح تاریخ شفاهیِ دانشگاه ویرجینیا، جیمز استرلینگ یانگ درگذشت

جیمز استرلینگ یانگ(James Sterling Young) که یگانه طرح تاریخ شفاهی آمریکا را با هدف تمرکز بر رؤسای جمهور آمریکا در مؤسسة تحقیقاتی میلرسِنتر Miller Center ِدانشگاه ویرجینیا بنیاد نهاد، در سن هشتادوپنج‌سالگی چشم از جهان فرو بست. یانگ در مؤسسة تحقیقاتی میلرسِنتر، تاریخ شفاهی رؤسای جمهور امریکا، جیمی کارتر(Jimmy Carter)، رونالد ریگان(Ronald Reagan)، جُرج اچ.دابلیو. بوش(George H.W. Bush)، بیل کلینتون(Bill Clinton) و سناتور پیشین، ادوارد کندی(Edward Kennedy) را هدایت کرد. کندی مبنای خاطرات خود، «قطب‌نمای واقعی“True Compass”»، را بر اساس ده‌ها مصاحبه با یانگ قرار داد. مدیر فعلی طرح تاریخ شفاهی ریاست جمهوری، راسل رایلی(Russell Riley) در بیانیه‌ای گفت، یانگ بیش از چهارصد جلسه تاریخ شفاهی را برای طرح‌های مختلف مؤسسة تحقیقاتی میلرسِنتر ثبت کرد.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

علیرضا قهاری، رییس هیأت مدیره‌ انجمن مفاخر معماری ایران از آغاز تهیه‌ «تاریخ شفاهی» کاخ گلستان (نخستین اثر ثبت جهانی‌شده‌ تهران) توسط موسسه‌ «تاریخ شفاهی معماری و شهرسازی ایران» خبر داد.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۴۶)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


بيمارى پر سر و صدا

روزهاى آخرى كه من در كميته مشترك بودم به خاطر روزه جسمم نحيف و ضعيف شده بود. زيرا غذاى گرم نمى‏خوردم. ناهار را به عنوان افطار و شام را در سحر مى‏خوردم. علاوه بر آن به خاطر چرك و خون بدن آن دانشجوى جوان فضاى سلول غيربهداشتى و آلوده بود و امكان فاسد شدن غذاى مانده را چند برابر مى‏كرد.
روزى پس از خوردن سحرى احساس دل درد شديدى كردم. مى‏بايست به دستشويى مى‏رفتم. ولى به خاطر مقررات داخل زندان بايد تا ساعت مقرر صبر مى‏كردم. دقايقى منتظر شدم، اما تاب و تحملم به‏سر رسيد. شروع كردم به زدن در، نگهبان گفت: «بى خود در نزن، اگر وقتش باشد خودمان در را باز مى‏كنيم، هنوز وقتش نشده...»
نيم ساعت ديگر گذشت و من دايم اين پا و آن پا مى‏كردم و با دست شكمم را گرفته بودم. خيلى بى‏تاب شدم. وضعيت دردآور و رقت انگيزى بود. بى اختيار با ضربات سنگين مشت و لگد به در كوفتم. بى فايده بود. به كوفتن در ادامه داده و فرياد كشيدم: «من اسهال دارم.» نگهبان گفت: «... شده، خفه شو، وگرنه خودم خفه ات مى‏كنم.» گفتم: «هركارى مى‏خواهى بكن، من ديگر طاقت ندارم. مريضم، اسهال دارم...»
همچنان با لگد به در مى‏كوفتم و از عمق جان فرياد مى‏كشيدم. شايد اين فريادها كمى از دردم مى‏كاست. بى‏فايده بود، باز هم در را زدم و ديگر بريده بودم و با صداى ضعيف شده داد زدم: «هفده، هفده...» ناگهان ديدم تمام سلولها شروع به كوبيدن در سلولها كرده و يك‏صدا و هماهنگ مى‏گفتند: «هفده، هفده، هفده، هفده...» حالت خاصى پيش آمد. گويا همه با من احساس همدردى مى‏كردند. در زندانى كه هيچ‏كس جرئت و جسارت حرف زدن نداشت، صداى اعتراض طنين‏انداز شده بود.
صداى تاق، تاق،... درها و هفده، هفده... زندانيها بيشتر شبيه به يك شورش بود. زندانبان احساس خطر كرد، سريع و با ترس آمد در سلول را به رويم گشود. من دويدم، چطورى؟ و با چه سرعتى؟ گفتنى نيست. درد امانم را بريده بود. عرق از سر و رويم مى‏ريخت. تا در دستشويى را باز كردم، آنچه كه نبايد بشود، شد. تمام لباسم و كف توالت آلوده شد. بعد هم سلوليم برايم شلوار و پيراهن ديگرى آورد تا با لباسهاى آلوده‏ام تعويض كنم.
شايد هر نيم ساعت يكبار درد ناحيه شكمم را مى‏گرفت و مى‏بايست به دستشويى مى‏رفتم. پس از آن حادثه و سر و صدا، هر وقت نگهبان را صدا مى‏زدم او به شتاب مى‏آمد و در را مى‏گشود. جالب اينكه با آن حال نزار و مريض، روزه آن روز را نيز گرفتم.

ديدار با حجت‏الاسلام لاهوتى

در ساعتى بعد از افطار، طبق يك برنامه تنظيم شده، زندانبان در سلول را براى رفتن به دستشويى مى‏گشود. يك روز پس از آن بيمارى پر سر و صدا، وقتى از دستشويى خارج شدم، ناگهان مأمورى محكم دستم را گرفت و در راهرو به دنبال خود كشيد. به انتهاى راهرو كه رسيد به طرفى پيچيد، دم در سلولى ايستاد. از آنچه كه ديدم جا خوردم. حاج آقا لاهوتى پايش را باز كرده و نشسته بود. سلام و عليك كردم. خواستم كه وارد سلول شوم، مأمور دستم را كشيد. فهميدم كه بايد در همان جايى كه هستم، بايستم. آقاى لاهوتى پرسيد: «احمد! تو را هم گرفته‏اند؟» گفتم: «بله، حاج آقا» گفت: «صدايت را مى‏شنيدم». پرسيد: «وحيد هم اينجاست؟»، گفتم: «بله او را يكبار ديده‏ام». گفت: «تو اصلاً هيچ ارتباطى با من ندارى، كار من به تو چه مربوط است!». گفتم: «حاج آقا من اصلاً شما را فقط در زندان قزل قلعه ديدم و آشنا شدم. بعد از آن هم هيچ ارتباطى با شما نداشتم!» او گفت: «من هم به آنها همين را گفتم، گفتم كه من احمد را فقط يك‏مرتبه در زندان ديدم... مى‏خواستم در معرفى همسر به او كمك كنم، ولى خودش كسى ديگر را پيدا كرد و به دنبال زندگيش رفت.» گفتم: «حاج آقا اينها مرا به خاطر حاج مهدى گرفته‏اند، درحالى كه من از او هيچ اطلاعى ندارم و بى‏گناه اينجا هستم.» گفت: «مرا هم بى گناه گرفته‏اند. گيريم وحيد كارهايى هم كرده باشد، به من ارتباطى ندارد. او بچگى كرده است. مثل اينكه با يكى دو تا از بچه‏هاى مدرسه‏اشان با چاقو به يك پاسبانى حمله... بعد موضوع را در مدرسه تعريف مى‏كنند و به اين ترتيب به گوش مأمورين مى‏رسد و آنها را دستگير مى‏كنند. وحيد را خيلى مى‏زنند تا بگويد مهدى احمد رهبر و پدرم مشاور من بوده‏اند. احمد! من مى‏دانم كه تو بى‏تقصيرى و تازه ازدواج كرده‏اى، ولى بدان كه مرا هم بى‏گناه گرفته‏اند...»
خلاصه ما در آنجا صحبتها و مواضعمان را هماهنگ و يكى كرديم. سپس گروهبان مرا به سلولم بازگرداند. آن شب تا صبح نخوابيدم و مسائل مختلف چون حمله وحيد به پاسبان، اختفاى حاج مهدى و اينكه حاج آقاى لاهوتى توانسته با كلام نافذش مأمور را تحت تأثير خود قرار دهد، فكر مى‏كردم و كمى هم مى‏ترسيدم كه نكند سر آقاى لاهوتى هم كلاه گذاشته باشند. ولى بعدها به قدرت كلام و نفوذ او بيشتر ايمان آوردم.

به‏سوى آزادى

حدود بيست روز بود كه من در كميته مشترك به‏سر مى‏بردم. روزى در سلول باز شد و فردى متوسط القامه، نسبتا لاغر، با قيافه‏اى عادى وارد شد. منوچهرى و دو نفر ديگر همراه او بودند و مدام او را جناب تيمسار صدا كرده و احترام مى‏گذاشتند. ابتدا از دو هم‏سلولى ديگرم، علت و مدت دستگيريشان را سئوال كرد. سپس از من پرسيد: «تو كى هستى؟» گفتم: «احمد احمد» پرسيد: «جرمت چيست؟» به او توضيح دادم كه جرمى ندارم و مرا گروگان نگه‏داشته‏اند تا برادرم خودش را معرفى كند. و اينكه من بى گناهم و كارهاى او ربطى به من ندارد.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.