شماره 417    |    01 آبان 1398
   

جستجو

خبرهای ماه؛ مهر 1398

گفتن و نوشتن درباره قدر و قیمت تاریخ شفاهی

شناخت رخدادهای مهم براساس دیدگاه‌ها و نقل‌قول‌ها تاریخ شفاهی نام دارد و از طریق آن بخش مهمی از تاریخ مکتوب پدید می‌آید یا مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. اما در افواه عامه و ادبیات مردم نیز بخش‌هایی از تاریخ شنیده می‌شود...

دوازدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران 28 آبان برگزار می‌شود

دوازدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران با موضوع «تاریخ شفاهی صنعت، مهندسی و پشتیبانی دفاع مقدس» برگزار می‌شود. چهار جلسه همایش شامل ارائه پنج سخنرانی و دوازده مقاله منتخب داوران است.

ده نکته درباره نوشتن از سفر راهپیمایی اربعین

سفرنامه‌هایی که با مصاحبه‌ها غنی و خواندنی می‌شوند

توجه به جزئیات اهمیت دارد. کلی‌گویی آفت بزرگی است. سفرنامه باید دربردارنده پاسخ سؤال‌های احتمالی مخاطبان‌مان باشد. همچنین خاطرات آن باید دارای مشخصات زمان، مکان و راوی باشند. زیرا اهمیت وقایع و ادراک بهتر آن‌ها وابسته به این مشخصات است.

به روایت یک زائر-2

روز آخر پیاده‌روی به سوی کربلا

هر چه به کربلا نزدیک‌تر می‌شدیم جمعیت فشرده‌تر می‌شد. غمی سنگین بر دلم نشسته بود. پیاده‌روی مثل یک رؤیای شیرین رو به پایان بود. باید در حسرت تکرار این لحظات، یک سال دیگر چشم‌انتظار می‌ماندیم...

روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی

به همه اعضای موثر در تسخیر لانه جاسوسی زنگ زد و از محسن سوال کرد. هر کس گفت خاطره دارم شماره‌اش را داد. در افطاری گردان نهمی‌ها کاغذی را دست به دست کرد که هر کس خاطره‌ای دارد شماره‌اش را بنویسد.

خاطرات فرید علی‌پور

فرید علی‌پور، خلبان دوران دفاع مقدس، مهمان نودوپنجمین برنامه شب خاطره (4 مرداد 1380) بود. او در این برنامه از عملیات در منطقه بازی‌دراز و شهیدان علی‌اکبر شیرودی و غلامعلی پیچک خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-29
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
آمبولانس متوقف شد و ما به طرف چاه آب سرازیر شدیم. دلو را از ته چاه بیرون آورده، دست و صورت‌مان را شستیم. راننده مقداری آب به داخل رادیاتور ریخت. برای دقایقی در آن روستای کوچک مشغول قدم زدن شدیم. با دوربین کوچکی که به همراه داشتم چند عکس یادگاری گرفتم. سپس عازم بقعه شدم. کفش‌هایم را درآوردم. وارد بقعه شدم. چند قالیچه نفیس، یک دستگاه تلویزیون بزرگ و بر روی آن یک علم سبز و چند جلد قرآن به چشمی می‌خورد. به روح صاحب ضریح فاتحه‌ای خواندم و چند لحظه بعد،‌ از حرم خارج شدم. در مجاورت بقعه خانه‌ای با دیوار‌های آجری وجود داشت. نگاهی به داخل حیاط این خانه انداختم. لوازمی را دیدم که روی آن‌ها را خاک گرفته بود. از دیدن این صحنه متاثر شدم. ظاهراً نیرو‌های ما به ساکنین فرصت نداده بودند حتی وسایل ضروری زندگی را با خود ببرند. پیدا بود که قالیچه‌‌ها و آن تلویزیون بزرگ را در ضریح «سید خلف» به امانت گذاشته بودند، اما نمی‌دانستند که بعثی‌‌ها کوچک‌ترین رحم و مروتی ندارند. عکس‌هایی به یادگار از ضریح و روستا برداشتم. خواستم محل را ترک کنم. راننده را صدا زدم، اما پاسخی نشنیدم. به درون حرم بازگشتم. دیدم راننده قالیچه‌‌ها را زیر و رو می‌کند. پرسیدم: «چه‌کار می‌کنی؟»


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.