شماره 523    |    29 دي 1400
   

جستجو

مروری بر کتاب «بازیدار»

جنگ به روایت یک شهروند عراقی، سید عباس موسوی

«بازیدار» آن کبوتری است که میان نیلی بی‌کران آسمان در پرواز زیبا و هنرمندانۀ خویش چنان در لحظه چرخ می‌زند و معلق می‌خورد که چشم و زبان و دل هر تماشاگری را به حیرت و تحسین وامی‌دارد. صحنۀ زندگی کم دارد از این کبوترچرخ‌ها، از این آدم‌ها... این شرح مختصری از عنوان کتاب است که پیش از متنِ نسبتاً حجیم خاطرات سید عباس موسوی با آن مواجه می‌شویم. «بازیدار» که به قلم محبوبه‌سادات رضوی‌نیا به نگارش درآمده، چاپ اول آن در 1400 توسط شرکت انتشارات سورۀ مهر در 472 صفحه و شمارگان 1250 نسخه با قیمت 110000 تومان در جلد معمولی و قطع رقعی منتشر و راهی بازار کتاب شده است.

چگونگی شهادت آیت‌الله قاضی

دیدم خواهرم چشم‌هایش پر اشک است. زار زار گریه کرد و گفت: مگر خبر نداری به آقا [آیت‌الله قاضی] تیراندازی شده؟! گفتم: ـ لابد باز هم شایعه‌ای است که راه انداخته‌اند! ولی این‌بار این شایعه حقیقت داشت و فهمیدم که اشک‌های خواهرم خبر از واقعه‌ای می‌دهد. یک راست برگشتم و رفتم خانه آیت‌الله قاضی که دیدم در خانه بسته است و ماشین فرمانده شهربانی از خیابان ارتش دارد می‌آید به طرف خانه آقا. مطمئن شدم که اتفاقی افتاده است.

خاطرات جعفر جوادشجونی

حجت‌الاسلام جعفر شجونی (۱۳۱۱ فومن–۱۶ آبان ۱۳۹۵ تهران) روحانی ایرانی و عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و از همراهان سید مجتبی نواب صفوی (رهبر تشکیلات جمعیت فدائیان اسلام)، دختر سید مجتبی نواب صفوی، مهمان صدوپنجاه‌وششمین برنامه شب خاطره (دی 1385) بود. او درباره شکنجه‌هایش در زندان و چگونگی دستگیری‌اش خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

مهران، شهر آینه‌ها – 18

هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته بود که با غرش هواپیماها و انفجار بمبها از خواب پریدم. سریع نشستم پشت ضدهوایی و به طرف هواپیماها شلیک کردم. هواپیماها منطقه را به شدت بمباران کردند. چند بمب هم نزدیک خاکریز ما خورد. یکنفر در جاده داشت به طرف ما می‌آمد. بمبی در نزدیکیش منفجر شد. او سریع خیز رفت. یک هواپیما با آتش ضدهوایی ما سقوط کرد با سر شیرجه زد در نخلستان روبه‌روی ما؛ ولی خلبانش که اوضاع را قمر در عقرب دیده بود، با چتر نجات پرید پایین. هواپیماها با آتش پر حجم پدافند فرار کردند.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.