شماره 355    |    30 خرداد 1397
   

جستجو

گفت‌وگو با شهلا پناهی، نویسنده کتاب «رفیق مثل رسول»

خاطره‌نگاری مثل درست کردن تسبیح است

جدولی درست کردم از سال‌هایی که از آنها خاطره می‌گفتند، تا بدانم قبل یا بعد آن خاطرات را دارم یا ندارم. با این روش، ترتیب زمان را داشتم و پیوسته مصاحبه‌های پیاده شده را می‌خواندم تا ببینم چه چیزهایی را هنوز نپرسیده‌ام و باید بپرسم.

پرسش‌های مصاحبه تاریخ شفاهی-2

مصاحبه، قلب تاریخ شفاهی است

مصاحبه‌گر برای رسیدن به سؤال‌های خوب باید کار مطالعاتی عمیق انجام دهد و دریابد دیگران در آن زمینه چه کرده‌اند و او می‌خواهد به چه چیز جدیدی برسد. باید با یافته‌های جدید پیش برود تا در یک فرایند مطلوب به نتیجه برسد.

خاطرات بهزاد همایونی

بهزاد همایونی، رزمنده بسیجی دوران دفاع مقدس، مهمان پنجاه‌ونهمین برنامه شب خاطره (6 آذر 1376) بود. او در این برنامه خاطرات خود درباره شبی از جنگ که آتش دشمن زیاد و او در سنگری بود که سقف امنی نداشت، تعریف کرد. این روایت‌‌ را ببینیم.

ضبط صدای اعتراض به تفکیک نژادی مسکن در طرح تاریخ شفاهی

جان هاگدورن در تابستان سال 1967 دو بار دستگیر شد. او یکی از صدها عضو شورای جوانان انجمن ملی پیشرفت رنگین‌پوستان بود که به مدت 200 شب در اعتراض به تفکیک نژادی مسکن راهپیمایی کردند. هاگدورن می‌گوید: «دریافتم چیزی عمیقاً نادرست است.»

تاریخ شفاهی مردم را به بیان خاطرات دعوت می‌کند

کتابخانه عمومی و انجمن تاریخ پرینستون و دو سازمان محلی دیگر برای ایجاد تاریخ شفاهی پرینستون از طریق مصاحبه‌ با افرادی که در این جامعه زندگی می‌کنند یا با آن ارتباط دارند، همکاری می‌کنند. این روایت‌ها در انجمن تاریخ حفظ می‌شود.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

ستاره‌های شلمچه-6

احمد دهقان

عراق دژ پشت سرمان را به شدت می‌کوبید. شلیک پی‌درپی گلوله‌های کاتیوشا منظره هیجان‌انگیزی را به وجود می‌آورد. بچه‌ها همچنان پیش می‌رفتند. کم‌کم سیاهی دیوار مانندی از دور نمایان شد و ستون همان‌جا توقف کرد و نشست. از سطح زمین که نگاه کردم خاکریز بلندی را دیدم. حدس زدم که شاید همان خاکریزی باشد که قرار است در آن مستقر شویم. مقداری که جلوتر رفتیم خاکریز کاملاً دیده می‌شد. بیشتر به یک دژ شباهت داشت.

بچه‌ها با دیدن دژ هوشیارتر شده بودند و هرکس با نفر بعدی‌اش 3 متر فاصله داشت. در صد متری خاکریز نشستیم. به بچه‌ها گفتم: «کی می‌ره ببیند اون طرف چه خبره؟»


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.