شماره 121    |    12 تير 1392

   


خاطره؛ فراتر از«حقيقت» اسناد واقعي

«بیان خاطره محصول يك فرآيند انتخاب شده است و طبيعي است كه با سكوت و فراموشي بخش‌هايي از آن همراه باشد. وقتي چيزي را به خاطر مي‌آوريم، به دنبال آفرينش هويتي براي خود هستيم كه گذشته و حال را هماهنگ كند. در عين حال نشان‌دهنده تمايلي براي باقي گذاشتن نشانه خاص ما بر جهانمان و بيان جهت‌گيري‌هاي مثبت يا منفي ماست. بنابراين خاطره عرصه‌اي فعال را به نمايش مي‌گذارد كه در آن به طور مداوم در مورد ادراكات خود از بودن در جهان و زندگي در آن، گفتگو مي‌كنيم.


یکصد سال طب نظامی در خراسان

سابقه پزشکی نوین در مشهد به تحولات بعد از انقلاب مشروطه بر می‏گردد. در واقع تغییر و تحولات ناشی ازانقلاب موجب شده تا در ساختار علمی- اجتماعی جامعه شاهد بروز اثرات قابل توجهی باشیم. ورود فناوری، رونق مسائل آموزشی، و آشنایی با تحولات مدرن عمده ترین مباحثی است که زمینه‏های گذر از سنت و رویکرد به تحولات نوین را به ارمغان آورده است.


نشست قصه گویی: کاوشی در اخبار تاریخی

اسلام آباد: این داستان که در هم تنیده با داستان پاکستان است، داستان های زندگی آنهایی است که این قصه را در طول دهه ها مشاهده کرده اند. آنها در میان واقعیت های قسمت هندی شبه قاره و مهاجرت به پاکستان زندگی کرده اند. در حالی که امیدوار بوده اند، اندوه و آشفتگی را شناخته اند و داستان هایی برای گفتن دارند.


آفریقا، سوازیلند: درک ‏معضل HIV (ایدز)

لیندیوی ماندی سیملون Lindiwe Mondy Simelone از شبکه سوانهپا SWANHEPPA (شبکه مبتلایان به ایدز درکشور سوازیلند Swaziland network of people living with HIV/AIDS) از طرحی بر اساس تحقیقات کمیتی، شواهد شفاهی و رسانه‏ها گزارش می دهد. لیندیوی هماهنگ کننده طرح و مصاحبه‏گر شواهد شفاهی است.


چهارمین نشست سراسری مسئولان دفاتر مطالعات و ادبیات پایداری حوزه‌های هنری

چهارمین نشست سراسری مسئولان دفاتر مطالعات و ادبیات پایداری حوزه‌های هنری كشور عصر روز شنبه 8 تیرماه 1392 با هدف بالا بردن سطح علمی نویسندگان و مسئولان دفاتر، بررسی سبك و سیاق پژوهشی در كتاب‌های تاریخ شفاهی و شیوه نامه برگزاری شب‌های خاطره، در دارالقرآن كریم زنجان آغاز شد. این نشست تاكنون در استان‌های تهران، اصفهان و مازندران برگزار شده است.


گزارش ششمین مجمع عمومی انجمن ایرانی تاریخ

ششمین جلسه مجمع سالانه ایرانی تاریخ روز پنج شنبه 6 تیرماه 1392 از ساعت 15 تا 18 در تالار حکمت پژوهشگاه علوم انسانی با حضور اعضای پیوسته و نماینده کمیسیون انجمن های علمی کشور برگزار شد. دکتر ولوی رئیس انجمن، در آغاز به بیان سخنان و ارائه گزارشاتی پیرامون روند فعالیت های انجمن پرداختند. ایشان گزارش مختصری از عملکرد انجمن که به صورت مبسوط در کتابچه ای در اختیار حضار قرار گرفت، پرداختند.


خودکشی تاریخ نگار فرانسه

دومينيک ونر (Dominique Venner) تاریخ‌ نویس و منتقد دولت فرانسه، در مقابل محراب کليسای تاریخی نوتردام واقع در مرکز پاریس که هر ساله ۱۳ میلیون نفر از این کلیسای ۸۵۰ ساله بازدید می‌کنند و به عنوان یکی از زیباترین نمادهای پایتخت فرانسه بشمار می‌رود، خودکشی کرد.(1) واژه خودکشی (Suicide) برای نخستین‌ بار در سال ۱۷۳۷ توسط دفونتن فرانسوی در آن به کار برده شد و این اصطلاح ۲۵ سال بعد یعنی در سال ۱۷۶۲ توسط آکادمی علوم فرانسه پذیرفته شد و جزو لغات فرهنگستان آن کشور شد.


نگاهي به زندگي سيدمحمد پاک‌نژاد، دانشگاهی درون‌گرا و مبارز

يكي از شهداي كم‌نام‌ونشان حادثه هفتم تيرماه 1360 در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي دکتر سيدمحمد پاک‌نژاد است كه شايد حتي با يك جست‌وجوي مفصل و پر و پيمان نيز نتوان در خصوص زندگي، كارنامه و تلاش‌هاي او چيز زيادي يافت. شهادت در نخستين سال‌هاي بازگشت از مهاجرت و اقامتي نسبتاً طولاني براي تحصيل در خارج از كشور، مهمترين دليل اين مهجوري بوده كه متأسفانه تا امروز نيز ادامه دارد. در سي و دومين سالگشت شهادت او همراه برادرش سيدرضا در آن حادثه جانگداز ، مناسب ديديم تا نظري بر زندگي‌اش بيفكنيم.


عکس‌ها به‌عنوان سند شیوه تاریخ‌نگاری را دگرگون کردند

افسانه نجم‌آبادی، استاد و پژوهشگر دانشگاه هاروارد در نشست «عکس و تاریخ» گفت: تا دهه‌های پیش تاریخ‌نگاری نوشته‌مدار‌ و بر اساس اسناد مکتوب بود اما با بازبینی این مساله بهره‌گیری از تاریخ شفاهی و استفاده از اسنادی مانند عکس، تاریخ‌نگاری را دچار دگرگونی کرد. عکس، تصویر و اشیا امروزه تاثیر بسیاری در تاریخ‌نگاری دارد. نشست «عکس و تاریخ» شنبه (8 تیرماه) با حضور افسانه نجم‌آبادی، پژوهشگر و استاد دانشگاه هاروارد، مهران مهاجر، فارغ‌التحصیل رشته عکاسی دانشکده هنرهای زیبا و کارشناس ارشد زبانشناسی، حسینعلی نوذری، پژوهشگر و استاد تاریخ، داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران و آزاده حسنین، فارغ‌التحصیل رشته تاریخ دانشگاه تهران در پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد.


ناگفته ها:خاطرات شهيد عراقي

«ناگفته‌ها» برخلاف آنچه امروز در عرصه خاطره‌نگاري رايج است محوريت را در تشريح رخدادها به راوي نمي‌دهد؛ از اين رو خاطرات شهيد مهدي عراقي را مي‌بايست پديده‌اي نادر در اين وادي ارزيابي كرد. به عنوان يك اصل كلي بايد اذعان داشت در روايتگري رخدادهايي كه راوي در آن نقش كليدي داشته، فراموش كردن خويشتن بسيار دشوار است، به ويژه در شرايطي كه عموم بازگوكنندگان - اعم از دارندگان وجهه و چهره مثبت يا منفي- خاطرات را فرصتي براي پرداختن به خود مي‌پندارند.


ما همه، یک مردم هستیم

ماهیت قوم بلوچ در گفت‌وگو با محمود زندمقدم به بهانه غربت مجموعه کتاب‌های «حکایت بلوچ»: دکتر محمود زندمقدم، استاد تاریخ و نویسنده مجموعه «حکایت بلوچ‌ است که گنجینه‌ای از اطلاعات درباره تاریخ، سنت‌ها، فرهنگ و اقتصاد بلوچ و نیز بلوچستان به دست ما می‌دهد. این مجموعه که تاکنون پنج جلد آن به چاپ رسیده و دو جلد ششم و هفتم در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در نوبت چاپ است، یادداشت‌های ایشان از سفرها و نیز سال‌های کار در این منطقه در دهه 50 به عنوان کارشناس سازمان برنامه است، یعنی دوره‌ای که اولین برنامه توسعه در بلوچستان اجرا شد.


خاطرات باستان شناسی اریک اشمیت در ایران

در سال 1310 شمسی موزه باستان شناسی و مردم شناسی دانشگاه پنسیلوانیا به اتفاق موزه هنر فیلادلفیا (که بعداً موزه هنر پنسیلوانیا شد) اولین گروه باستان شناسی را به ایران اعزام کردند. این پروژه که به هیات مشترک باستان شناسی در ایران مشهور است، شامل حفاری‌های عصر مفرغ در تپه حصار، نزدیک دامغان در شمال شرقی ایران و نیز شامل کاخ ساسانیان می‌شد که بر بقایای مکان‌های مسکونی پیش از تاریخ بنا شده بود. این کاخ مرکب از بناهای عظیم، به همراه گچ‌کاری‌های بی‌نظیر دوره‌ی پیش از اسلام بود.


آزادگان، تخته پرش ما برای رسیدن به آینده‌ای خوب هستند

حبیب احمدزاده گفت: این تصور اشتباه است که خاطرات آزادگان به گذشته تعلق دارد؛ آزادگان، تخته پرش ما برای رسیدن به آینده‌ای خوب هستند. اگر دو ـ سه نمونه از این افراد در هر جای دنیا بودند به قهرمان ملی تبدیل می‌شدند. به گزارش خبرنگار مهر، حبیب احمدزاده،نویسنده ادبیات دفاع مقدس در مراسم رونمایی از کتاب «سرباز کوچک امام» که عصر دوشنبه، دهم تیرماه در موسسه فرهنگی ـ هنری شاهد برگزار شد با اشاره به این‌که در این کتاب، تنها با خودی‌ها درباره آزاده مهدی طحانیان صحبت شده گفت: ...


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

حسین نصرالله‌زنجانی، مسوول دفتر مطالعات و ادبيات پايداری اداره كل امور استان‌هاي حوزه‌هنري، استان‌های گیلان،‌ کهگیلویه و بویراحمد، زنجان و یزد را به ترتیب فعال‌ترین استان‌ها در حوزه تدوین تاریخ‌شفاهی و خاطرات انقلاب اسلامی و دفاع‌مقدس عنوان کرد.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۳۸)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


بازجويى و بازپرسى

چند روز بعد از مواجهه من با سعيد محمدى فاتح، مأمورين به سراغم آمدند. چشمها و دستهايم را بسته و سوار اتوبوس كردند. سپس از اوين خارج شديم. در اتوبوس كنار دست من فردى آرام نشسته بود. از او پرسيدم: «شما كى هستيد؟» گفت: «يك بچه مسلمان!» گفتم: «اسم من احمد احمد است.» گفت: «اِ احمد احمد! عضو حزب ملل، حالت چطور است، اسمت را شنيده بودم.»
گفتم: «اسم شما؟!» گفت: «من هم محمد حنيف‏نژاد هستم .»(1) كمى جا خوردم، با هم گرم صحبت شديم، او براى بازخوانى پرونده‏اش مى‏رفت تا براى دادگاه دوم (تجديدنظر) آماده شود. به حنيف گفتم: «پشت سرت حرفهايى هست، مى‏گويند چرا به‏بچه‏هاى ديگر سازمان (مجاهدين خلق) حكم اعدام داده‏اند ولى به تو، نه!» گفت: «خودم هم اين حرفها را شنيده‏ام و مى‏دانم. به خدا قسم من در دادگاه خوب ايستادم، نمى‏دانم چرا آنها اين طور برخورد كردند! ولى اين بار در دادگاه تجديدنظر كارى مى‏كنم كه حكم اعدام مرا هم صادر كنند.» بعدها شنيدم كه حنيف در دادگاه تجديدنظر كتاب قانون راپرت كرده و به عكس شاه كوبيده است. دادگاه هم برآشفته و حكم اعدام وى را صادر مى‏كند.
وقتى به چهارراه قصر رسيديم اتوبوس وارد دادسراى ارتش (دادسراى نيروهاى مسلح) شد. همه از آن پياده شدند. چشمبندها را كه كنار زدند چهره شهيد محمد حنيف‏نژاد و حدود پانزده نفر از بچه‏هاى ماركسيست از گروه مسعود احمدزاده(2)  را ديدم. با هم احوالپرسى كرده و بعد براى بازخوانى پرونده و تعيين وكيل رفتم.
از همان روز مرا با 36 نفر از بچه‏هاى گروه احمدزاده همبند كردند. صبحها براى بازخوانى پرونده به چهارراه قصر رفته و بعدازظهرها به زندان بازمى‏گشتيم. بودن در ميان ماركسيستها دشوار بود، ولى مى‏بايست تحملشان مى‏كردم. آنها نيز وجود مرا مزاحم خود مى‏ديدند. با ديده شك و ترديد به من نگاه مى‏كردند. تا اينكه يك روز احمد احمدى، پزشكى كه از آنها بود، در جريان يكى از بازپرسيها با محمد حنيف‏نژاد برخورد كرد و به او گفت كه فردى با اين مشخصات بين ما هست كه نماز مى‏خواند و از معاشرت با ما پرهيز مى‏كند. شهيد حنيف‏نژاد مى‏گويد او از بچه مسلمانها و قابل اعتماد است، احمد قبلاً به خاطر فعاليتهايش در حزب ملل اسلامى به زندان رفته است. آنها با دريافت اين خبر شكشان نسبت به من برطرف شد و براى معذرت خواهى به نزدم آمدند. من به آنها گفتم كه برخوردشان طبيعى است چرا كه يكى از اصول خودم اين است كه مى‏گويم از دو نفر احتمالاً يكى جاسوس و ساواكى است.
پس از آن ديدار، رفتار آنها با من تغيير كرد و جاى بهترى را براى خواب به من دادند. در بعضى جلسات عمومى نيز مرا شركت مى‏دادند و براى برخى كارهايشان با من مشورت مى‏كردند. با تمام رابطه‏اى كه بين من و آنها ايجاد شد، رعايت طهارت از نجاست، بويژه هنگام صرف غذا سرلوحه كارهايم بود. من بدون رودربايستى ظرف غذايم را از آنها جدا كرده و يا اگر دست‏تر آنها به من مى‏خورد، خودم را آب مى‏كشيدم و آنها هم از اين برخورد من ناراحت نمى‏شدند؛ حتى خودشان هم سعى در رعايت حال من داشتند.
در يكى از جلسات عمومى، آنها نحوه دستگيرى و ساده‏لوحى رقيه دانشگرى را كه منجر به دستگيرى گسترده افراد گروه شده بود بررسى كردند. آنها مى‏گفتند كه رقيه دانشگرى در خانه تيمى توسط ساواك دستگير شد و در برابر شكنجه، اذيت و آزار ساواك مقاومت زيادى از خود نشان داد. هنگامى كه ساواك از به حرف درآوردن رقيه مأيوس شد، افسرى از شهربانى با فريب به او نزديك شده و خود را فردى مذهبى و دلسوز او جا مى‏زند. دانشگرى به خاطر رفتار فريبكارانه او، اعتمادش جلب شده و شماره تلفن مادرش را در اختيار او قرار مى‏دهد تا به اين طريق خبر سلامتى و علت غيبت طولانى خود را به خانواده‏اش برساند. افسر شهربانى هم شماره را در اختيار ساواك مى‏گذارد. به اين ترتيب با كنترل شماره تلفن خانه پدر رقيه دانشگرى باقى افراد نيز لو رفته و دستگير مى‏شوند.
روزى عليرضا ناب‏دل به من گفت كه با صمد بهرنگى و يك نفر سرباز از گروه خود، به كنار رودخانه ارس مى‏روند كه بهرنگى به داخل رود افتاده و غرق مى‏شود. آنها هم  نمى‏توانند او را نجات دهند. بعد در گروه تصميم مى‏گيرند كه شايع كنند صمد توسط ساواك كشته شده است. ناب‏دل درعمليات خلع سلاح كلانترى خيابان بوذر جمهرى (15 خرداد) در خيابان پاچنار تير خورده، زخمى و دستگير شد. او را به بيمارستان شهربانى منتقل كردند. بعد از گذشت 25 روز او خود را از طبقه دوم پايين انداخت تا فرار كند، ولى بر اثر اين پرش شكمش پاره شد و ساواك حدس زد كه او اطلاعات و حرفهايى دارد. او را تحت‏فشار گذاشتند. سرانجام ناب دل كه فكر مى‏كرد حتما افراد شاخه در اين مدت مخفى شده و محلهاى خود را پاك كرده‏اند، آدرس چند نفر را لو داد...
روزى حسينى وارد بند ما شد، بچه‏ها جلو او به احترام بلند شده و ايستادند، ولى من بلند نشدم. او بچه‏ها را كنار زد و به طرف من آمد، سپس سيلى محكمى به گوشم زد و گفت: «پاهايت قلم شده، نمى‏توانى بلند شوى...» من سكوت كرده و چيزى نگفتم. او به پرخاش و ناسزاى خود ادامه داد و سربازى را صدا كرد و گفت: «چشم اين پدرسوخته را ببند و بياور!» بعد مرا به اتاق ديگرى بردند. در آنجا حسينى گفت: «احمق! تو كى آدم مى‏شوى؟! سلام بلد نيستى؟! پاهايت قلم شده، بلند نمى‏شوى؟! ولى من تو را آدم مى‏كنم...»
بعد او حدود يك ربع به شديدترين وجه مرا كتك زد، تا اينكه دستان خودش از شدت ضربات سرخ و خسته شد. سپس دستور داد تا مرا به بند ديگرى ببرند.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.