شماره 368    |    04 مهر 1397
   

جستجو

یادآوری؛ 8 + 30

از خاطره به تاریخ شفاهی رسیدیم

اگرچه هنوز هم خاطره می‌گوییم و خاطره می‌نویسیم، اما از خاطره‌گویان، فراتر از خاطره‌گویی، تاریخ شفاهی می‌خواهیم. می‌گوییم دقیق‌تر بگویید تا صحیح‌تر نوشته شود. می‌رویم دنبال اطلاعات تاریخی تا حرف‌های‌شان را محک بزنیم. پس خواه‌ناخواه به دوره‌ای رسیده‌ایم که تدوین تاریخ دغدغه‌‌مان شده است.

خبرهای ماه؛ شهریور 1397

تاریخ شفاهی؛ نوبنیاد و یکی از منابع شناخت

گفته‌های مطرح در این گزارش بر این نکته‌ها تأکید دارند که «روش تاریخ شفاهی، نوبنیاد است و سعی شده مهارت تخصصی افراد در این زمینه افزایش یابد» و چون «در ایران خیلی اتوبیوگرافی نداریم، به تاریخ شفاهی، به عنوان یکی از منابع شناخت به شدت نیازمندیم.»

فراخوان دومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس

دومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس 26 آذر 1397 توسط سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس و پژوهشکده اسناد کتابخانه ملی برگزار می‌شود. از علاقه‌مندان درخواست شده مقالات خود را تا تاریخ 20 آبان1397 به نشانی این همایش ارسال کنند.

گفت‌وگو با مجری طرح

شناسایی «انجمن کتابداری» با ثبت تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی انجمن کتابداری واطلاع‌رسانی ایران، با هدف شناسایی و درک تأثیر این انجمن بر ارزش‌های اجتماعی، ثبت خواهد شد. تدوین تاریخ شفاهی انجمن در ترسیم، گردآوری و مطرح کردنِ عوامل موفقیت و چالش‌های یک سازمان مردم‌نهاد موثر خواهد بود.

گزینه‌ گفته‌ها و نوشته‌های اعضای نخست دفتر ادبیات و هنر مقاومت

«پویه پایداری» و زبان بیان جنگ/ دفاع مقدس

بررسی این مسئله که چرا ژرفابُن ادبیات جنگ و ادبیات دفاع مقدس، یاد و خاطره است، بسیار اهمیت دارد. این امر شاید از آن‌رو باشد که نزدیک‌ترین نوع ادبی به جنگ و جبهه، خاطرات است و ادبیات مردم‌نهاد یا جمهوری ادبی، فی‌الواقع در خاطرات رخ می‌دهد.

روزی که آبادان به خشنودی رسید

شکست محاصره در 9 ساعت

در شورای عالی سپاه گزارش داده شد که ما می‌توانیم از سه محور حمله کنیم. منتهی امکانات مورد لزوم حدود پنج هزار نفر بسیجی است که باید آماده شود، از ارتش هم توپخانه به کار گرفته شود. این طرح را شورا تصویب کرد.

خاطرات محمد برداره

سید محمد برداره، بسیجی دوران دفاع مقدس، مهمان شصت‌وهشتمین برنامه شب خاطره (7 آبان 1377) بود. او درباره روز‌های پس از عملیات مرصاد در مرداد سال 1367 خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

اسراری از درون ارتش عراق-6
ترجمه: حمید محمدی
شبحی در شب
کمتر کسی بود که از سابقه اختلال حواس و نارسایی‌های روانی «محسن» خبر نداشته باشد. نیاز شدید به نیرو باعث شده بود که ارتش، همه جوانان حتی معلولان و ناقص‌العضوها را هم به پادگان‌ها و جبهه‌ها بکشاند تا جایی که دست از سر این جوان مجنون هم برنداشته، او را به سربازی کشانده بودند. بیچاره قدرت تشخیص هیچ چیزی را نداشت. به جای احترام گذاشتن به افسرها، به سربازها سلام می‌داد وگاه بر سر افسرها داد می‌کشید!
وجود محسن در خط مقدم از یک سو دل‌های ما را به ترحم و دلسوزی نسبت به او واداشته بود و از سوی دیگر ترس و اضطراب از این که مبادا او با یک کار جاهلانه سر همه‌مان را به باد دهد، درونمان ریشه دوانده بود.
روز 24 دسامبر 1986 (3 دی 1365) روز سخت و پر حادثه‌ای برای سربازها بود. آماده‌باش صددرصد، خواب را از چشم‌های خسته نیروهای مستقر در منطقه بصره، به خصوص نهر جاسم ربوده و هاله‌ای از رعب و وحشت را بر سر همه گسترانده بود. تمام مرخصی‌ها قطع شده، زمزمه‌های حمله از گوشه و کنار به گوش می‌رسید. ضربان قلب چون صدای سهمگین طبل در گوش‌ها می‌پیچید و هیولای مرگ در عرصه ذهن جولان می‌داد. بعضی فکر می‌کردند ایرانی‌ها با عبور از نهر به این سو می‌آیند. از این‌رو چشم‌های خسته و بی‌نور، در میان تاریکی و ظلمت شب در اطراف نهر به دنبال یافتن سایه ایرانی‌ها این‌سو و آن‌سو می‌گشت.
گمان عده‌ای دیگر این بودکه ایرانی‌ها هلی‌برن شده، چون صاعقه‌ای بر سر ما فرود خواهند آمد. هرچه بود، نفس‌ها در اثر هول و هراس به شماره افتاده بود.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.