شماره 348    |    05 ارديبهشت 1397
   

جستجو

خاطره‌گویی زهرا الماسیان، بانوی جانباز دوران دفاع مقدس

امدادگری در خرمشهر و آبادان

از فرمانداری که رد شدیم بعثی‌هایی که لابه‌لای درخت‌ها مخفی شده بودند ما را به رگبار بستند. اول پشت ماشین و بعد پهلوهای آن را هدف گرفتند. جلوی ماشین را هم زدند و شیشه‌ آن ریخت. با اصرار به راننده ‌گفتم: برو. اگر بایستی...

ماهیت پرسش‌ها در مصاحبه تاریخ شفاهی

از جمله ویژگی‌های مصاحبه‌های تاریخ شفاهی که آن را به انواع دیگر مصاحبه‌ها شبیه می‌سازد، «تنظیم پرسش‌نامه و سؤال‌های مناسب» و دقیق و سنجیده است. فراهم بودن امکان «تولید پرسش‌های اتفاقی از سوی مصاحبه‌شونده» هم با نحوه طرح پرسش‌ها در مصاحبه آزاد یا هدایت‌نشده، شبیه است.

سه کتاب از خاطرات

«دانه‌های انار»، «مگر شما ایرانی نیستید؟» و «سیزده در هفت»

راوی تلاش کرده برای خواننده هم از تحولات بیرونی بگوید و هم از احوال درونی خود. این تلاش از سوی دیگر باعث شده از برخی اتفاق‌های اسارت نوشته و روایت شود که تاکنون کمتر به آنها پرداخته شده است.

خاطرات عبدالکریم فضیلت‌پور

سردار عبدالکریم فضیلت‌پور، از فرماندهان سال‌های دفاع مقدس، مهمان پنجاه‌وپنجمین برنامه شب خاطره (2 مرداد 1376) بود. او در این برنامه خاطرات خود درباره درگیری با دشمن در جبهه شوش را تعریف کرد. این روایت‌‌ را ببینیم.

تاریخ شفاهی سرطان در امروز

این اثر با بهره گرفتن از صدای بیش از 150 بیمار سرطانی و پزشکان متخصص می‌آموزد که چگونه می‌توان با الگو قراردادن آنهایی که به خوبی از پس این بیماریِ زمان‌بر برآمده‌اند، از ناراحتی‌ها کاست.

مأموریتی که با تاریخ شفاهی ادامه می‌یابد

وقتی کارگران سیاه‌پوست کارخانه فولاد از دروازه‌های کارخانه بیرون می‌آیند زندگی بسیار متفاوتی نسبت به همکاران سفیدپوست خود ‌دارند. آنها به خانه‌هایی در محله‌ای می‌روند که تاجران سفیدپوست به‌عنوان محله سیاهان طراحی کرده‌اند؛ بنابراین در لایه زیرین، نوعی تفکیک نژادی وجود دارد.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

سال‌های تنهایی - 39

خاطرات خلبان آزاده، هوشنگ شروین(شیروین)
به کوشش: رضا بنده‌خدا

هر جا که یک آبادی بود، در مدخل ورودی‌اش واقعاً جمعیت موج می‌زد، به‌خصوص مادران، خود را به اتوبوس آویزان می‌کردند و با تمام نیرو، گم‌شدگان خود را صدا می‌زدند. در حالی که اتوبوس برای جلوگیری از حادثه آهسته می‌راند، ناگهان چند نفر خود را جلوی اتوبوس می‌انداختند تا مجبور به توقف شود؛ شاید عزیزان خود را بیابند. عده‌ای اسم گم‌شده خود را درشت نوشته بودند و در دست داشتند. بعضی عکس آنان را به چوبی بلند نصب کرده بودند و به همه نشان می‌دادند و با گریه و التماس، از گم‌شده خود خبر می‌خواستند.

وضع عجیب و تأثرآوری پیش می‌آمد که تحمل آن برای ما واقعاً مشکل بود؛ همه گریه می‌کردیم و مات و متعجب و بی‌اراده اشک می‌ریختیم.

راننده اتوبوس و مسئول ما که قبلاً اسرای دیگری را همراهی کرده بودند، می‌گفتند اوایل چنان شلوغ بود که فاصله بین قصرشیرین و اسلام‌آباد را در 12 ساعت می‌پیمودیم. تعداد زیاد استقبال‌کنندگان موجب می‌شد که در بسیاری از مواقع به‌ناچار می‌ایستادیم و ساعت‌ها می‌ماندیم و به زحمت حرکت می‌کردیم. از بچه کوچک و شیرخوار که در بغل پدر و مادرش بود، تا مرد و زن پیری که خودشان قادر به حرکت نبودند و در گوشه‌ای نشسته، عکسی را در دست یا اسمی را روی تابلویی به هوا گرفته بودند، در جمعیت پریشان و پرسَنده دیده می‌شدند.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.