شماره 116    |    1 خرداد 1392

   


... از درون من ...

می‌توان حدس زد ذهن و زبان «هر کسی»، «از ظنّ» خاصِ «خود»ش، «یار» واقعه‌ی دیدار با رهبر انقلاب شده ودرباره‌ی آن به گفت و نوشت پرداخته باشد. با این ملاحظه، آن‌چه خواهید خواند، فقط بیانگر زاویه‌ی ظن و دید من در نگاه به این نشست است. از این‌رو، هیچ‌گونه قضاوت ارزشی مبنی بر خوب و بدبودن این یافته و یا قضاوت‌ علمی مبنی بر درست و نادرست بودن آن نباید کرد.


گزارش تفصیلی هشتمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی، دانشگاه اصفهان (4)

بخش اول و دوم گزارش تفصیلی این نشست پیش روی شما قرار گرفت. هفته گذشته، بخش سوم گزارش تفصیلی این نشست تا جمع بندی مسئول جلسه از سخنان دکتر نورائی پیش روی شما قرار گرفت. اینک بخش چهارم این گزارش که با طرح دیدگاه های کارشناسان جلسه، دکتر علی ططری و دکتر مرتضی دهقان نژاد آغاز می شود در ادامه می آید: ططری با اشاره مراسم رونمایی کتاب «سال های بی قرار»، استقبال از آن را نشانه ظرفیت خوب تاریخ شفاهی برای جذب مخاطب و اهل فن دانست.


مالك تاريخ شفاهی كيست؟

مالك تاريخ شفاهي كيست؟ وقتي راوي تاريخ شفاهي در پاسخ به سؤالات مصاحبه‌كننده روايت‌هاي خود را بيان مي‌كند و نوارها و دست‌نوشته‌ها در بايگاني جای می گیرد، حقوق اين منابع تاريخي متعلق به چه كسي است؟ چه كسي تصميم مي‌گيرد اين مطالب در اختيار عموم قرار گيرد، در مطبوعات نقل يا در صفحات وب بارگذاري شود؟ چه كسي تصميم‌ مي‌گيرد كه آيا كسي حق دريافت پول بابت درج آن مصاحبه در كتاب، فيلم يا وب ‌سايتي كه به صورت تجاري نشر مي‌یابد را دارد یا خیر؟ به علاوه آيا روش تعمیم خلاق Creative Commons كه ابزاري است كه از سوی جنبش دسترسي آزاد براي حمايت از قانون حق طبع و نشر (copyright) ايجاد شده است و در عين حال مطالب مشترک عمومي را گسترش مي‌دهد، راه‌حل بهتري را نسبت به تفاهم نامه‌هاي موجود تاريخ شفاهي براي اين مسائل ارائه مي‌دهد؟


بهره‏برداری از واحد اسناد شورای عالی آموزش و پرورش

به اطلاع پژوهشگران عرصه‏های فرهنگی ایران معاصر و همچنین دانشجویانی که مایلند پایان نامه‏های خود را در خصوص تاریخ و نظام آموزش و پرورش ایران انتخاب کنند، می‏رساند، واحد اسناد شورای عالی آموزش و پرورش با انبوهی از اسناد و گزارشات تاریخی آمادگی دارد، به این عزیزان خدمات اسنادی ارائه دهد. گفتنی است که شورای عالی آموزش و پرورش به عنوان مرجع سیاست گذاری در حوزه آموزش عمومی و متوسطه کشور، قدمتی بیش از 110 سال دارد. در سال 1275 ه.ش ‏در دوره سلطنت مظفرالدین شاه ‏و صدارت امین الدوله «انجمن معارف» به ریاست احتشام السلطنه و عضویت رجال برجسته فرهنگی و سیاسی کشور با هدف گسترش مدارس جدید تاسیس گردید.


تاریخ های شفاهی و بایگانی خاطرات در آفریقای جنوبی

در سراسر دنیا و به ویژه در سرزمین ما، آفریقای جنوبی، باید نسبت به گردآوری، ضبط و بایگانی خاطرات اقشار مختلف جوامع و صیانت از این میراث معنوی اهتمام جدی وجود داشته باشد. حفاظت از خاطرات مردان و زنان مؤثر در تاریخ کشور مستلزم توسل به تاریخ شفاهی، اظهارات و یادآمده‌های recollections شخصی هر روزه مردم است. اگر می‌خواهید از گذشته متلاطم آفریقای جنوبی بدانید، شما را به بازدید از مؤسسات زیر که خود را وقف گردآوری، حفاظت و صیانت از خاطرات آحاد مردم آفریقای جنوبی کرده‌اند، توصیه می‌نماییم: آرشیوهای صوتی و تصویری مؤسسه ملی فیلم ...


اعتدال و پیروزی

كتاب «هاشمی رفسنجانی؛ كارنامه و خاطرات 1369: اعتدال و پیروزی» در 800 صفحه در قطع وزیری و با استفاده از ده‌ها عكس و سند تاریخی كه بخشی از این اسناد برای نخستین بار انتشار می‌یابد، منتشر ‌شد. پیش از این كتاب‌های «دوران مبارزه، انقلاب و پیروزی، انقلاب در بحران، عبور از بحران، پس از بحران، آرامش و چالش، امید و دلواپسی، اوج دفاع، دفاع و سیاست، بازسازی و سازندگی» توسط دفتر نشر معارف انقلاب انتشار یافته بود.


آتش‌سوزیِ اَنِ‌اَرِندل، پنجا‌ه‌سال بعد

جوزف راس از لینتی‌کام، ایستاده در جادة دُرسی در گِلن‌بورنی، محل شروع مجموعه‌ای از آتش‌سوزی‌ علفزارها که در۲۰آوریل۱۹۶۳ به بیشتر نواحی شمال شهرستان اَنِ‌اَرِندل هجوم آورد. او تاریخی شفاهی می‌نویسد تا اثر آن روز را بر آتش‌نشانی شهرستان نشان دهد. جوزف راس پشت رایانه خود می‌نشیند، سایت Google map را باز می‌‌کند، عبارت «جادة دُرسی» را تایپ می‌کند و روی دکمة جست‌وجو کلیک می‌کند. هنگامی‌که صفحة مدنظر باز می‌شود، به نقطه‌ای که پنجاه‌سال پیش ایستاده بود، اشاره می‌کند، جایی‌که شاهد بزرگ‌ترین آتش‌سوزیِ تاریخ شهرستان اَنِ‌اَرِندل بود.


جامعه پرماجرا، جامعه پر‌خاطره

عبدالحسین آذرنگ –‌نویسنده، مترجم و پژوهشگر– فلسفه و تاریخ از آن جمله اصحاب فرهنگ در ایران است که به قول آن‌هایی که او را می‌شناسند چیزی جز کوشندگی و کار واقعا مفید را به رسمیت نمی‌شناسد. گفت‌وگویی با وی انجام داده و نظرش را درباره اهمیت تاریخ شفاهی و نیز این‌که خاطرات عنایت‌الله رضا می‌تواند چه رهیافتی را در بازخوانی بخش‌هایی از تاریخ معاصر ایران به دست دهد جویا شدیم...


نگاهی به کتاب‌ «اندیمشک در جنگ عراق علیه ایران»

دکتر عباس امام، استادیار گروه زبان ‌انگلیسی دانشگاه شهید چمران اهواز، نویسنده، مترجم، خوزستان‌شناس و مؤلف کتاب "اندیمشک و اندیمشکی‌ها" (1389) و مجموعه دیداری شنیداری "تاریخ شفاهی اندیمشک" در یادداشتی به بررسی کتاب "اندیمشک در جنگ عراق علیه ایران" نوشته مریم لطیفی پرداخته است. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه خوزستان متن این یادداشت به قرار زیر است: «از همان نخستین روز و در واقع نخستین ساعات، یورش تجاوزکارانه رژیم بعثی صدام حسین به مرزهای ایران (و نیز به تعدادی از مراکز نظامی درون خاک کشور) در روز 31 شهریورماه 1359، پای اندیمشک نیز به این جنگ کشیده شد.


گزارش یک انگلیسی از سفر شش ماهه‌ اش به مراسم حج سال ۱۸۷۷ میلادی

وی از این ناراحت است که کارمندان کشتی ‌های انگلیسی رفتار وحشیانه ای با حجاج شرقی دارند، رفتاری که به هیچ روی جرأت ندارند با همولایتی های خودشان داشته باشند. زمانی تصور می کردیم که فرنگی ها در قرن شانزده و هفدهم میلادی فقط به ایران آمده اند و سفرنامه نوشته‌اند. اندکی بعد دریافتیم که خصلت جهانگردی آنان منحصر به ایران نبوده و آنان بسیاری از نقاط جهان را طی قرنهای شانزدهم تا نوزدهم درنوردیدند و آنچه را به چشم دیدند و تجربه کردند، به رغم همه مشکلات و به شیوه‌ای که خود می شناختند، ثبت کردند.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

کتاب «آیت‌الله طالقانی و گروه‌های سیاسی» توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی وارد بازار نشر می‌شود. علی کردی، نویسنده و محقق این اثر گفت: آیت‌الله طالقانی شخصیت روحانی مبارز و آزاداندیشی بود و تعامل‌ ویژه‌ای با انواع گروه‌های سیاسی داشت که همین تعامل‌ها امروز باعث ادعای بعضی از روشنفکران و ایجاد ابهاماتی شده است.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۳۳)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


شكنجه‏هاى مرگبار در زندان قزل‏قلعه

وقتى وارد زندان قزل قلعه(1) شديم، به طرف راهرويى رفتيم كه در سمت چپ آن اتاق ساقى قرار داشت. در آنجا فرصتى دست داد تا كليد را به آرامى از روى پا به روى كفش و بعد به زمين انداختم و معلوم نشد كه در تاريكى به كجا پرت شد. ديگر آسوده خاطر شدم.
پس از گذشت دقايقى مرا به «اتاق عمل»(2) بردند. اين اتاق در طول  شرقى ـ غربى بود. مرا پشت ميزى كه در وسط اتاق قرار داشت هل دادند. يكى از مأمورين دست خود را روى صندلى گذاشت. من متوجه منظور او نبودم. ناگهان صندلى را كشيد. من تا به خود بيايم، از پشت سر و با ضرب زياد به‏زمين خوردم. تنها توانستم دستهايم را روى سرم بگذارم تا آسيبى نبيند. بلافاصله چهار نفر حاضر در اتاق، به‏طرز وحشيانه‏اى مرا زير ضربات مشت و لگد خود گرفتند. كتك و ضرب و شتم آنها بى‏حد بود. آن‏قدر مرا زدند كه در همان حال بى‏هوش شدم يا خوابم برد، چرا كه ديگر چيزى از ضربات آنها احساس نمى‏كردم؛ ولى هنوز هاله كتك خوردن روى سرم سنگينى مى‏كرد. وقتى چشمهايم را باز كردم، دو نفر آمدند و زير بغلم را گرفتند. مرا بلند كردند و دوباره روى صندلى نشاندند. حسابى درب و داغان شده و درد تمام وجودم را فراگرفته بود، چشمها و سر و صورتم مى‏سوخت. چشمم كبود و متورم شده بود. لحظاتى بعد بازجو آمد، مرا كه هوشيار ديد، گفت: «خُب، استراحت كردى، خستگى‏ات در رفت،... حالا مى‏توانيم با هم حرف بزنيم...»
او تظاهر كرد كه اطلاعى از كتك خوردن من ندارد. البته كسى هم در حضور او مرا شكنجه نمى‏داد. گفتم: «به من اجازه بدهيد نماز بخوانم.» گفت: «مگر تو نماز هم مى‏خوانى؟! شماها كه دين نداريد! وطن نداريد!... كسى كه وطن ندارد دين ندارد...!»
بالاخره اجازه دادند كه به دستشويى بروم، از درد به خود مى‏پيچيدم و سرم حسابى گيج مى‏رفت. خميده خميده درحالى كه دستهايم روى شكمم بود به طرفى رفتم كه نشانم دادند. در دستشويى را نيمه باز نگهداشتند. وضو گرفته و بازگشتم. نزديك بود كه آفتاب بزند. با لباس خونين و كثيف نمى‏دانم كه به كدام جهت به نماز ايستادم. با خدا راز و نياز كرده، گفتم: «خدايا! ما نماز مى‏خوانيم، حالا چه جورى؟! نمى‏دانم، خودت هرجور كه مى‏خواهى حساب كن... الله‏اكبر...»
بلافاصله پس از نماز، آنها پاهايم را به تختى بسته و مجددا شروع به زدن كردند، اما اين بار متفاوت از پيش. آنها گاهى دست از كتك مى‏كشيدند و چند سئوال مى‏كردند و من بى ربط و پرت و پلا جواب مى‏گفتم. آنها دوباره شروع مى‏كردند به زدن و اين روال براى ساعتى طول كشيد. نامه‏اى در دست آنها بود كه من براى سعيد محمدى فاتح نوشته بودم. جلادان درصدد بودند تا اعتراف بگيرند كه اين نامه را من نوشته‏ام. هرچه مرا زدند، شكنجه دادند و با كابل بر بدنم شلاق نواختند، نپذيرفتم، فشار و كتك به‏حدى رسيد كه، ديگر پاهايم كاملاً باد كرده  و بى‏حس شده بودند. اصلاً ديگر وجود پا را احساس نمى‏كردم.
حدود پانزده روز شديدترين، خشن‏ترين و سبعانه‏ترين شكنجه‏ها بر من اعمال شد. روزهاى آخر آن‏قدر ناتوان شده بودم كه به محض شروع شكنجه بى هوش مى‏شدم، ولى آنها با پاشيدن آب و شوكهاى مختلف مرا از آن حال بيرون مى‏آوردند. البته من با نخوردن غذا بى رمق شده بودم و اين حالت در تسريع بى هوشى مؤثر بود. با وجود آن همه شكنجه، دنياى بى هوشى، دنياى زيبايى بود، زيرا كه از همه دردها و آلام فارغ مى‏شدى. علاوه بر آن ديگر نيازى نبود كه نگران اعتراف باشى.
سلسله اعصاب من بر اثر آبهاى سردى كه به رويم ريخته مى‏شد، بسيار صدمه ديد و ضعيف شد. شكنجه‏ها ادامه يافت، تا اينكه ديگر از حالت يك انسان عادى خارج شدم، به طورى كه گاهى كه به هوش مى‏آمدم براى دقايقى پيوسته، داد و هوار مى‏كردم و به حاضرين در اتاق عمل فحش مى‏دادم. كارد به استخوانم رسيده بود.
ديگر تحمل اين وضع برايم غيرممكن بود. آرزو مى‏كردم در بين شكنجه و كتك، ضربه‏اى به گيجگاهم بخورد و از بين بروم. گاهى در تهاجم لفظى و كلامى قصد تحريك مأمورين را داشتم. مى‏خواستم كه آنها تحريك شوند و مرا آن‏قدر بزنند تا بميرم.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.