شماره 616    |    01 آذر 1402
   

جستجو

روایت رمضان الله وکیل از هشت سال جنگ تحمیلی

موقعیت الله‌وکیل

کتاب «موقعیت الله‌وکیل» به روایت حاج رمضان الله‌وکیل، فرمانده تدارکات تیپ 44 قمر بنی‌هاشم(ع) و تیپ 91 بقیةالله(عج)، نوشته فضل‌الله صابری و رضا اعظمیان جزی است و توسط انتشارات مرز و بوم با همکاری حوزه هنری اصفهان منتشر شده است. کتاب با مقدمه آغاز می‌شود و مطالب در ده فصل دسته‌بندی شده است. راوی متولد 1341 در شهر گزبرخوار است و روایت خود را از یک روز پس از انقلاب شروع می‌کند. او پس از توضیحات کمی درباره اقداماتی که در فاصله پیروزی انقلاب تا آغاز جنگ انجام داده، به عزیمت به جبهه‌ها و فعالیت در جنگ می‌پردازد.

سیصد و چهل و پنجمین برنامه شب خاطره - 1

نخستین راوی برنامه، سرتیپ دکتر نصرالله عزتی جانباز شیمیایی بود. وی علاوه بر حضور بیش از 100 ماه در مناطق عملیاتی، در واحدهای زرهی خدمت کرده و 11 سال نیز معاونت وزیر دفاع را بر عهده داشته است. راوی از روز همایش دانشجویان افسری و سخنان شهید نامجو و آن حادثه در سالن آمفی‌تأتر دانشکده افسری چنین گفت: یکی از مسائلی که کمتر به آن توجه شده، حضور دانشجویان دانشگاه افسری در نخستین روزهای جنگ در جبهه خوزستان است. ما در حال فارغ‌التحصیلی بودیم و حدود سه ماه با درجه افسری به منزل می‌رفتیم و برمی‌گشتیم. دقیقاً روز 31 شهریور، دانشجویان آخرین تمرین رژه را در دانشگاه افسری انجام ‌دادند.

خاطرات روزانه شهید غلامرضا صادق‌زاده

شب در اردوگاه تصمیم گرفتم که صبح به عنوان حمام و بعد صبحانه و تلفن از اردوگاه خارج شوم. تمام بچه‌ها مایل بودند که روز جمعه از اردوگاه خارج شوند. صبح زدیم بیرون. ساعت 15/6 تا ساعت 5/8 توی حمام بودیم و حسابی رخت‌هایمان را شستیم. بعد از خوردن صبحانه، به تلفنخانه رفته و با تهران تماس گرفتم. خود فهمیم گوشی را برداشت. دلم هوای گوش دادن داشت، ولی واجب بود که صحبت کنم. گفتم که یکی از رفقایم به تهران خواهد آمد. به وسیله او فیلم و پول بفرستند که قول‌اش را داد. فهیم گفت که برایم نامه فرستاده است.

خاطرات امیرعلی حاجی‌زاده

سردار امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مهمان دویست‌ و هفدهمین برنامه شب خاطره (مهر 1390) بود. او درباره عملیات والفجر و شهید پیرانیان خاطره گفت: در عملیات والفجر 8 جانشین تیپ موشکی سپاه بودیم و برای پیگیری بعضی کارها لازم بود با فرماندهان ارتباط برقرار کنیم. به منطقه عمومی آبادان و منطقه عملیاتی فاو آمده بودیم که با شهید مهدی پیرانیان برخورد کردیم. ایشان از متخصصان موشکی بود که به کمک گردان حبیب آمده بود.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 74

وقتی بسیجیهای شما مرا از داخل پست فرماندهی بیرون کشیدند، ساعت هفت‌ونیم صبح روز بعد از حمله بود. ساعت هفت بعدازظهر زخمی شده و تا هفت‌ونیم صبح فردا بی‌هوش داخل پست فرماندهی مانده بودم. در بیمارستان متوجه شدم یک چشمم را به کلی از دست داده‌ام، پایم به شدت مجروح شده و دست راستم فلج شده است. نقطه‌ای از بدنم نبود که ترکشی، کوچک یا بزرگ، در آن نباشد. در بیمارستان نیروی هوایی پرستاری بود همسن مادرم. این پرستار آنقدر در حق من مهربانی و دلسوزی کرد که باور کردنش برایم غیرممکن بود. هر روز برایم آب گرم و صابون می‌آورد و خودش دست و رویم را می‌شست و لباسهایم را عوض می‌کرد. از او خیلی ممنونم.

پرستاری دیگری هم بود که خیلی به من رسیدگی کرد. یک روز به او گفتم «شما چرا این قدر به حال ما رسیدگی می‌کنید؟» گفت: «چون یکی از پسرهایم در عراق اسیر است.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.