شماره 586    |    06 ارديبهشت 1402
   

جستجو

سیصد و سی و هشتمین شب خاطره -1

بچه بازارچه

سیصد و سی ‌و هشتمین برنامه شب خاطره با عنوان «بچه بازارچه»، پنجشنبه ۳ شهریور1401با حضور رزمندگان گردان حضرت علی‌اکبر(ع) از لشکر۱۰ حضرت سیدالشهدا(ع) در تالار سوره حوزه هنری و با اجرای محمدحسین محمودیان برگزار شد. راوی اول شب خاطره، دکتر جواد چپردار بود. او در ابتدای سخنان خود گفت: بیان خاطره در جمع رزمندگان و فرماندهان گردان حضرت علی‌اکبر(ع)، از وجهی جسارت است و از وجهی توفیق و سعادت...

مروری بر کتاب «دوران طلایی»

تاریخ شفاهی محمود محمدنیا

مصاحبه «دوران طلایی» را مصطفی علی‌نیا انجام داده و بیژن پروان و حکیمه وقاری تدوین کرده‌اند. اطلاعات پدیدآور روی جلد با صفحه شناسنامه کمی اختلاف دارد. چاپ اول کتاب در سال 1397 توسط نشر معبر، در 414 صفحه و 1000 نسخه منتشر شده است. در پیشگفتار به چگونگی تدوین و تعداد جلسه‌های گفت‌وگو اشاره کرده است. متن کتاب به صورت سؤال و جواب در شش فصل تنظیم شده است. صفحات پایانی شامل تصاویر و اسناد، فهرست اعلام و منابع و مآخذ است.

خاطره‌ای از محمدرضا یوسفی

سرقت داروهای داروخانه‌ شهر

در روزهای پس از انقلاب اسلامی، بسیاری به خاطر دارند که در گوشه‌وکنار شهرها جوانانی جمع می‌شدند و هر یک نماینده گروهی بودند: گروه‌هایی مانند حزب توده، منافقان، چریک‌های فدایی، دمکرات، حزب‌اللهی و... که هر یک با عقاید و افکار سیاسی و جهان‌بینی متفاوت، با هم مناظره می‌کردند و گاه حین مناظره درگیری‌های فیزیکی هم بینشان پیش می‌آمد. من هم علاقه‌مند به این گونه مناظره‌های خیابانی بودم. شبی در محل فلکه‌ ستاد شیراز وارد جرگه‌ مناظره‌کنندگان شدم.

خاطرات حمید بهمنی

سردار حمید بهمنی، تصویربردار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مهمان صد و نود و پنجمین برنامه شب خاطره (هفتم مرداد 1389) بود. او درباره تصویربرداری‌های خود و چگونگی مجروحیت چشم در بصره خاطره گفت. در سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی، دشت عباس و... حضور داشتم. در عملیات میمک از ناحیه پای سمت چپ ترکش خوردم؛ اما دوباره به جبهه بازگشتم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-44

اولین چیزی که در پیرمرد جلب‌نظر می‌کرد شال سبزی بود که دور گردن داشت. فکر کردم حتماً سید است. حدود پنجاه‌وپنج سال داشت. گروهبان عبدالامیر داخل اتاق شد. پیرمرد با چشمان پرجذبه‌ای نگاه می‌کرد. من می‌ترسیدم. گروهبان عبدالامیر جلو رفت و مقابل پیرمرد ایستاد. پیرمرد یک‌ریز نگاهش می‌کرد. گروهبان عبدالامیر کلاشینکف خود را آهسته بالا آورد و دهانه لوله را روی سینه پیرمرد جابه‌جا کرد. من پشت گروهبان بودم. احساس کردم که هر دو، چشم در چشم هم دوخته‌اند و دیدم که ذره‌ای ترس و واهمه در پیرمرد نیست.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.