شماره 104    |    18 بهمن 1391

   


حسن حبیبی، سوژه صمیمی گل آقا، درگذشت

یکی دیگر از چهره های سرشناس تاریخ اخیر ایران درگذشت. او رفت بی آنکه آنچه در یاد خود داشت برای کسی بگوید یا بنویسد. از دست رفتن این فرصت برای ثبت بخش مهمی از رویدادهای اخیر ایران از سال های آغاز شکل گیری مبارزات تا به امروز، جبران شدنی نیست. نگاهی به زندگی و فعالیت های سیاسی، اجتماعی و علمی حسن ابراهیم حبیبی نشان می دهد که اهمیت این فرصت برای روشن شدن بسیاری از موضوعات تاریخ چند دهه اخیر که شاید تنها در یاد او بود تا چه اندازه است.


یکشنبه خونین تهران در دولت سوسیال دمکرات!-1

شاید کمترکسی تصور کند در دوره نخست‌وزیری شاپور بختیار که با شعارهای «سوق‌ دادن کشور به سوی سوسیال دمکراسی، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات، انحلال ساواک و مجازات مقامات سابق» برسرکار آمد، شمار شهدای انقلاب اسلامی بیش از دولت نظامی غلامرضا ازهاری بوده است. اما در دوران 37 روزه (16دی تا22 بهمن1357) دولت شاپور بختیار شمار زیادی از مردم، بویژه در بهمن‌ماه، به شهادت رسیدند. یکی از خونین‌ترین این تظاهرات‌ها در 8 بهمن1357 در تهران رخ داد. پیش از این تاریخ مردم در سراسر کشور در دوران نخست‌وزیری بختیار در روزهای 29دی1357 (اربعین) و 7بهمن1357(28 صفر) تظاهرات میلیونی و آرامی برپا کرده بودند.


نشست بررسی کتاب‌های تاریخ شفاهی انقلاب

نشست تخصصي «بررسی تاریخ شفاهی انقلاب با تأکید بر معروف‌ترین کتاب‌های تاریخ شفاهی انقلاب» سه‌شنبه (17 بهمن‌ماه) با حضور رحیم نیک‌بخت، یعقوب توکلی، علیرضا ملائی، محسن کاظمی، حجت‌الاسلام والمسلمین سعید فخرزاده، فائزه توکلی و جواد منصوری به عنوان مولفان و صاحب‌نظران اين حوزه، در سالن اندیشه پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.


همایش جشن پیروزی انقلاب اسلامی

هدایت‌الله بهبودی، مدیر دفتر ادبیات انقلاب اسلامی در همایش جشن پیروزی انقلاب اسلامی در کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران با بیان این‌که هنوز به صورت حرفه‌ای نتوانسته‌ایم به تولید آثار مکتوب درباره انقلاب اسلامی بپردازیم،از گشوده‌شدن درهای بایگانی سازمان امنیت و اطلاعات رژیم پهلوی و انتشار اسناد ساواک دردهه‌های اخیر به عنوان اقدامی شجاعانه یاد کرد. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، همایش جشن پیروزی انقلاب اسلامی،صبح 17 بهمن‌ماه 91 در سال شریعت‌زاده کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران با حضور حجت‌الاسلام کاظم صدیقی، امام جمعه موقت تهران، اسحاق صلاحی، رییس کتابخانه ملی، علی محمد بشارتی، وزیر اسبق کشور و هدایت‌الله بهبودی، پژوهشگر حوزه انقلاب اسلامی برگزار شد.


یحیی صادق‏وزیری، آخرین وزیر دادگستری شاه، درگذشت

يحيى صادق‏وزيرى فرزند ميرزا محمودخان در ۱۸ مهر ۱۲۹۰، در خسروآباد سنندج متولد شد. در سال ۱۳۰۶ به دبيرستان رفت و در ۱۳۱۳ در دارالفنون با معلمانی همچون نصرالله فلسفى، جلال همايى، فرامرزى و... آشنا ‌شد. سپس وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران ‌شد. از استادان وی در دانشكده حقوق می‌توان به افرادی همچون«سنگلجى، سيدعلى شايگان، كريم سنجابى، حسن امامى، شيخ محمد بروجردى، تقى نصر، شيخ باقر حائرى، محمد مشكاه، متين دفترى و على حائرى» اشاره کرد. او در مهر سال ۱۳۱۶ پس از اخذ ليسانس، یک سال قبل از ورود محمدرضا پهلوى، وارد دانشكده افسرى می‌شود.


تاريخ شفاهي ضرورتي كه بايد جدي گرفته شود

بنا به گزارش خبرنگار فرهنگي دانشگاه فردوسي مشهد مستقر در دانشكده ادبيات و علوم انساني دكتر علي شريعتي نشست تخصصي آسيب شناسي پژوهش هاي انقلاب اسلامي در مشهد كه صبح روز دوشنبه 16 بهمن ماه در اتاق جلسات دانشكده ادبيات و علوم انساني و از سوي انجمن علمي دانشجويان تاريخ و همكاري فصلنامه تاريخ پژوهي و خانه تاريخ مشهد برگزارشد آقاي غلامرضا آذري خاكستر پژوهشگر عرصه تاريخ شفاهي و عضو هيات تحريريه فصلنامه تاريخ پژوهي مقوله تاريخ شفاهي را بسيار با اهميت توصيف كردند.


وقتي بيمارستان زير چکمه دژخيمان بود

اگر چه طبابت و علم پزشکي در مشهد از سابقه اي طولاني برخوردار است اما پزشکي نوين همزمان با تحولات سياسي عصر مشروطه وارد مشهد شد. نخستين پزشکان نوين مشهد عموما خارجي بودند. تعدادي ايراني فارغ التحصيل خارج و يا بعدها دارالفنون نيز به تدريج بر اين جمعيت افزوده شدند تا جامعه پزشکي مشهد شکل گرفت. نخستين بارقه هاي آموزش پزشکي در مشهد به سال 1319 و تاسيس مدرسه عالي بهداري باز مي گردد. مدرسه اي که دکتر سامي راد زعامت آن را بر عهده داشت. پيش از آن مشهد به واسطه ساخت دارالشفا و نيز بيمارستان امام رضا(ع) و همچنين بيمارستان شهر، از موهبت مراکز درماني نوين، هرچند به شکلي ناقص برخوردار شده بود و جراحاني نظير دکتر شيخ حسن خان عاملي در آن به طبابت مشغول بودند.


برداشتي کوتاه از خاطرات حجت الاسلام غلامرضا اسدي از مبارزان دوران انقلاب

س از تبعيد امام(ره) حرکت هاي پراکنده اي در برخي شهرها انجام شد. در مشهد در تابستان سال 1343 و در مسجد بالاسر، عده اي از طلبه هاي قم به بهانه دعاي توسل دور هم جمع مي شدند و ذکري و يادي از امام مي کردند. رژيم آن ها را دستگير کرد. شب هاي بعد به بهانه شست وشوي حرم، آب در آن مسجد ريختند. در واقع طلبه ها براي زنده نگه داشتن آرمان امام و واقعه 42 خرداد، در فرصت هايي دور هم جمع مي شدند و مراسمي مي گرفتند. اما اگر طلبه اي در حوزه حرکتي مي کرد يا حرفي مي زد او را اخراج و شهريه اش را قطع مي کردند و هزار انگ از جمله تارک الصلوة و کمونيست به او مي زدند و او را تکفير مي کردند.


روز ننوشت‌هايي كه به ابديت مي‌پيوندد

نویسنده و پژوهشگر تاریخ انقلاب و دفاع مقدس، عامل زمان را مولفه‌ای موثر در پیشبرد و تخریب خاطرات دانست و گفت: بزرگ‌ترین خطری که خاطره را تهدید می‌کند، ننوشتن خاطرات روزانه و تقلیل و از بین رفتن ذهن راوی است. به گزارش ايمنا، محسن کاظمی با حضور در جلسه تجليل از پيشگامان انقلاب گفت: از وظایف مورخ در بستر تاریخ شفاهی این است که دیوار ضخیم سکوت راویان را شکسته و با ظرافت آن‌ها را به گذشته برگرداند و محتوای ذهنی‌شان را استخراج کند. کاظمی خاطرات موجود در ذهن افراد را گنجینه‌هايی ملي دانست و گفت: انقلاب اسلامي پس از فراز و فرود بسيار و حوادث تلخ و شيرين در ۲۲ بهمن سال ۵۷ با كوشش آحاد مردم پس از دو – سه دهه با هزينه‌هاي زيادي به نتيجه رسيد.


«براي تاريخ مي‌گويم» اولين گام براي ثبت خاطرات پس از انقلاب است

هدايت‌الله بهبودي،مدير دفتر ادبيات انقلاب اسلامي در مراسم رونمايي از كتاب «براي تاريخ مي‌گويم» گفت: اين اثر فارغ از پيچيده‌گويي در خاطرات با صراحت به شرح وقايع مي‌پردازد و از اين منظر خواننده را به حوادث پرتلاطم دهه اول انقلاب نزديك مي‌كند. از اين حوادث كم گفته‌اند يا ناگفته‌اند. مخاطب با خواندن «براي تاريخ مي‌گويم» با اين نوع موارد مواجه مي‌شود و اميدوارم اين كتاب اولين گام براي ثبت خاطرات پس از انقلاب باشد.


جمهوری چک: زندانیان سیاسی

فصلنامه تاریخ شفاهی انجمن تاریخ شفاهی انگلستان در شماره بهار 2012 خود از طرحی پژوهشی با عنوان «زندانیان سیاسی» یاد می‏کند که در پراگ، پایتخت جمهوری چک باهدف گردآوری خاطرات زندانیان سیاسی دوران استالین انجام گرفته است. این نشریه به نقل از میشال لوچ Michal Louč و تومیاس بوشکا Tomáš Bouška از دست‏اندرکاران این طرح میان رشته‏ای و بی‏بهره از یارانه می‏نویسد: «هدف از این طرح گردآوری، تحلیل و انتشار سرگذشت آن دسته از زندانیان سیاسی است که از زندان‏های استالین و اردوگاه‏های کار چکسلواکی پیشین و دیگر کشورهای اروپایی جان به در برده‏اند.


شرکت حدود 400 نفر در تاریخ شفاهی جبل‏الطارق در قرن بیستم

دکتر اندرو کانسا (Andrew Canessa) از دانشگاه ایسکس (University of Essex) و دکتر جنیفر بالانتین پررا ((Jennifer Ballantine Perera از کتابخانه گریسون جبل‏الطارق (Gibraltar Garrison Library) موفق شدند تا جایزه بزرگ شورای تحقیقات اجتماعی و اقتصادی پادشاهی متحدهUK Economic and Social Research Council را برای طرح خود با عنوان «در مرز بریتانیایی بودن: تاریخ شفاهی جبل الطارق در قرن بیستم» کسب کنند. این طرح قرار است به طور رسمی در سپتامبر 2013 آغاز و در مارس 2017 پایان ‌یابد.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

سازمان بسیج مستضعفین، سیده طاهره هاشمی، عبدالحمید دیالمه و سلیمان خاطر را به عنوان شهدای شاخص سال 1392 در ایران معرفی کرد.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۲۱)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


زندان شماره 2، بند شماره 4
ضرب‏الاجل تعيين شده رو به پايان بود و ما خود را براى اعتصاب غذا آماده مى‏كرديم كه سرگرد تيمورى آمد و گفت كه فكر نكنيد ما از ضرب الاجل و تهديد شما ترسيديم، بلكه به خاطر جا و فضايى كه ايجاد شده، شما را از اينجا به زندان شماره 3 مى‏بريم؛ ولى بايد سه نفر به بند 4 زندان شماره 2 بروند. به اين ترتيب من به همراه دو نفر ديگر از دوستان به بند 4 زندان شماره 2 رفتيم و بقيه را به زندان شماره 3 بردند.
قبل از ما رهبر و هفت نفر از بچه‏هاى دفتر مركزى حزب را به اين بند آورده بودند. آيت‏الله محى‏الدين انوارى، حجت الاسلام شيخ فضل‏الله محلاتى و حاج على نورى، از ديگر زندانيان اين بند بودند كه كاملاً در جريان مخالفت و مقاومت ما در زندان شماره 1 قرار داشتند. وقتى ما وارد بند شديم با استقبال گرمى مواجه شديم و با ديدن بچه‏هاى حزب و زنده بودن آقاى بجنوردى خيلى خوشحال شديم.
بند 4 زندان شماره 2، از نظر زندگى جايى سخت و بدون امكانات بود. تنها امكان مالى، همان دوازده ريالى بود كه به هر زندانى مى‏دادند تا با آن غذا تهيه كند، البته به هر نفر هر روز دو عدد نان نيز مى‏دادند. امورات زندانيان به سختى مى‏گذشت. به دليل محدوديت روزهاى ملاقات و همچنين عدم تمكن مالى ملاقات كنندگان، امكان دريافت كمك از آنها نبود. ضمنا اگر امكان دريافت چنين كمكى هم بود ما دريافت و طلب آن را دور از شأن خود مى‏دانستيم.
اوقات ما در آنجا صرف حضور در كلاسهاى دينى و مذهبى و ورزش مى‏شد. آيت‏الله محى‏الدين‏انوارى(1)  كلاسهايى در اتاق خود برگزار مى‏كرد كه من هر روز در كلاسهاى عمومى بعد از نماز صبح حاضر مى‏شدم. برخى دوستان هم در كلاسهاى تخصصى فقه و حوزوى وى شركت مى‏كردند.
آيت‏الله انوارى كه از نزديك شاهد تنگناهاى مالى و مشكلات غذايى ما بود، در نامه‏اى به آيت الله ميلانى شرايط ما را تشريح كرد و در آن قيد كرد كه البته اينها حاضر به دريافت كمك از ديگران نيستند و عزت نفس خود را نمى‏شكنند. پس از چندى آيت الله ميلانى مبلغ هفت هزار تومان براى كمك به زندانيان فرستاد. آقاى انوارى ما را صدا كرد و گفت كه خبر شرايط بد زندگى شما را خدمت آيت الله ميلانى برده‏اند و او هم براى گشايش و كمك، هفت هزار تومان برايتان فرستاده است. طبيعى بود كه ما از پذيرش آن سر باز زديم. آقاى انوارى در مقابل واكنش ما گفت كه ايشان مرجع تقليد است و رد كردن كمك ايشان صحيح نيست. دلايل ديگرى نيز ارائه كرد. ما آن را پذيرفتيم اما مشروط به اينكه اين پول دردست وى باقى بماند تا هر وقت با كسرى مواجه شديم او به تدريج در اختيارمان قرار دهد.
يكى از اوقات مفرح زندانيان، زمانى بود كه به ورزش مى‏پرداختند و روحيه خود را با ورزش شاداب نگه مى‏داشتند. البته اصلى‏ترين ورزش در آنجا با توجه به شرايط و امكانات، تنها واليبال بود. من نيز به دليل اينكه قبلاً معلم ورزش بودم. اين فرصتها را از دست نمى‏دادم و به صورت حرفه‏اى ورزش مى‏كردم.
از مسائل ناراحت كننده و آزار دهنده براى من پخش موسيقى مبتذل در فضاى زندان بود. در اين ميان نسبت به صداى مسحور كننده يكى از خوانندگان زن بسيار حساس شده بودم. روزى تصميم گرفتم كه چند راديوى زندان را درهم بشكنم و خرد كنم. لذا با آقاى نور صادقى(2)  مشورت كردم. او مخالفت كرد و گفت كه فايده‏اى ندارد. به وى گفتم حداقل نتيجه اين است كه بعد از درگيرى و از بين رفتن راديوها مرا به جاى ديگر تبعيد خواهند كرد و ديگر اينجا نخواهم بود تا اين صداى نفرين شده را بشنوم. او گفت كه هرجا بروى و تبعيد شوى همين شرايط است.
فرداى اين گفتگو، بعد از نماز صبح آيت الله انوارى رو به من كرد و گفت: «احمد! اين چه كارى است كه تو مى‏خواهى بكنى؟» گفتم كه كدام كار؟ گفت: «آقاى نور صادقى به من گفته است كه تو مى‏خواهى چه كار كنى؟» ديدم وى از همه چيز مطلع است و انكار آن فايده‏اى ندارد. شروع كردم به توضيح دادن و دليل آوردن. حاج آقا گفت: «كار شما، كار بسيار بدى است. مطمئن باش، شما به خاطر اينكه از سر اجبار و بدون ميل شخصى آن را گوش مى‏دهيد، گناه نمى‏كنيد.» حاج آقا نيمى از وقت كلاس را به صحبت در اين خصوص پرداخت. وى گفت كه حتى اگر شنيدن اين صدا لذتى هم داشته باشد، چون شنيدن آن نه از روى ميل بلكه از سر اجبار است گناهى ندارد. به اين ترتيب با دريافت نظر آيت‏الله انوارى، از اين كار و تصميم صرف‏نظر كردم.
در زندان گاهى ناخواسته براى بچه‏ها مشكل پيش مى‏آمد كه با دشوارى قابل رفع و رجوع بود. ازجمله فردى معروف به امير موبور يا امير موزرد از بچه محلهاى آقاى امير سرحدى‏زاده بود كه در زندان عادى به‏سر مى‏برد. او از طريق نظافتچى با بند ما ارتباط برقرار كرد و خبرهايى به آنجا آورد. در اين ميان ارتباط وى با مرحوم ناصر نراقى(3)  عميق شد. رفته رفته آنها با هم صميميت و رفاقت يافتند. يك روز امير موبور براى ناصر پيغام فرستاد كه من مى‏خواهم يك جفت كفش بياورم ولى مى‏ترسم كه مأمورين آن را پاره كنند و تختش را دربياورند. چون تو زندانى سياسى هستى اگر آن را بياورى مشكلى پيش نمى‏آيد. ناصر نراقى پذيرفت و يك جفت كفش را كه مادر امير موبور آورده بود گرفت و بعد به سلامت به امير رساند. دو روز بعد چند مأمور با امير موزرد به بند ما وارد شدند. از سر و صورت امير معلوم بود كه كتك زيادى خورده است. او وقتى به ناصر رسيد گفت: «ناصر نراقى اينه!» قضايا براى ما گنگ و مبهم بود. از مأمورين سئوال كرديم ولى جواب مشخصى ندادند. ناصر را با خود به زير هشت(4)  بردند. پس از چند ساعت مشخص شد كه امير موزرد از سادگى و صداقت ناصر سوءاستفاده كرده است. گويا مأمورين دو روز پس از ورود كفشها متوجه وجود مواد مخدر (هرويين) در سطح زندان مى‏شوند كه پس از تحقيق و جستجو به امير موزرد مى‏رسند.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.