شماره 102    |    4 بهمن 1391

   


خاموشی زبان گفت

اجمالاً لفظ تاریخ مفید سه معنا به نظر می‌رسد: زمان، رویداد، گزارش رویداد. فراتر از این آنچه در حوزه‌ی شناختِ مفهوم و معنایِ تاریخ قابلیت بحث پیدا می‌کند به علم و فلسفه‌ی تاریخ مربوط می‌شود. امر «فهم» بالذاته خود می‌تواند یک مسئله و موضوعِ تاریخی تلقی شود و از این‌رو «فهم تاریخ» و «معرفت تاریخی» یعنی بررسی و بازشناخت سیر تطور فهم، فهم تاریخ، موضوع و مسئله‌ی قابل مطالعه تاریخی می‌تواند باشد.


پاسخی به سخنی با سردبیر!

در شماره 101 هفته‌نامه تاریخی شفاهی نقدی با عنوان «سخنی با سردبیر؛ تاریخ‌نوشته‌های عمومی برای یک رسانه تخصصی!» منتشر شد. با توجه به این عنوان، بایسته است شنیدن پاسخ سردبیر محترم؛ اما از آن‌جا که رویه دیگر سخن با نویسنده مقالات نقد شده در این مقال است، بر خود فرض دیدم تا از باب احترام به منتقدین به‌قدر لازم پاسخی ارائه کنم.


رفت و نوای غم ز طنین ترانه من نشنود...

شامگاه بیست هشتم دی ماه، دنیای هنر و موسیقی ایران در سوگ یکی از برجسته‏ترین استادان آهنگساز و نوازنده، همایون خرم نشست. درگذشت این هنرمند برجسته فرصتی به دست داد تا کتاب خاطرات او را به خوانندگان گرامی معرفی کنیم. ثبت خاطرات بزرگانی چون او برای آینده ضرورتی است که امید داریم بیش از گذشته از سوی همه هنرمندان و نخبگان کشور مورد توجه قرار گیرد و پیش از آنکه رخ در نقاب خاک کشند، سرگذشت خود را برای تاریخ مردم ماندگار کنند.


«تو ای پری کجایی» اثر مشترک من و سایه

من در کتاب خاطراتم این آشنایی را به طور مفصل توضیح داده و تعریف کرده ام. ما قبل از این که یکدیگر را از نزدیک ببینیم، با کارها و فعالیتهای هم آشنا بودیم و دورادور همدیگر را می شناختیم. جناب ابتهاج با آهنگ هایی که من ساخته بودم آشنا بود و من شعرها و غزلهای ایشان را خوانده بودم و از روی همین اشعار بود که حس می کردم با روحیاتش به خوبی آشنایی دارم. در غوص و غورهایی که در اشعار ایشان داشتم، توانسته بودم با آنها ارتباط روحی و عاطفی عمیقی برقرار کنم و این علاقه تا جایی پیش رفت که خیلی از مواقع در خلوت خودم، غزلیات«سایه» را با خود زیر لب زمزمه می کردم.


طبیب طناز

روز پنجشنبه از طرف علی عنایت (فرزند دکتر محمود عنایت) ای‌میلی دریافت کردم که خبر درگذشت دکتر محمد عنایت را داد. هر سفری که طی 30سال اخیر به آمریکا برایم پیش می‌آمد، به دیدار دکتر عنایت می‌شتافتم. در آخرین سفر آمریکا (اکتبر 2010) همراه دوستم پیمان ملاذ دوبار در لس‌آنجلس ملاقاتش کردم و هر بار دو ساعت خاطراتش را گفت و با دوربین ضبطش کردم.


حزب گداها را اشراف تشکیل می دادند

به تازگی کتاب خاطرات هوشنگ ابتهاج(سایه) منتشر شده است که در بخشهایی از این کتاب اشاره ای به اسم شما کرده است. سایه جایی دربارۀ جشن تولد هما دختر اسدا... اعلم می گوید که به آن دعوت شده بود و اشرف پهلوی نیز در این مهمانی حضور داشته است و سایه دفتر شعرش را به شکل کتابی نفیس به هما اهدا می کند. فردای آن روز سیاوش کسرایی به سایه می گوید: سپانلو گفته که سایه کتابش را به دربار اهدا کرده است!


گفت‌ وگويی با فضل‌الله نعمتی - رياست بايگانی مجلس سنا-2

در شماره پیش بخش نخست را خواندیم. بخش دوم و پایانی در ادامه می آید: ادارة بايگاني 5،6 كارمند داشت. يكي از آن‌ها بيژن خلتاش بود كه ليسانس داشت و در حال حاضر در قيد حيات است. خُدّام نيز يكي ديگر از كارمندان بود كه اخيراً بازنشسته شده است. دكتر طاهره مهين اسدنيا هم زمان با اشتغال در بايگاني، براي ادامة تحصيل به مدت سه سال به آمريكا رفت. پس از بازگشت به ايران در دانشكده‌اي كه دختر فرمانفرما رياست آن را بر عهده داشت، تدريس مي‌كرد.


سفر نامه ها باید از ساده نویسی فاصله بگیرند

در گذشته سفرنامه ها از اهمیت بسیاری برخوردار بودند و به دلیل نبود امکانات پیشرفته امروزی، مردم یک سرزمین از شهرها و کشورهای دیگر اطلاع و آگاهی و حتی تصویری در ذهن نداشتند. این موضوع و برخی دلایل دیگر باعث می شد که سفرنامه ها با استقبال رو به رو شوند. اما امروزه با توجه به پیشرفت سریع فناوری، آگاهی از سرزمین های دیگر به سادگی امکان پذیر است. این روزها سفرنامه ها از بعدی دیگر به ماجرا نگاه می کنند، نکته ای که می توان کتاب «در پایتخت فراموشی» آن را به خوبی دید.


داستان یک عکس

در یک لحظه از ذهنم گذشت که من این عکس را از وسط دماغ او نصف کنم، و نیمی را در روی جلد، و نیمی را در پشت جلد چاپ کنم تا پهنی دماغ توی ذوق بیننده نزند. همین کار را کردم ـ و هنگامی که کتاب چاپ شد، فروغ از این ابتکار بسیار خرسند شد ـ اما من علت آنرا به او نگفتم و این بار نخستین بار است که این خاطره را در این جا می نویسم و او هیچ گاه از نیمه شدن عکس خود با خبر نشد.


نگاهی به کتاب «چشم در برابر چشم» زندگی و خاطرات آمنه بهرامی نوا

آمنه بهرامی نوا نخستین کسی نبود که در ایران قربانی اسید پاشی شد. پیش از او هم زنان زیادی قربانی این خشم کور شدند اما آمنه بهرامی با واکنش متفاوتی که داشت باعث شد این قصه نه تنها جهانی شود بلکه بارها و بارها آدم ها رامیان مرزهای اخلاقی و انسانی سرگردان کند. او قربانی خشم خواستگاری کینه توز شد که تحمل شنیدن جواب«نه» را نداشت. به همین سادگی. آمنه بهرامی با اسید سوخت چون برای خودش حق انتخاب قائل بود و تاوان انتخاب نکردن را به این صورت داد.


سکوت بعد از دیکتاتوری-2

در شماره پیش بخش نخست راخواندیم. بخش دوم و پایانی مقاله در ادامه می آید: کاتالونیا: با وجودی که مصاحبه‌های دانش‌آموزان دبیرستان اِل‌مورِل روس کاست‌های صوتی ضبط شده بود، اما آنها نیز از عهدة تجزیه و تحلیل مصاحبه‌ها به خوبی برآمدند. قطعاتی از چند مصاحبه را برای ارائه به شما در این بخش انتخاب کرده‌ایم؛ نکته جالب این‌جاست که دانش‌آموزان در تلاش برای درک و شناخت زندگی روزمرة مردم در دوران حاکمیت دیکتاتوری به ویژگی‌هایی مشابه با ویژگی‌های مصاحبه‌های دانش‌آموزان مدرسة فنی ORT برخوردند.


آسیا: «همایش تاریخ شفاهی و نگاه به میراث گذشته» در بنگلور هندوستان

همایش «تاریخ شفاهی و نگاه به میراث گذشته» به همت مرکز تاریخ مردمی Centre for Public History وابسته به مدرسه عالی هنر، طراحی و فناوری سریشتی Srishti School for Art, Design and Technology در شهر بنگلور هندوستان در 19 ژوئیه سال 2011 برگزار شد. ایندیرا چودری Indira Chowdhury و راب پرکس Rob Perks گزارشی در مورد این همایش تهیه کرده‏اند، که در شماره بهار 2012 نشریه تاریخ شفاهی انجمن تاریخ شفاهی انگلستان منتشر شد. ترجمه این گزارش در ادامه پیش روی شماست:


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

علیرضا نوروزی، رییس حوزه هنری آذربایجان غربی گفت: به همت این مجموعه، خاطرات 14 نفر از زائران ایرانی ربوده شده در سوریه كه ساكن استان آذربایجان غربی هستند در قالب كتاب منتشر می‌شود. كار گردآوری این خاطرات به سرپرستی توحید اصغرزاده آغاز شده است.




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۱۹)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


محاكمه اعضاى حزب ملل‏اسلامى

در اوايل بهمن ماه پس از صد روز سكوت مطبوعاتى، رژيم با جار و جنجال زياد و در سطحى وسيع، اخبار كشف حزب ملل اسلامى را منتشر كرد. و عكس من هم در صفحه اول روزنامه اطلاعات و كيهان چاپ شد.(اسناد شماره 2 و 1)
با غوغا سالارى در مطبوعات، بچه‏ها دريافتند به زودى دادگاه تشكيل خواهد شد. از اين رو بچه‏ها دور هم جمع شده درباره نحوه تنظيم دفاعيه، بحث و مشورت كردند. تقريبا براى هر فرد مشخص شد كه چگونه دفاع خود را شروع كند، به اوج برساند و بعد به پايان ببرد. قرار بر اين شد كه هر كس تنها از خود دفاع كند و مسئوليت كارهاى ديگرى را به عهده نگيرد. بنابراين شد كه دفاعيه‏ها مكتوب باشد.(1)
بچه‏ها دفاعيه‏ها را نوشتند. يكى از يكى تندتر و شديدتر. ما كه مى‏دانستيم حكممان به اعدام نخواهد رسيد، در بيان حرفها و نظراتمان هيچ نوع ملاحظه‏اى نكرديم. اين انديشه بين بچه‏ها حاكم بود كه اگر در دادگاه كوتاه بيايند و شكست بخورند، شكست آنها به منزله شكست مسلمانان و خيانت به اسلام است. بچه‏ها برخود واجب مى‏دانستند كه از مواضعشان سرسختانه دفاع كنند و الگو و سرمشقى براى ساير افرادى كه درآينده قدم در راه مبارزه اسلامى مى‏گذارند، باشند.
جالب اينكه در دادگاه مشخص شد كه رژيم و عوامل آن برعكس ما، با اين خيال واهى كه دستگير شدگان حرفى براى گفتن ندارند، دادگاه را تشكيل دادند. به همين خاطر با حضور عده‏اى خبرنگار نيز موافقت شده بود. بعد كه متوجه اشتباه خود شدند از حضور آنان جلوگيرى كرده و تنها چند خبر سانسور شده را در مطبوعات منعكس كردند.
شانزدهم بهمن ماه سال 1344، اولين دادگاه محاكمه 55 نفر از اعضاى حزب(2)  در محل آمفى‏تئاتر (باشگاه افسران) پادگان جمشيديه به رياست سرتيپ تاج‏الدينى و به‏دادستانى سرهنگ عاطفى برگزار شد. همه ما را به صف وارد دادگاه كردند. بعد از تشريفات مقدماتى، به اصطلاح تفهيم اتهام شد. عمده اتهام وارده، اقدام عليه امنيت كشور بود. در كيفرخواست براى هشت نفر كادر مركزى تقاضاى اعدام شده بود و براى بقيه از سه تا ده سال زندان در نظر گرفته بودند. ما از كادر مركزى خواستيم كه دفاع قانونى كنند. پس از آن متهمين يك به يك شروع به خواندن دفاعيه‏هاى خود كردند. دفاعيات حاوى مطالب انقلابى و اعتقادى بود كه با لحن حماسى بيان مى‏شد. اغلب آنها به آيات قرآن كريم و احاديث معصومين عليه‏السلاماستناد مى‏شد و در مطلع دفاعيه به عدم صلاحيت دادگاه اشاره مى‏شد.
وقتى رژيم با سرسختى بچه‏ها در دفاع مواجه شد، در روزهاى بعدى برپايى دادگاه، به آنها مراجعه كرد و وعده‏هاى بسيارى ازجمله تخفيف در مجازات و برائت در صورت اعتراف به مجرميت مى‏داد، ولى فريبها و كيدهاى آنان با هوشيارى بچه‏ها نقش بر آب مى‏شد.
صحنه‏هاى شورانگيز و حماسى كه از خواندن دفاعيات انقلابى پديد آمد، به هيچ‏وجه قابل وصف نيست. آنچه كه تاكنون درباره آن گفته يا نوشته شده است، خيلى ناچيزتر از واقعيتى است كه رخ داد. گوشه هايى از اين صحنه‏هاى بى‏بديل و زيبا را برايتان بيان مى‏كنم.
دفاعيه آقاى محمدجواد حجتى كرمانى از جمله محكم‏ترين و رسوا كننده‏ترين دفاعيه‏هايى بود كه بيان شد. لايحه دفاعيه وى مشتمل بر چندين صفحه بود كه از آيات قرآن و احاديث معصومين عليه‏السلام، اشعار حماسى و جملات انقلابى تشكيل شده بود. با قرائت اين دفاعيه ترس بر عوامل دادگاه حاكم شد. رئيس دادگاه چندين بار سعى كرد تا آقاى حجتى كرمانى را از خواندن باز دارد. ولى او شجاعانه تا به آخر همه را خواند. رئيس دادگاه در پايان متن، برآشفت و گفت: «من اگر مى‏توانستم مى‏دادم اين آشيخ را تيربارانش كنند!»
دفاع زيبا و بزرگ سيدكيوان مهشيد(3)  در سكوتش بود. او به عنوان اعتراض به عدم صلاحيت دادگاه و به رسميت نشناختن آن هيچ نگفت و سكوت كرد. سكوت او از بسيارى فريادها و صداها، پرمعناتر بود. به همين خاطر محكوميت او نسبت به حضور و فعاليتش در حزب، خيلى بيشتر شد.
آقاى ابوالحسن فلاحتى حدود ده صفحه دفاعيه تنظيم كرده بود. با شور و حرارت مشغول قرائت آن بود كه ناگهان ما احساس كرديم موضوع بحث عوض شد. رئيس‏دادگاه پرسيد: «آقاجان! مگر خودت ننوشتى؟» او به زبان شمالى پاسخ گفت: «چرا خودم نوشتم، اما خط را گم كرده‏ام.» كه همه زدند زير خنده و دادگاه از حالت عادى خارج شد كه رئيس دادگاه تذكر به سكوت داد.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.