شماره 292    |    11 اسفند 1395
   

جستجو

یازدهمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی ایران برگزار شد

تدوین تاریخ شفاهی در ایران؛ اکنون و روش‌ها

یازدهمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی ایران با عنوان «همایش ملی تدوین در تاریخ شفاهی» روز دوشنبه 9 اسفند 1395 در ساختمان آرشیو ملی سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، به همت پژوهشکده اسناد این کتابخانه و با همکاری انجمن تاریخ شفاهی ایران، انجمن ایرانی تاریخ، انجمن زنان پژوهشگر تاریخ، انجمن صنفی پژوهشگران تاریخ و با حضور مسئولان نهادهای متولی تاریخ شفاهی و جمعی از علاقه‌مندان به این موضوع برگزار شد.

قلم و مصلحت در تدوین تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی از تئوری تا عمل و تدوین، حاصل تلاش مستمر علاقه‌مندانی است که تجربیات ارزنده‌ای در این زمینه دارند. طی دو دهه اخیر، شرایط و بسترها سبب شده است تا شاهد تدوین و انتشار مجموعه‌های متعدد تاریخ شفاهی در داخل کشور باشیم. اهمیت موضوع نیز موجب شده تا یازدهمین همایش تاریخ شفاهی در نهم اسفند ماه سال جاری، به موضوع «تدوین» اختصاص داشته باشد.

آخرین شب خاطره 1395 برگزار شد

شناسایی، غواصی و بی‌سیم‌هایی که می‌خواستیم

دویست‌وهفتادوهفتمین شب خاطره

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، دویست‌وهفتادوهفتمین برنامه از سلسله برنامه‌های شب خاطره، عصر پنجشنبه پنجم اسفند 1395 در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه مصطفی کریم‌پناه، احمد قاسمی‌بیان و رضا صفرزاده به‌ بیان خاطرات خود از عملیات والفجر هشت پرداختند و روزهای دفاع مقدس را مرور کردند.

نگاهی به دو کتاب

«ششمین روز سرگردانی» و «رودخانه‌های کوچک چپرپُرد»

واحد فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه ‌هنری استان گیلان در سال 1395 دو عنوان کتاب دفاع مقدس منتشر کرده که هر یک جزیی از مجموعه‌ای با مشخصه عنوانی تاریخ شفاهی هستند؛ کتاب «ششمین روز سرگردانی» از مجموعه تاریخ شفاهی آزادگان گیلان و کتاب «رودخانه‌های کوچک چپرپُرد» از مجموعه تاریخ شفاهی شهدای دفاع مقدس.

خاطرات سردار رحیم صفوی

سردار سرلشکر پاسدار، دکتر سید یحیی رحیم صفوی، دستیار و مشاور عالی فرماندهی معظم کل قوا، مهمان نوزدهمین برنامه شب خاطره (19 تیر 1373) بود. او در این برنامه، از خاطرات خود درباره عملیات شکست حصر آبادان در سال 1360 گفت. این روایت را ببینیم.

آغاز طرح تاریخ شفاهی هفت سال از تاریخ ایرلند

قرار است یک طرح تاریخ شفاهی برای بررسی تاریخ دوره 23-1916 در منطقه دری جنوبی جمهوری ایرلند به انجام برسد. کمیته بزرگداشت بالیناسکرین در نظر دارد طرحی را با همکاری کتابخانه و آرشیو کاردینال اُفیچ به‌عنوان بخشی از برنامه توسعه این کتابخانه شروع کند. در این طرح مجموعه‌ای از مصاحبه‌های کتابخانه پدر لوییس اوکین با اعضای سابق ارتش داوطلبان ایرلند با هدف ایجاد انگیزه برای بحث و گفت‌وگو درباره زندگی مردم و حوادث آن دوره تاریخی ارائه خواهد شد.

صداهایی که امکان شنیده شدن یافته‌اند

گردآوری بیش از ۸۰ مصاحبه تاریخ شفاهی با فلسطینیان

این مطلب درباره وب‌سایتی است که برای مطالعه تاریخ سیاسی فلسطین و جایگاه آن در دامنه گسترده‌تری از مبارزات ضد استعماری، اسنادی فراهم کرده است. بنابراین، یک منبع تدریس آنلاین، هم‌اکنون مقادیر چشمگیری از منابع و اطلاعات درباره جنبش آزادی‌بخش ملی فلسطین از دهه‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ را در دسترس قرار داده است.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

صدای بال ملائک(7)

چون پرستو بیتاب/ راوی: عبدالصمد زراعتی جویباری

فرمانده گردان بالای خاکریز نشسته بود و از پشت دوربین چشمی‌اش، دشت روبه‌رو را که از هر سو با انبوه نخل‌های قدیمی احاطه شده بود، نگاه می‌کرد.

ده‌ها تانک دشمن، ساعتی بود که آرایش گرفته بودند و با استفاده از آتش سنگینی که آنها را پشتیبانی می‌کردند، به پیش می‌آمدند. هر لحظه، با درخشیدن آتشی از جلو تانک‌ها، انفجاری، سینه خاکریز را با صدایی رعدآسا متلاشی می‌کرد. اگر باد ملایمی که در دشت می‌وزید، نبود، تمام منطقه را گرد و غبار و دود انفجارهای پی‌درپی، در خود فرو می‌برد.

چند گلوله آرپی‌جی که شلیک کرده بودیم، تنها رکودی در حرکت تانک‌ها ایجاد کرده بود، اما آنها همچنان با فاصله از بُرد مفید آرپی‌جی‌ها مانور می‌دادند و عقب و جلو می‌کردند. خودشان می‌فهمیدند که اگر جلوتر بیایند، بچه‌ها امان‌شان نمی‌دهند.

ـ همان‌جا عقب و جلو می‌کنند تا روحیه‌ بچه‌ها تضعیف شود، آن وقت در فرصت مناسب، حرکت اصلی‌شان را شروع می‌کنند.

این را فرمانده گردان در حالی که گاه‌گاه لبش را گاز می‌گرفت، گفت، با حالتی که موضع اندیشه و نگرانی را از خود بروز می‌داد. و ادامه داد:

ـ اگر عراقی‌ها بتوانند این دژ را پس بگیرند، نیمی از پیروزی کربلای پنج از دست خواهد رفت... ثمره خون این همه شهدا...

در آن سوی خاکریز، آتش سنگین‌تری غوغا به پا کرده بود و دوشکای مرگبار تانک‌ها، با صفیری شدید، از لبه خاکریز عبور می‌کرد.

با خودم گفتم: از اینجا شلیک کردن صفایی ندارد، باید به استقبال خط بروی...

وقتی اندیشه‌ام را با فرمانده گردان در میان گذاشتم، بعد از مدتی فکر کردن، موافقت کرد و من، چند بسیجی شجاع و با ایمان را انتخاب کردم. اکنون ما شش بسیجی از جان گذشته بودیم و در آستانه یک بازی خطرناک!


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.