شماره 308    |    14 تير 1396
   

جستجو

رونمایی و نقد یک سند خانگی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس

منبعی برای تاریخ شفاهی سه سال

کتاب «جامه سرخ» نشان می‌دهد چه گنجینه‌هایی در شهرستان‌ها و استان‌ها داریم. هر چه از مرکز فاصله بگیریم گوهرهای بیشتری پیدا می‌کنیم. حتی در روستاها می‌توانیم چیزهایی پیدا کنیم که شاید در شهرها نباشد. این که دست‌نوشته‌های شهید، انگلیسی است، منحصربه‌فرد است.

مصاحبه تاریخ شفاهی و ضرورت‌های آن - 12

چگونگی شروع مصاحبه

شروع خوب و با برنامه، یکی از ضرورت‌های کار مصاحبه است. بی‌راه نیست اگر گفته شود که این مرحله به مثابه خشت اول تا آنجا اهمیت دارد که هرگونه سهل‌انگاری و یا ساده‌نگری و اهمال، موجب کج شدن دیوار و ساخت بنایی سست و غیرمنسجم شده و غیر قابل استفاده خواهد بود. بدون تردید همراه داشتن فهرستی مکتوب از کارهایی که باید انجام شود، یک اقدام مفید و اطمینان‌بخش است که از فراموشی و یا جابه‌جایی مراحل کار ممانعت به عمل خواهد آورد.

بررسی و نقد خاطرات «خاکریز پیشانی»

زمان، مکان، موضوع و رابطه راوی با موضوع

چهار رکن خاطره در کتاب «خاکریز پیشانی‏‫: پدافند گردان حمزه، لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص)، پیشانی جاده‌ فاو - ام‌القصر، اسفند ۱۳۶۴‏‫» رعایت شده است. زمان چه به عنوان عنصر فیزیکی و چه به لحاظ مفهوم کلی و مکان‌ها شناخته شده هستند. از ویژگی‌های این کتاب است که در آن با ابهام روبه‌رو نیستیم.

36 سال گذشت...

خاطره‌ای از تیر 1360

عامل انفجار به سمت ایشان می‌آید و می‌گوید: «چرا نشسته‌اید؟ چرا به سالن نمی‌روید؟ شما مردم را دعوت کرده‌اید و میزبان هستید، حضور در جلسه واجب‌تر است!» پدرم به سالن جلسه وارد می‌شود. ظاهراً کلاهی چند نفر دیگر از شهدا را با همین حرف به داخل سالن می‌کشاند تا نقشه‌اش را عملیاتی کند.

خاطراتی که در دهمین نشست «تاریخ شفاهی کتاب» بازگو شدند

چهارده سال پیگیری برای یک کتاب

دکتر محمدعلی موحد ‌گفت: «من همیشه از انتخاب‌های زهرایی متعجب می‌شدم. او روی کارهایی دست می‌گذاشت که به نظرم نباید کار می‌کردم، چون به نظرم وقتم تلف می‌شد و سرمایه فرهنگی ایران هدر می‌رفت، اما بازخورد آن کتاب‌ها برای من حیرت‌انگیز بود.»

خاطرات محمد بنیادی

محمد بنیادی، از رزمندگان دفاع مقدس و قاری قرآن است. او در سال‌های جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه ایران، حضور در جبهه‌ها را به ادامه تحصیل در آمریکا ترجیح داد. بنیادی، مهمان سی‌وسومین برنامه شب خاطره (2 شهریور 1374) بود. در این برنامه دو خاطره درباره دو شهید گفت. این روایت‌ را ببینیم.

تاریخ شفاهی، هدیه‌ای به نسل‌های آینده است

جنیس کلارک نویسنده و مورخ محلی می‌گوید: «دخترم سه بار در مورد جلسه نخست انجمن تاریخ چلسی به من پیامک زد. او گفت این جلسه دقیقاً خیابان بالایی شماست. پس من رفتم. جمعیت زیاد و شور و شوق بسیاری که آنجا بود من را شگفت زده کرد.» کلارک که اکنون یکی از اعضای داوطلب ثبت تاریخ شفاهی محلی است، از جلسه «میت اند گریت [دیدار و درود]» انجمن تاریخ چلسی آلاباما سخن گفت.

طرح «دور میز»، نمونه‌ای از تاریخ شفاهی غذا

مورخ و نویسنده «بیا اینجا پیش من!» یکی از سه هنرمندی است که روی طرح «دور میز» برای کشف تاریخ غذا در گوشه‌ای از این شهر کار ‌کرده است. فالون می‌گوید: «این منطقه از دیوار شرقی تا استون‌باتر را پوشش می‌دهد و بخشی از شهر است که مترادف با غذاست.»

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

نبرد هور – 8

در بدترین شرایط و سخت‌ترین موقعیت‌ها قرار گرفته بودیم. شدت درگیری آن‌قدر زیاد بود که ماهواره‌ها تصاویر زنده‌ای از عملیات بدر را به روی آنتن‌ها فرستادند و جهان، گوشه‌ای از حقیقت صلابت و پایمردی رزمندگان اسلام را مشاهده کرد. حرف‌های زیادی در این باره گفته شد. مثلاً‌: «برای ما یقین حاصل گشت که عراق در حال خورده شدن و از بین رفتن است.» و باز گفته شد: «تصویر مجاهدان پیکارگر راه خدا ما را شگفت‌زده کرد. این دلاورمردان مسلمان ایرانی، نمونه‌هایی از یاران امام حسین را ارائه داده، در قلب ماهواره‌ها، شکل حرکت حسینی را به جهانیان نمایاندند.»

گرمای شدید و آفتاب داغ، مزاحمت زیادی ایجاد کرده بود. بعضی از سربازان، در گوشی، سخنانی رد و بدل می‌کردند. معلوم بود که اینها تصمیم به گریز از میدان جنگ گرفته‌اند. فرماندهی متوجه موضوع شده بود. آنها جوخه‌ای برای مبارزه با فراریان تشکیل دادند و با شیوه‌های رعب‌آور و هراس‌انگیز و حلق‌آویز کردن برخی از فراریان توانستند مانع خالی شدن و از هم پاشیده شدن مواضع دفاعی خود شوند.

کشته‌ها و مجروحان از یک سو و خودروها و تانک‌های منهدم شده از سوی دیگر روی زمین مانده بودند. جنگنده‌های آسمانی با موشک و بمب از همه طرف حمله می‌کردند. فریادهای کمک‌خواهی سربازان، در حال دست و پا زدن و جان دادن، به گوش می‌رسید. بدتر از آن، صدای بلندگوهای گروه توجیه سیاسی بود که با پخش سرودها و آوازهای حماسی، جو تهوع‌آوری ایجاد کرده بود.

من در این اوضاع، بی‌هدف، به هر طرف می‌دویدم. فقط از خدا می‌خواستم که مرا از آسیب‌ها محافظت کند. در ساعت 10 صبح همان روز، فرمانده لشکر پنجم، سرهنگ ستاد الحیالی با من تماس گرفت و از من خواست که گردان را از لحاظ کمیت و تعداد نفرات تکمیل و سازماندهی کنم. فرماندهان گروهان‌ها، از افسران ورزیده و برجسته‌ای انتخاب شده بودند. سروان صباح‌ العلی، فرمانده گروهان یکم، سروان فؤاد کاطع، فرمانده گروهان دوم و سروان عبدالستار فارسی، فرمانده گروهان سوم، بنا به درخواست سرهنگ هشام صباح‌الفخری – فرمانده سپاه چهارم – از مدیریت آموزش نظامی عراق اعزام شده بودند. این سه گروهان، از نیروهای ویژه تشکیل شده بودند. حرکت گردان با همراهی یک گروهان تانک از توابع لشکر پنجم صورت گرفت. در واقع یک گروهان تانک به اضافه گردان پیاده برای یک عملیات هجومی مهیا شد.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.