شماره 412    |    13 شهريور 1398
   

جستجو

سیصدوپنجمین شب خاطره

خاطره‌گویی شهردار تهران و سه راوی دیگر به‌یاد شناسایی «بمو»

برای شناسایی بمو که می‌رفتیم، با موانعی مواجه بودیم. مانع اول ضد انقلابی بود که مقرهایی داشت و ما باید از کمین‌های آنها عبور می‌کردیم. مشکل دوم‌مان مواجهه با موانع طبیعی بود؛ بالا رفتن از صخره‌ها درحالی‌که اصلاً امکان عبور از آن مسیرها نبود...

تاریخ شفاهی هیئت‌های مذهبی و یک غفلت بزرگ

هیئت‌ها در دهه‌های اخیر ارتباط تنگاتنگی با پدیده‌هایی مثل انقلاب اسلامی و دفاع مقدس داشته‌اند و به‌رغم کارهای متعدد در هر دو عرصه، تاکنون پژوهش درخور توجهی پیرامون تاریخچه هیئت‌های عزاداری و نقش آنها در تحولات تاریخ معاصر انجام نشده است.

گزارشی از یک تجربه

تولید تاریخ شفاهی با گردآوری حداکثری مدارک شفاهی

داده‌ها و مدارک شفاهی کنگره شهدا به چند دسته تقسیم می‌شوند: خاطرات والدین شهدا که در سال‌های گذشته توسط ارگان‌های مختلف ضبط و ثبت ‌شده، خاطرات رزمندگان که به اشکال گوناگون بیان شده و داده‌های حاصل از مصاحبه‌هایی که در سیستم هوشمند کنگره بایگانی شده‌اند.

حاصلی از طرح تاریخ شفاهی امام موسی صدر

«ایام غربت» به روایت دو بانو

گذشت زمان مصلحت‌انگاری راوی را تا اندازه بسیاری کاهش می‌دهد و سبب می‌شود که او با اطمینان بیشتری به بیان خاطرات خود بپردازد. چه‌بسا بسیاری از خاطرات که عمری در سینه شاهدی تاریخی باقی مانده، تنها اطلاعات موجود درباره شخص یا حادثه‌ای باشند.

خاطرات علی بابکی

سال 1361 و در 17 سالگی از قم به جبهه رفت. در عملیات محرم در همان سال، در میدان مین از ناحیه‌های چشم و دست و پا مجروح شد. او از سال 1361 و مجروح شدنش در عملیات، خاطره گفته است.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-23
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
آرامشی که بر جبهه حاکم بود، باعث می‌شد که اغلب اوقات را در کنار سنگرم به مطالعه بپردازم. هرگز به ذهنم خطور نمی‌کرد که تیری از بناگوشم رد شود. روزی طبق معمول سرگرم مطالعه بودم که ناگهان گلوله‌ای از چند سانتی‌متری بینی‌ام رد شد. سراسیمه از جا پریدم. دیدم که یکی از سربازان، ساری را در دست گرفته و از شکار آن بسیار خوشحال است. او تیری به قصد شکار این پرنده شلیک کرده بود که اگر لطف خدا نبود، عن‌قریب بود مرا نیز شکار کند. پرنده بیچاره روی تپه‌ای به موازات سرم ایستاده بود و من هم پشت پناهگاهم به دور از دید آن سرباز نشسته بودم. فریاد زدم: «احمق چه‌کار می‌کنی؟ نزدیک بود مرا بکشی!»
از ترس سر جای خود میخکوب شد. جلو رفتم و سلاحش را گرفتم، گفتم: «الان تو را نزد افسر عملیات می‌برم.»


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.